رمان غم شیرین پارت دوم
سلام به آن خداوندی که تمام جهانم اوست
#پارت-اول
شروع رمان : غم شیرین
پارت دوم
به خاطر همین با عجله برخاستم و چراغ را روشن کردم و به سمت آیینه رفتم و به سرعت موهای خود را شانه زدم و بعد وضو گرفتم که نماز یم رو بخوانم
بعد خواندن نماز لباس های مدرسه خود را پوشیدم و دوباره کتاب هایی که از دیشب در کیفم را گذاشتم باز کردم تا درس را مرور کنم.
رشته ام تجربی بود و درس هایش کمی برایم دشوار بود اما همیشه به خودم امید میدادم که روز های سخت خواهد گذاشت و خوشی میاید
بعد از مرور درس هایم از اتاق بیرون زدم تا کمی صبحانه بخوریم که با پدرم روبه رو شدم که دارد برای به سرکار رفتن آماده میشود
مثل همیشه سلام گفتم و او فقط سرش را تکان داد
من رزا هستم نویسنده این رمان اگر نظری بود در خدمتم
سلام نویسنده عزیز
لطفا طول پارتها رو زیاد کنید خیلی کمه سه برابر این پارت باید باشه
دیگه عکس لازم نیست عکس بارگذاری کنید از همون عکس پارت اول استفاده میشه
باتشکر
بله چشم می ترسیدم تایید نشه انشالله از پارت های بعد روی چشمم
عذر میخوام ادمین عزیز چرا پارت بعدی من ارسال نشده