رمان قَراوُل پارت ۴۲
آشوب دیگر سر از پا نمی شناسد و ذوق زده دستان طاهره را می گیرد
– خونهس؟
– آره ماجد رفت آوردش … دووم نیاورد تا خودت بیای منو فرستاد دنبالت
دل آشوب پرواز می کند سمت خانه و خودش هم … حتی خداحافظی هم نمی کند و فقط دامنِ عبایش را بالا می گیرد و می دود
لب های البرز کشیده می شوند … اکنون نادیده اش گرفت؟ … آشوبِ نارفیق!
چشم بر میگرداند به دریا و خورشیدی که دیگر ناپدید شده … همه چیز را درست می کرد … رسول را پیدا می کرد … آن را تحویل اعلیحضرت می داد … از این دخترک چشم آبی هم یک رقص نصیب خود می کرد … هنوز پیچ و تابِ آن کمرِ باریک را به یاد دارد … هنوز!
_______________________________
آشوب:
انگشت وسط خاله صغری در پهلویم فرو می رود و صدایش زیر گوشم می رسد
– سیش(براش)بگو دیگه … یا مو بگُم؟
دی آشوب چشم هایش را بسته و زیر لحاف دراز کشیده
پچ پچ وار می گویم
– خوت(خودت) بگو خاله … مو روم نمیشه
– روت بشه … پسره یه پارچه آقائه چه میگی سی خوت(برا خودت)
نمی فهمیدم این شیفتگی که خاله صغری نسبت به البرز پیدا کرده را دیگر کجای دلم بگذارم
– چه میگین زیر گوش هم؟ … چه شده باز دو روز نبودُم؟
این دفعه دیگر گل که هیچ … درخت چنار کاشته بودیم حقیقتا
خاله صغری دوباره سقلمه ی حرصی تری در پهلویم فرو می کند
– خیلی خو … خوم(خودم)میگُم
رو می کند سمت دی آشوبی که مشکوک نگاه می کند
– ای چن روزی که نبودی … ما مجبور شدیم یه کاری بکنیم … چطو سیت(برات) بگُم … یعنی …
این پا و آن پا می کند و من با استرس نگاه دوخته ام به لب های ماتیک خورده اش … ناگهانی با سریع ترین لحن ممکن می گوید و تن و بدن من را می لرزاند
– مجبور شدیم آشوبِ با مرد شهری محرم کنیم!
نگاه دی آشوب مات می ماند
– چه؟
– ایطو نگاه نکو مجبور بودیم … ای کوکب بلا گرفته پشت آشوب حرف درآورد … مجبور شدیم
سیبل نگاه دی آشوب از میان ما هی جابهجا می شود
رمان مقهور به پارت ۳۶ رسید
https://t.me/+2fpRo47NiZcxYTg0
ساحل جون باز این قراول بیچاررو ول نکنی بگی ادامش بعد تموم شدن مقهور😂🙏🏻
یهو دیدی ولش کردم 🤣🤣🤣
عجب!🙂
دیگه چی؟؟؟
سردارو بفرستم بالا سرت یا البرزو یاهم دلت الوند میخواد کدومو؟؟؟؟؟؟ هان؟؟🤨
هلوشو بدم ،لیموشو بدم کدومو بدم؟؟؟؟؟
یاد این افتادم یه لحظههه🤣🤣🤣🤣🤣
برا من سردار بده بیشتر دوسش دارم😂❤️
آهااااا چشممم 😂😂🤤
ساحل جونم چقد کم میذاری آخه شبای زمستون بلنده ماهم حوصله مون سرمیره
چشم سعیمو می کنم بیشتر بذارم🫶🏿
شانس آوردن دی آشوب ناخوشه وگرنه با دمپایی و جارو حساب هردوشونو میرسید ممنون ساحل جان اگر میشه پارتا رو بیشتر کن دستت طلا
دیگه کاری که اینا کردن از دمپایی و جارو رده😂
چشم سعیمو می کنم ❤️