رمان قُراوُل پارت ۲۲
من که زبان درازی نمی کردم … من فقط می خواستم بدانم درباره ام غیر از رقاص و کمر باریک و گربه دیگر چه فکری می کند
نکند مانند چیزهایی که خاله صغری می گفت درباره ام فکر کند؟ … او می گفت مردها زن هارا حتی در لباس ها و حالت های مختلف تصور می کنند و… استغفرالله … فکرش هم گونه هایم را سرخ و سرخ و سرخ تر می کند … خاک بر سر بی حیایت دختر
– نمی ترسی که؟ … گفتی تنهایی
حواسم به او جلب می شود که عزم رفتن کرده
– نه نه … نمی ترسم!
مانند سگ که نه اما قطعا مانند گربه دروغ می گفتم … خیلی می ترسیدم
کمی نگاهم می کند و دکمه ی بالای لباسش را با یک دست باز می کند
– اجازه ی رفع زحمت میدی آشوب خانُم؟
پلک زدنم متوقف می شود … چرا عادت نمی کنم به صدازدنش؟
سرش را به علامت منفی تکان می دهد
– نه خیر … بهت نمیاد … همون گربه باش
دیگر حتی گربه گفتن هایش هم دلنشین شده … چه شده است مرا؟
– بازم ممنونم ازتون … خیلی خیلی ممنونم
سرش را به علامت باشه تکان می دهد و انگار عجله دارد برای رفتن
وای من چگونه یک هفته بدون دی آشوب در این خانه ی ترسناک بمانم؟ … تازه شب اول است و این اتفاقات رقم خورده … یک هفته به کنار … همین امشب را چگونه سَر کنم؟
– مراقب خودت باش … کسی رو هم کشتی فدا سرت بگو میام باهم سر به نیستش می کنیم خب؟
این همه بیخیالی اش لب هایم را کش می دهد … واقعا اگر کسی را بکشم عین خیالش هم نیست
– باشه!
حواسش پی تکاندن خاک های روی لباسش است و لبخند بزرگ من را نمی بیند
– گربه ی حرف گوش کن
سمت درب راه می افتد و من هم پشت سرش برای بدرقه کردن … امشب را چگونه می خواهم صبح کنم خدا عالم است
رد می شود و من تکیه داده به درب چوبی،میان چهارچوبش می ایستم
– شمام … مراقب خودتون باشین … خان سر خانزاده خیلی حساسه!
بی عار تر از همیشه صورتش را به حالت چندش جمع می کند
– شلوارشو نمی تونه بکشه بالا خانزادتون نگران نباش انقدر
در این ۲۰ سال سنم آدمی به این بیخیالی ندیده بودم … حالت چهره اش خنده ام را نمایش می دهد
نگاهش لحظه ای … فقط لحظه ای روی طرح لبخندم می نشیند
– خوشکل می خندی گربه!
جمله اش خنده ام را زهر می کند … زهرماری که مزه ی شیرینی دانمارکی می دهد … از آن هایی که تازه آمده بود و با نوشابه می خوردند
– بخند!
لحنش دستوری نیست … فقط خبری است … یک کلمه ی خبری
نمی دانم چرا اما دیگر از آن شرم چند لحظه پیش خبری نیست … گمانم من را هم مانند خودش بی عار کرده!
– مچکرم!
نفس عمیقی می کشد و انگار دارد با خودش کلنجار می رود … نه من داخل می شوم و نه او دور تر می شود … همانجا میان چهارچوب مانده ایم
چه مرگم شده من؟ … نمی دانم … فقط می دانم او از تمام مردانی که تا به حال دیده ام جذاب تر است … خوش قیافه تر … قد بلند تر … مرد تر … او حتی از انگلیسی هاهم نمی ترسد!
بالاخره عقب می رود و من هم داخل می شوم
– خدافظ … آقا البرز!
چقدر نامش به او می آید!
درب را روی هم می گذارم و با قلبی که تند تر از همیشه می کوبد به آن تکیه می دهم
واکنشش را ندیدم … قطعا این بار هم عین خیالش نیست … اما من … اولین باری است که با این تن صدا مردی را صدا می زنم!
رفته؟ … بر می گردم و دل دل می زنم برای دیدن پشت درب … در کمال بی حیایی دعا می کنم کاش نرفته باشد!
واقعا نمی دانم چرا اما مانند دخترانی شده ام که سر و گوششان می جنبد و تا همین الان از آنها بدم می آمد
درب را به طرف خود می کشم تا باز شود …
دوستان فردا پارت نداریم ❤️
واییییییییییی قلبم اکلیلی شد چه پارتتتتتتتت خفنیه دلنشین زیبا قشنگ عاشققققش شدم چه عاشقانه های زیبایییییی
احسنت ساحل جون شبمو ساختی با این پارت 😁😁😁🤩🤩🤩🤩🤩🤩🥰🥰🥰😍
قلب بزرررگ❤️❤️❤️❤️❤️
چه باحاله این البرز❤️😍.
ژونننن گربه خانم😍❤️💋.
دستت طلا ساحل گلی 😍❤️.خسته نباشی دختر 🌹🙏.
البرزه دیگه😂🤦🏿♀️
فداااا❤️
میون دوتا دلبر من دو دلم کدوم ور
اینور برم یا اونور؟
سردار یا البرززط
خدا😂🤦🏿♀️
سردارو که به نظرم بیخیال آرام هممونو شرحه شرحه می کنه البرزو بچسب😂
چه پارت احساسی بود دستت طلا ساحل جان روز نویسنده رو هم بهت تبریک میگم موفق باشی گلم🌹
مرسی عزیزمممممم❤️❤️❤️❤️❤️
البرز در پارت های بعدی:
میو کنم گربم میشی 🤣
نه نه این نه شیر بشم گربم میشی
وای یاد بوسه بر گیسوی یار افتادم😂😂
کم مونده البرز بهش بگه:پیشی منی میو ،قیافه نگیر بیو😂🤣.
آفرین اینم خوبه😂
🤦🏿♀️😂
عالی حرف نداشت💐💐💐💐
قربانت❤️
پارت لطفا لطفا(((:
پارت نداریم
پارت نداریم
پارت نداریم