رمان قَراوُل پارت ۳۷
سریع جلوی صنم را می گیرد
– ئه وا صنم … چه تصادفی … احوالت چطوره؟
از این همه نقش بازی کردنش نمی دانم بخندم یا بترسم … دی آشوب قطعا به خاطر این کله خرابی ها دوتاییمان را به باد کتک می گرفت
صنم که در پیِ اخبار دسته اول است،سریعتر از خاله صغری استقبال می کند
– ئه صُغی … خوبُم تو چطوری؟ … آشوب تو خوبی دختر؟ … امروز ای کوکب مادر مرده چه می گفت تو اسکله؟
تا می آیم دهان بگشایم خاله صغری نطقم را در نطفه خفه می کند
– موهم خوبُم … وای ای زنیکه از همه جا بی خبر یه چی میگه … آشوب سیم(برام)تعریف کرد … ای که دختر خواهرِ مو با محرمش دیده شده دیگه ایقد حرف داره؟
به عینه شاهد بیرون زدن چشم های صنم از حدقه اش هستم … میان این سیاهروزی خنده دیگر چه کوفتی است که رهایم نمی کند؟
– محرمش؟!
– ها نمی دونستی؟ … وای چقدر شما از همه چی بی خبرین … آشوب نامزد کرده … با همو مرد شهری
لبخند خبیثی به لب می نشاند و صنمی که کم مانده پس بیافتد را می نگرد … به صنم بیچاره حق می دادم … عجیب بود خب … نبود؟
– جدی میگو؟ … نامزد؟
– ها عزیزُم … ای دوتا جوون از هم خوششون اومده بود … ماهم گفتیم فعلا یه محرمیتی بخونیم تا حال دی آشوب خوب بشه
اینها را از کجایش در می آورد؟ … اگر به من بود که همان اول زیر گریه می زدم
صنم مِنومِن کنان و با سرعت از کنارمان رد می شود
– به سلامتی … مو دیگه میرُم … خدافظ
با سرعت برق می رود و من رفتنش را می نگرم … با خودش پچ پچ می کند … آرنجم کشیده می شود
– یه ساعت دیگه … کل ده میان تبریک بهت میگن
خنده اش خبیث است و من پر از استرس … آبرویم پیش البرز می رود که … اصلا مقصر خودش بود … چرا راه به راه خفتم می کرد؟
_____________________________
راوی:
یک غروب دیگر … تمام شدن یک روز دیگر … و باز هم هیچ چیز عایدش نشد
این برای رزومه اش یک باخت مفتضحانه محسوب می شود … البرز مالک … معتمد شاهنشاه،اعلیحضرتِ بزرگ … نمی تواند یک جوجه دانشمند را که در روستای نیم وجبی پنهان شده بیابد … از این ناجور تر نمیشد
با اعصابی متشنج رو می چرخاند از دریا و راه می افتد سمت خانه اش
– آقا البرز … مبارک باشه داداش … ایشالا به پای هم پیر بشید
بر می گردد سمت مرد … لباس عربی ای به تن دارد … از آن دشداشه های سفید … این دیگر کیست؟ … این هیچ … محتوای کلامش دیگر چیست؟
– متوجه نشدم؟!
– متوجه چه نشدی؟ … نامزدیتِ تبریک میگُم دیگه … با آشوب محرم شدین
خدا آن گربه ی مظلوم را لعنت کند که میان این بلبشو خاله بازی را هم به مشغله هایش اضافه کرد … لبخند زوری می زند و از کنار مرد دشداشه پوش رد می شود
مثل اینکه یک نفر مطلع شده بود … فوری هم تبریک گفت … چه مسخره بازی ای به راه افتاده … خودش را سرزنش می کند
– پسر تو مگه زن ندیده ای؟ … سر یه لب به گ.ا رفتی
باز هم شکرش باقی است … فعلا همین یک نفر فهمیده … درب خانه را باز می کند که صدای پر از هیجانی باعث می شود که بخواهد در لحظه این روستا را ترک کند
– خالو البرززز … تبریک میگُم خالو … آشوب آرزوی همه ی پسرا و مردای دهه
این دیگر کدام احمقی بود؟ … الان … تبریک می گوید؟
بر می گردد و از بالا تا پایین نگاه بدی به هیکل قناس مرد می اندازد … می شناسدش … مصطفی ماهیگیر است … مثل اینکه افراد بیشتری فهمیده اند!
– ممنون مصطفی
مصطفی بی توجه به نگاه بد البرز حرفش را ادامه می دهد
– خداوکیلی شاه ماهی صید کردی خالو
البرز چشم روی هم می نهد تا خودش را کنترل کند … مگر با کسی درباره ی نامزدش چنین صحبت می کنند؟ … این مردک خل بود؟
– برو به کارت برس … برو
– شاید باورت نشه … ولی یه مدت خوم(خودم)خواستگار آشوب بودُم …
نمی گذارد آرام باشد … نمی گذارند این جماعت … محکم روی سینه اش می کوبد
– شعر نگو دیگه … تو خُل تو مغزته؟ … از خواستگاری زنم حرف می زنی مرتیکه؟ … گیری کردیما تو این دهات الله وکیلی
راست یا دروغ آشوب زنش حساب میشد … این بی مغز چرا چرت می گفت؟
مصطفی با اخم و بد خلق راهِ رفتن پیش می گیرد
– خواستُم تبریک بگم … چرا عصبانی میشی خالو
کاش یک تیزی در شکم خود فرو می کرد … با بدترین حالت ممکن رفتنش را نگاه می کند
– مصطفی … آشوب خانُم … نه آشوب … از این ببعد آشوب خانمه
هنوز کلامش منعقد نشده که صدای دیگری از نزدیک می آید
– آقای مالک …
بی فوت وقت و عصبی بر می گردد سمت دختر … همان پرستار است!
– بخوای تبریک و شر و ور بگی من می دونم با تو
رمان مقهور به پارت ۱۰ رسید
https://t.me/romanmaghhoor
دوستان کسی می تونه یه pdf از آزرم درست کنه؟
چرا شر و ور 😅این یکی باکلاس روستا بود🤣 البرز از دست صغری فراری نشه خوبه ممنون ساحل جان قشنگ بود🩵
صنم و صغری😂
❤️❤️❤️❤️
اروحلچ فدوه 💋💋💋💕💕
یعنی چی🫠
یعنی فداتشم
وااای نشی که🥲❤️
شیرینی ما رو کی میده پس؟؟😂😔
🧃🍰کیک ساندیس
من اعتراض دارم آقای قاضی 😂😂😪
وارد نیست خانمم
اوکی ولی قهرم😂🤨
به به بازم برگشتی چند روز نبودم خوبید بچه ها ؟لیلا جان تو چطوری؟
عالی بود ساحل جان ای داد این خانم پرستار میشه رقیب آشوب