نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان قَراوُل

رمان قَراوُل پارت ۴۱

4.5
(57)

هردو با ذهن های مغشوش خیره اند به امواج دریایی که غروب را همراهی می کنند
البرز در فکر پلان های جدید برای گیر انداختن رسول است و آشوب در فکر این احساسات احمقانه اش
– خب پس یه سوال دیگه می پرسم
– صد تا بپرس
آشوب نگاهش را بر می گرداند سمت مرد … او اصلا شبیه یک مرد عادی شهری نبود
– برای چی دنبال این آدم می گردید؟
نگاهش البرز را هم وادار می کند تا چشم سمت چشم های آبی رنگی که میان نقاب می درخشیدند بچرخاند … سوال خوبی نیست … اصلا سوال خوبی نیست
چه جوابی بدهد؟ … چگونه دخترک را دست به سر کند؟
– از جوابش خوشت نمیاد … پس بیخیال شو
آشوب کلافه چشم ریز می کند
– بهم میگید صدتا سوال بپرس ولی جواب هیچکدومو درست نمی دید بهم
چشمان آبی رنگ دختر رقابت می کنند با دریای آبی رنگِ روبه‌رو … با وجود غروب رقابت سختی شده … غروب هم به کمک دریا آمده تا چشمان آشوب را شکست دهد
– خیلی خب … جوابشو میگم بهت … ولی … شرط داره … مفتی نی!
آشوب مغموم لب بر می چیند
– چه شرطی؟
نگاه مشکی البرز می گردد … جایی میان کمرباریک دختر … این حجم از زیبایی چگونه میان این روستای دورافتاده پنهان شده
انگار که دختر اینجا به دنیا آمده باشد … زندگی را سپری کرده باشد … تا روزی مرد شهریِ چرب زبان و تیره ای بیاید و او را ببیند
– برقص …
قلب آشوب کنده می شود و درون دریا شیرجه می زند
– اون شب … توی عروسی … خیلی لعنتی می رقصیدی
دخترک مانند لاشه ای بی جان فقط نگاه می کند … سبک و سنگین می کند … مغزش قفل کرده و قلبش هم که دارد میان امواج دریا دست و پا می زند
البرز است دیگر … میان این روستا … درست زمانی که هنوز ماموریتش را تمام نکرده،هوس رقصیدن دختر کمر باریکِ ده به سرش زده
رقصیدن گوشه ای از جان آشوب بود … حرفه ای بلد بود … اما برای یک مرد … آن هم این شیطانی که جدیدا عقلش را زایل کرده بود …
– آشوب … آشووووب
آشوب انگار که از آن دنیا برگشته باشد سریع سر می چرخاند سمت طاهره ای که هراسان و جیغ کشان سمتش می دود … قیافه اش خندان است
آشوب از جا بلند می شود و البرز هوسِ کتک زدن آن دخترک خل و چل را می کند … زیر لب می گوید و آشوب انقدر منقلب شده که نمی فهمد
– ر.یدم تو زمان بندیت!
طاهره با خنده می رسد و خم می شود … انقدر دویده بود که نا ندارد … آشوب هراسان کنارش می ایستد
– چه شده؟
– چشمت روشن … دی آشوب مرخص شده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 57

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 روز قبل

طاهره و دی آشوب زدن تو کاسه کوزه البرز😅😅

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  Sahel Mehrad
1 روز قبل

دقیقا🤣🤣

sahar
sahar
1 روز قبل

البرز تو این ده دیوونه نشه خودم واستون میرقصم😂😂

sahar
sahar
پاسخ به  Sahel Mehrad
10 ساعت قبل

من جای این بودم خودمو پرت میکردم تو دریا بسه دیگه چقد مزاحم😂😑

دکمه بازگشت به بالا
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x