رمان قَراوُل پارت ۳۰
یا سید علاالدین … چه شد؟
سرفه ی بدی دچارم می شود … خدا کند این میان خفه نشوم دیگر
خاله صغری هول کرده لیوان آبی دستم می دهد و من حتی نمی توانم به چشمان البرز نگاه کنم
بدون دی آشوب محرمیت بخوانیم … من و مردی که سر جمع یک هفته نیست که می شناسمش؟ … کاش آن موقع که با او تنها می شدم به اینها فکر می کردم
خدا لعنت کند فرامرز و ایده هایش را!
– خوبی آشوب؟
اگر می دانستم انقدر اسیدی رفتار می کند می گذاشتم خاله صغری کل آن کیسه ی کافور را در چایش خالی کند
– خو… خوبُم!
سر بلند می کنم تا واکنش او را ببینم … هیچ چیز از چهره اش نمیشد فهمید … موافق است؟ … موافق نیست؟
– بچه ها … تا جایی که صغری سی مو (برای من ) گفته یه سوء تفاهمی پیش اومده … مقصر شما هم نبودین … ولی اینجا دهه … مردم حرف می زنن … حرف می برن،حرف میارن سیتون(براتون) … بهتره تا دی آشوب بیاد یه محرمتی بینتون بخونیم که مشکلی پیش نیاد
وای خدایا من را بکش … خاله صغری چه برایش تعریف کرده بود؟ … مقصر ما نبودیم دقیقا که بود؟ … نمی دانم خوشحال باشم که حقیقت را نگفته یا ناراحت باشم که خدا می داند چه چیزی گفته!
البرز با دقت به حرف های فرامرز گوش می دهد … لااقل چهره اش که اینطور می گفت
خاله صغری هم که نمی دانم چه بر سرش آمده یک سره لبخند می زند
– خب … اگه موافقید که همین الان همه خوابن،ده خلوته … یه عاقد بیاریم بخونه
– والا فرامرز خان … اگر گُ…
مکث می کند … چشمانم از حدقه در می آید و نگاهش می کنم … می خواست بگوید گربه؟ … بخدا قسم این را می گفت فرامرز همینجا عقد رسمیمان می کرد
– اگر آشوب خانم مشکلی براش پیش میاد من حرفی ندارم!
موافقت کرد؟ … به همین راحتی؟ … چقدر بیخیال بود … شاید من زیادی سخت می گرفتم
– آشوب … تو چی میگی دخترُم؟
صدای بشاش خاله صغری را دیگر کجای دلم بگذارم؟ … کاش لااقل شرایطش بود استخاره ای چیزی می گرفتم
درمانده تر از این دیگر نمی شوم … محرمیت؟ … با او؟ … مرد شهری که خان و خانزاده را هیچ حساب می کرد … انگلیسی هارا که دیگر از هیچ هم هیچ تر … کمکم می کرد … حتی راحت بلندم می کرد
خیلی برای من رویایی است … اما نه اینگونه … نه اینطور که انگار او را مجبور کرده باشند … نه اینطور که دی آشوب عصبانی شود … اصلا نه اینگونه که در ده برایم صفحه باز شود
مکثم طولانی می شود … او مانند همیشه برای کمک به من سریع قبول کرد و این مکث من کمی زشت نیست؟
آشوبِ درونم نهیب می زند … همه اش تقصیر اوست … او است که مدام نزدیکت می شود … او بود که خواست ببوسد … وای بر من … همین مانده باز آن لمس صدم ثانیه ای را به یاد بیاورم!
– آشوب؟
چه میشد الان جنتلمنی اش را کنار بگذارد و فرامرز را خفه کند؟ … چرا انقدر تحت فشارم می گذاشت؟
هر سه منتظر نگاهم می کند … او برعکس بقیه لبخند عجیبی دارد
نفسم را سخت خارج می کنم
– هرچی شما بگید!
خاله صغری هیجان زده مبارکه ای می گوید که می خواهم از دستش یک چکه آب شوم و زیر هزار متر خاک فرو بروم … چه مبارکه ای خاله ی من؟چه کشکی؟
تک خنده ی البرز را دیگر کجای دلم بگذارم؟ … واقعا هم شرایطمان خنده دار است!
_______________
راوی:
دخترک چادر سفید رنگی که بوی عطر می داد را در چنگ گرفته و می فشارد … اما مرد … از آن روزی که گربه ی مظلوم برایش محرم و نامحرم ردیف کرد،میل عجیبی به نزدیکی دارد
او که سر در نمی آورد … یعنی با این کلمات عربی ای که پیرمرد قد کوتاه می خواند محرم و نامحرم کنار می رود؟
رسول را که پیدا نکرد هیچ … زن هم دارد می گیرد!
نمی فهمد چرا به این دخترک که می رسید عقلش را از دست می داد … مگر می شود البرز مالک … زیر بار حرف مردم برود و دخترکی را محرم خود کند؟
اما این دخترک … زیادی به مناقشه خوش می آمد
اولین کامنت
فقط ۱۷ ثانیه اومده😂
گهرمان🥹❤️
برطبل شادانه بکوب🥳🎊🎉 پیروز و مردانه بکوب 🎇🎆💪 برخیز و پرچم را ببر بر سر در خانه بکوب تارا😂🤣.
چه عاشقانه.
گربه خانم شد همسرش
خیلی قشنگ بود
یس 🥲
از شما قشنگتر نبود❤️
ساحل گلی 😍❤️.
سریال ترکی زیاد میبینی؟
دستی دستی گربه رو زن البرز کردی رفت😐لابد پارت بعدی هم مینویسی گربه حامله است از البرز😐😑😬🥺.
چه زود اینا بهم رسیدن به خدا تعیین جنسیت جنین بیشتر از اومدن البرز به روستا و محرمیت خوندنش با گربه طول میکشه😐😑😂🤣🤦.
ستاره گلی😍❤️
سریال ترکی قبلا زیاد میدیدم الان کمتر والا 🤣
جدی سریع پیش رفت؟خو عاشق نشدن که فقط محرم شدن 😶
باشه ساحل گلی 😍❤️.
محرم شدنم آنقدر زود نیست به خدا 😐.
طرف خواستگاری میره آنقدر چمیدونم جلسه آشنایی و بله برون و فلان و بیسار میگیرن و میرن و میان خانواده عروس و داماد خونه هم تابعدبیان عروس و دومادو محرم کنن باهم دیگه آره خیلی زود بود هنوز باورم نمیشه کسی به خاطر یه بوس ناقابل آنقدر زود شوهر کنه😐😂🤣🤦.
محرمیته دیگه الان که ساعتی محرمیت می خونن🤣
باشه چشم پس روند رمانو کند تر می کنم❤️
البرز نقشه ها داره برای آشوب از لبخندای خبیثانش معلومه ممنون ساحلی قشنگ بود
البرز درگیر حاشیه شد 😂
قلبی که❤️
اعلی حضرت دلش خوشه مأمور فرستاده دنبال دستگیری مجرم 😂😂😂
همیننن🤣
هورااااا پس دیشب شب وصال گربه وخرس بود بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا چشم دی امشب روشن نمیدونه تو این یه هفته نواش چه دسته گل خوشکلی به آب داده وحداقلش از شر خواستگار خان راحت شد فقط لبخند مرموز البرز وای چه متین هم رفتار میکنه🤣🤣🤣🤣
حیات وحش باز کردن گربه و خرس🤣
دی آشوب یه هفته دیگه دیر کنه نوه و نتیجشو باهم ملاقات می کنه😂🥹
ساحل جون ❤️😍.
دی آشوب رو میخوای چیکار کنی؟
حالا نیاد ببین آشوبشو شوهر دادن یه سکته دیگه هم بکنه🙁🤦.
بیچاره دی آشوب🥺❤️🩹.