رمان قَراوُل پارت ۳۹
گمانش در ۲۰ سال عمرش اولین باری است که عصبانیتش را بروز می دهد … چه مرگش شده؟
البرز سری برای راحله تکان می دهد و کامل بر می گردد سمت آشوبی که دارد با چشم هایش راحله را چاقو کشی می کند
– منو ببین … اخلاقای جدید می بینم
راحله دور می شود و آشوب لحظه ای به خودش می آید … دارد چه غلطی میکند؟ … گنگ می پرسد
– چی؟
– اعصابت بهم ریخته … فکر می کردم با یه گربه ی مظلوم طرفم … تو عصبانی شدنم بلد بودی و رو نمی کردی؟
آشوب دارد با خودش دعوا می کند … بر سر خودش فریاد می زند … چه کار احمقانه ای می کنی ابله؟ … تو … تو به این لعنتی حسادت می کنی؟
– نه … یعنی عصبانی نیستم … چرا باید عصبی باشم؟
مرد هیچ حالتش را درک نمی کند … عجیب رفتار می کند دخترک امروز
– لحنت همچین یه نموره خشن نی؟ … به نظر خودت؟
– نیستم میگم … عصبانی و فلان نیستم
خنده ی البرز بلند می شود
– خیلی خب خیلی خب … گردن ما از مو باریک تر …
نگاه آشوب ماتِ او می ماند … هزار بار با خودش تکرار کرده که این مرد شهری است … جدی نمی گیرد … همه چیز برایش مانند یک بازی بچگانه است … اما آخر سر دلش می لرزد … به عنوان یک روستاییِ مرد ندیده بیش از حد هم طاقت آورده است
پلک می زند … رو به البرزی که نمی فهمد دخترک را چه شده!
– خب … کارت با ما چی بود خشنِ کمر باریک
دختر دیگر می خواهد بر سرش فریاد بکشد:《بس کن این القابی که به من می دهی … من دلم می لرزد عوضی》 … اما جلوی خودش را می گیرد و پاکت مورد نظرش را جلوی او می گیرد
– صبح رفته بودم اسکله برای خریدن ماهی … اتفاقی توی یکی از قایقا اینو دیدم … روش همون اسمی که شما دنبالشین نوشته شده … گفتم شاید به دردتون بخوره دزدکی برداشتم
البرز فورا پاکت را از دست دخترک می گیرد … شاید بهتر بود آن مظفرِ بی خاصیت را بیرون کرده و این کمرباریکِ جذاب را به عنوان خان،جایش بگذارد
حین باز کردن پاکت می گوید
– زن زندگی که میگن خودتی … کل این دهات فدا جفت چشمات دختر
لبخندِ بی رحمی روی لب های آشوب می نشیند … چه می شد همه ی این حرف هایش منظور دار باشد؟ … اگر این بی حیایی است … آری اصلا آشوب بی حیاست
رمان مقهور به پارت ۲۰ رسید
https://t.me/+2fpRo47NiZcxYTg0
من داخل تلگرام بودم اما یهو نوشت کانال خصوصیه دیگه نمیتونم برم داخل گروه میشه درست کنین
درخواست بدید درخواستتونو قبول که کردم توی کانال عضو میشید❤️
چرا داخل تلگرام کانالتون رو میزنه خصوصی و کلا رفت نیست دیگه
منی که جاموندم😭😭😭😭😭😭
🥹🫂
وای خداا چقدر خوشگل
عزیزم تکلیف اونایی که تلگرام ندارن چی میشه من واقعاً دلم میخواد رمانتو بخونم
از شما خوشگلتر نبود❤️
اینجا هم پارت گذاری میشه ولی دو روز یک بار
فکر میکردم اول البرز عاشق میشه🫥
البرز خیلی دنیا دیده اس به این راحتیا دلش نمی لرزه
امیدوارم خدا،به همه ی سینگلا،ی البرز بده ،هرکی میخوادبگه آمیننننننننننننننن🤲🤲🤲🤲🤲
بلند بگو آمین😂🥲🤲🏻
خیلی خیلی خیلی خیلی (for ever) بلند بگو آمین 😂🤦🏼♀️
تورومیزاریم اول صف ،کارت اورژانسی 😆😆😆😘😘
نه من هنوز زوده شوهر کنم 😉😂
ولی مرسی پریزاد جون از دعای قشنگت 😂💋❤️🔥
😘😘😘😘 فدات عشقم ،ولی خدایی جداازشوخی اگرخانوادت درموردازدواج نظرت براشون مهمه وخودشون تصمیم نمیگیرن عجله نکن از زندگیت،مجردیت،ازهمه چی لذت ببرجوری زندگی کن که بعدا حسرت نخوری از من به تو ی نصیحت خواهرانه
عشقم من 18 سالمه هنوز 😂🤦♀️
کنکور ندادم حالا
خانوادمم نه اونقدر پیگیر نیستن
ولی چشم 😉😘💜
اصلا خودم تصمیم گرفتم ترشی بندازم برا خودم بابا 😂😂
اقا بالاسر میخوام چیکار 😂
سنا رمانی اوخیب هاوالاما اشیحده بولار دان یوخده😂🥲💔
سَس اِلَمه باجی 😂😂🤐
حلیدههه😂✋
تنها کاری که از دستمون برمیاد جاست آمیننننن🤣🤣😔
خصوصااااا نویسنده🤲🏿
من پارت بیشتررر میخوام دختررر خیلی قشنگه خببب
قشنگ تر از تو نیستتتتت❤️