رمان قَراوُل پارت ۱۹
این پا و آن پا می کنم برای در زدن یا نزدن … قطعا جسم بیهوشِ خانراده چیزی نبود که بشود راحت از کنارش گذشت
دو دلی را کنار می گذارم و ضربه ای به درب چوبی وارد می کنم … صبر می کنم و از شدت استرس پاهایم روی ماسه ها ضرب گرفته اند
صدای جیر جیرِ در می آید و من سریع سر بلند می کنم
– نه بابا؟! … گربه خانُم؟ … منور کردی مارو
نفس هایم نامنظم و پشت سر هم است … در ذهنم کلمات را کنار هم می چینم تا جمله ی درست و درمانی برایش بازگو کنم
– اون روز گفتین …
باز هم دودلی یقه ام را می چسبد
با نفوذ نگاهم می کند
– گفتم…؟
نه آشوب … واقعا راهی نیست
– گفتتین اگر ککسی مزاحمم شد
… کمکم می ککنید
می ترسم و این لکنت زبان اصلا دست خودم نیست
– خب … کسی مزاحمت شده؟ … بگو بهم … چرا انقدر می لرزی؟
دل به همین دریای خلیج فارسی که پس زمینه ام است می زنم
– خانزاده رو بیهوش کردم!
چنان تند می گویم که حتی خودم هم نمی فهمم چه گفتم
خنده ی درون گلویی می کند
– چیکار کردی؟!
– باگلدون زدم تو سر خانزاده بیهوش شد!
ابروهایش بالا می پرد و برخلاف تصورم خنده اش بلند می شود
– شاهرخو؟ … فدا سرت … نلرز ترس نداره
حقیقتا این بیخیالی اش را بر نمی تابم … لحن نرمش را که دیگر هیچ بر نمی تابم
– بیهوش افتاده تو حیاطمون! … نمی دونم چیکار کنم!
با ته مانده های خنده جواب منِ متعجب را می دهد
– بمون تا بیام
– تروخدا سریع!
داخل می شود و من در عجبم چرا اصلا ککش هم نگزید … انگار به من هم حس بیخیالی داده باشد آرام گرفته ام
صدای آب می آید … خانه اش بهترین جای ده است … درست رو به روی دریا … شب ها که مد میشد نمی دانم چرا زیر آب نمی رفت
– برو ببینم گربه چیو شکسته
باصدایش نگاهش می کنم … لباس های خانگی اش را عوض کرده بود … یک پیراهن و شلوار ساده چرا باید به یک نفر تا این حد بیاید؟
با دست به جلویش اشاره می کند که من جلوتر بروم … شنیده بودم شهری ها آداب دان و جنتلمن اند اما واقعا ندیده بودم!
– اذیتت کرد؟
نمی دانم درست است که جوابش را بدهم یا نه … اما من به او مدیون بودم … بارها کمکم کرده
– نه فقط می خواست باهام حرف بزنه … نمی دونم چرا هول کردم زدم تو سرش
صدایش از پشتم می آید
– علی الحساب کارت حرف نداشت گربه … یه جوری زدی بمیره یا قراره باز به هوش بیاد تنه لش؟
این مرد عقلش سالم بود؟ … کسی که عقلش سالم باشد درباره ی خانزاده چنین صحبت می کند؟
– وای خدا نکنه بمیره من بدبخت میشم!
– بیخیال گربه … دوتایی چالش می کنیم روح کسی هم خبردار نمیشه
یا خود خدا این واقعا دیوانه بود … با هین بلندی سمتش بر می گردم که بلند می خندد
– خب خب شوخی کردم … سگ جونه نمیمیره نگران نباش!
دوباره حرکت می کنم و سرزنش وار حرفم را می زنم
– شما خیلی همه چیز و به شوخی می گیرید … اون یه رعیت نیست … خانزاده است!
خانه ی مان از نزدیک پیدا و پیداتر می شود
– حالا که فعلا تو زدی تو سرش من هیچکاره ام
قلبم یک لحظه می ایستد … خودم هم!
نکند اشتباهی اعتماد کرده باشم … برود و همه چیز را کف دست خان بگذارد چه؟
– ای بابا … باز استپ کرد … دختر تو خیلی ترسویی … بی شرف نیستم ولت کنم وسط راه … راه بیفت!
حرف دلم را حتی بدون بازگو کردن می فهمد … او واقعا موجودِ دوست داشتنی است
لبخند بی معنایی می زنم و به راهم ادامه میدهم … حتی دیگر … نمی ترسم!
بالاخره به درب خانه می رسیم و من با احتیاط بازش می کنم
هنوز همانجا افتاده … کنار می روم تا جسه ی بزرگ او وارد شود و درب را آهسته روی هم می نهم
– با یه گلدون زپرتی افقی شد … کسی خونه نیست؟
سری به علامت منفی بالا می اندازم
– نه … مادربزرگم بیمارستانه … من تنها بودم … برا همین ترسیدم زدمش!
کنارِ شاهرخ روی دوپا خم می شود و زیر لب زمزمه اش را می شنوم
– بی شرف !
سیلیِ بدی به صورت شاهرخ می کوبد که برق از سر من می پرد
– شاهرخ … هوی شاهرخ … بلند شو تنه لش
با استرس نگاهش می کنم
چرا نمی ترسید آخر؟ … این چه طرز برخورد با خانزاده است دیگر؟
– یه سطلی لیوانی چیزی آب بیار
خطابش منم که به سرعت سطلِ خیار شوری که خالی بود و شسته بودم را از لب حوض بر می دارم و پر می کنم
دستش می دهم که ناگهانی آن را روی صورت شاهرخ خالی می کند
شاهرخ چنان می پرد که خودم را پشت هیکل بزرگ البرز پنهان می کنم مبادا من را ببیند
– اغور بخیر!
شاهرخ با دیدن چهره ی مردانه ی او سریع بلند می شود و می نشیند … من همان پشت پناه گرفته ام
– چخبره اینجا؟
البرز با بیخیالی تمام بلند می شود که دیگر واقعا پشتش پنهان می شوم … گویا خودش هم حس می کند که ذره ای جابه جا نمی شود
این زندگی ی البرز بهم بدهکاره
برات یه البرز آرزو میکنم خواهر🤲🏿
هی یه عدد البرز لدفن 😍🤤❤️.
یکی هم براتو آرزو می کنم خواهر🤲🏿
واقعا عالی بود
مچکرم🌹
این داستان:گربه خشمگییننن🤣🤣🤣
گربه مظلوممم
خسته نباشی عزیزم
یک نکته نگارشی هست که دلم نیومد بهت نگم
… یا سه نقطه هایی که استفاده میکنی کاربردش ازنظر دستوری غلطه
زمانی بکار میره که بخواهی تو دیالوگ حرف نفر بعد رو قطع کنی
مثال:
_ تو خودت خوب میدونی که من چقدر….
_ نه نمیدونم، لطفا دیگه ادامه نده.
و در آخر احسنت به توانایی ات🌹
سلامت باشی قلب❤
آره خودمم می دونم ولی برا خودم یا نوشتن جدید درست کردم با سه نقطه انگار یه مکثی بین جملات کارکترا ایجاد میشه و زیبائه
مچکرمممم❤
روحیهش رو دوست دارم میگه با هم چالش میکنیم 🤣
واقعا شخصیت به جایی داره 😂
هیچ جوره تو کتم نمیره البرز ساواکی باشه خیلی باحاله ممنون ساحلی خیلی قشنگبو د
قربونتتت❤
اغور بخیرش>>>>😂😂😂😂
یه لحظه دلم برا شاهرخ سوخت😂
بی زحمت این اقا البرزِ مارو بدین بریم …
پ ن : قلمتون عجیب به دل میشینه، دمتون گرم .. به عنوانِ یه جنوبی عاشقِ جزئیاتِ لهجه و تصویر پردازیتون شدم .. دمتون گرم.
دیر اومدی نخوا زود بری😂❤
مچکرم❤ وای واقعا؟خداروشکر من جنوبی نیستم و لهجه رو هم خیلی بلد نیستم ولی یه ده سالی جنوب زندگی کردم برا همین می ترسیدم اشتباهی وجود داشته باشه تو لهجه خداروشکر که میگین خوبه❤
😁مگه میشه با این قلمِ زیباتون از این رمان دست کشید ؟؟
من خودم اصالتا بختیاریِ خوزستانم ..
اما از اونجایی که تو بوشهر زندگی کردم و اینکه تقریبا این لهجه ها نزدیکِ همن .. یه تسلطِ نسبی دارم …
خلاصه که دمتون گرم 🙌🏾
منممممم یه عدد البرز میخوامممممم
واییی چه پارتی بود مردم از خنده چی بود این 😂😂😂😂😂یعنی در خونسردی وبیخیالی وباحالی هیچکس حتی به گرد پای البرز نمیرس 🤣🤣عاااالی بود ممنونم
به تعداد سفارش میدم برا هممون🤲🏿
انقدر درگیری فکری داره که شاهرخ به کتفشم نیست😂
فدا❤
ممنونم فقط سفارشتان کی میرسه دستمون خانم پست چی 😂😂😂
بهتر شاهرخ دیگه کدوم خریه گربه رو داره والسلام 😅😅😂
حالا فعلا منتظر بمونیم تا سیزده به در سبزه گره بزنیم ببینیم بختمون با یه البرز باز میشه یا نه😂🤣
شاهرخ خیلی سم شده🤦🏿♀️
اینا رو😂😂 ماشاالله چه دستبهزنی پیدا کرده این دختر
عزیزم سهنقطه برای لکنت و استثنائاً جاهایی که آخر جمله ناتموم میمونه استفاده میشه.
برای مکث کوتاه ویرگول بذار و مکثهای بلند بین دو جمله مرتبط، نقطه ویرگول😉