رمان مرد مشکی من part. 21
با سنگینی نگاهی پلکای خستمو باز کردم خمیازه ایی کشیدم
اولین چیز لبای امیر جلوم بود
+قربون خمیازه کشیدنت لیدی
خندیدم نگاه از لباش گرفتم تنم حصار دستاش بود حس میکردم میخام خفه شم
_کم کم دیگه دارم از بی اکسیژنی میمیرم
چپ چپ نگام کرد حقله دستش رو شل کرد تکونی خوردم که پاهاشو از رو پاهام برداشت نفس راحتی کشیدم
+گشنت نیست
با صداش نگاش کردم دستاشو کنار زدم نشستم گشنم بود ولی نه انقدر زیاد سرمو به نشونه نه تکون دادم
_نه زیاد
هومی کشدار گفت زل زد بدنم خیره شدم به خودم سینه های لختم در معرض دیدش بود بالشتو پرت کردم تو صورتش که فورا گرفتش
با خنده از جام بلند شدم سوتیینم رو برداشتم
+جون تو فقط تو همین پوزیشن بمون
لبمو گاز گرفتم روبه روآاینه رفتم همینطور که سوتیینم رو میپوشیدم لب زدم
_اینجوری که امیر کوچولو همیشه برام بیداره
از رو تخت بلند شد خودشو بهم رسوند دستای داغش رو روی کمرم گذاشت قفل سوتینم رو بست سمتش برگشتم بوسه ایی رو لبام نشوند
+اقا کوچولو خیلی دوست داره
زدم زیر خنده بحثو عوض کردم اشاره ایی به شلوارکش کردم
_کی پوشیدی؟ تو مگه نخوابیده بودی
سرشو به معنای آره تکون داد رو تخت نشست چیزی نگفت یهوایی یادم به همایش افتاد جیغ فرا آبی کشیدم
+وایییی امیرررر همایششش
با تاسف خندید اومد چیزی بگه که دوییدم سمت لباسام که به همایش برسم یهویی پام به شونه گیر کرد با دماغ رو زمین افتادم جیغی از درد کشیدم
امیر فوری سمتم اومد نگران تکونم داد
+مبیناخوبی.. کجات درد میکنه
دستمو رو بیینم گذاشتم خیلی درد میکرد
_ دماغم شکست
نفس حرصی کشید دستشو رو پام گذاشت که فریادم بلند شد
_نکن پام درد میکنه
با عصبانیت کمرمو گرفت بلند کرد لبمو گاز گرفتم جیغ نزنم کمرم شدید درد میکرد از اونور هم دماغم
+اون همایش لعنتی خیلی وقته تموم شده
صورتم درهم شد کمرمو گرفته بود نیوفتم دستمو تو دستاش گذاشتم با اخم فشار دادم
_سر من داد نزن
با اخم نگاه ازم گرفت نگاهم به ساعت کشیده شد راست میگفت یکساعتی بود تموم شده بود بدتر از خودش با اخم دستاشو کنار زدم لنگون لنگون سمت لباسام رفتم
پاهام خیلی درد میکرد خم شدم لباسامو برداشتم پوشیدم
تمام مدت خیره نگام میکرد چنان اخمام توهم بود که صورتم درد گرفته بود از اتاق بیرون رفتم یهوایی از پشت کشیده شدم صدای اخمالودش تو گوشم پیچید
+کجا داری میری
اخمالودتر ازخودش سمتش برگشتم
_به تو چه ربطی داره
پوکر دستامو تو هم قفل کرد دستشو نوازش وار با اخم روموهام کشید
+من باید الان قهرکنم یا تو
دستمو محکم تکون دادم که دستمو ول کنه همزمان لب زدم
_ولم کن میخام برم
منو طرف خودش کشوند خواست لباشو رو لبام بزاره که صورتمو کج کردم
اخمش تبدیل به نیشخند شد این دفعه صورتمو محکم گرفت از درد جیغم به هوا رفت
فورا لباشو رو لبام گذاشت بوسید بوسه هاش از جنس درد برام بود با اعصبانیت لبامو گاز میگرفت فقط برای حرص من
تودهنش جیغ زدم پامو بردم بالا بکوپم وسط پاهاش که فهمید پاهامو با پاهاش قفل کرد
نفس هام یکی درمیون شده بود با تکون دادن سرم بهش فهموندم بسته بعد از چند ثانیه ازم جدا شد
لبام از درد میسوخت
_چته تو انگار جو میگرتت.. من
دیوونه بودم اومدم پیش تو
چیزی نگفت قفل دستاش شل شده بود دستامو جدا کردم
دوباره بهم چسبید این بار لباشو آروم رو لبام گذاشته بود میبوسید چون ازش ناراحت بودم همراهی نمیکردم لباشو از لبام جدا کرد بوسه ایی رو گردنم گذاشت با اخم تو چشماش زل زدم مهربون لب زد
+ببخشید نباید تند میرفتم توله
بغ کرده چیزی نگفتم دستاشو دوطرف صورتم گذاشت چشمامو بوسید ضربان قلبم بالا رفت انتظار این حرکت رو ازش نداشتم
+حالا بخند من چاله گونه هاتو ببینم
ابرو بالاانداختم با قهر دلگیر نگاه ازش گرفتم
_نمیخندم
چشماشو ریز کرد متفکر ازم فاصله گرفت تو فکر رفت پوکر نگاش کردم بخاطر پاهام نمیتونستم زیاد بایستم
_اگه کاری نداری تا من برم پاهام درد میکنه
+ برو رو تخت الان میام
چپ چپ نگاش کردم لب باز کردم چیری بگم که ازم فاصله گرفت داخل اتاق رفت پاورچین دنبالش رفتم ساعت۱نیم بود خسته رو تخت نشستم
خیره شدم بهش تا کله تو چمدون فرو رفته بود بی حوصله دراز کشیدم زل زدم به سقف با کشیده شدن شلوارم هینی کشیدم صاف نشستم
_چیکار میکنی امیر
پرو پایین پام قرار گرفت تو دستش روغن بود ریلکس گفت
+درد پاهاتو بهتر میکنه
با اخم اومدم از جام بلند شم که نراشت
+لجبازی نکن آروم بگیر نترس تا نیم ساعت دیگه تو اتاقتی
چیزی نگفتم دراز کشیدم خداروشکر قیافشو نمیدیدم روغن رو پام ریخت مشغول ماساژ دادن پاهام شد
با لمس دستاش بدنم گر گرفت خیلی ماهرانه بود حرکات دستاش
بی اختیار تحریک شدم دلم نمیخواست بفهمه عصبی چشمام رو بستم
پایین تنم نبض میزد ده دقیقه ایی بود که پاهامو میمالید نه اون چیزی میگفت نه من پاهام یه خورده بهتر شده بود بهشتم خیس شده بود هر عان میترسیدم رسوا شم پیشش
با جدا شدن دستاش از پاهام نفسمو بیرون فرستادم چشمامو باز کردم با دیدنش که روم خیمه زده بود هینی کشیدم
چشماش قرمز خمار بود هردومون شهوتی به هم نگاه میکردیم نمیدونم از چشمام چی خوند که پایین تنشو مالوند بهم عاح ریزی کشیدم دستاشو از لباسم رد کرد به سینه هام رسوند مالوند
_ولم کم به پرواز هم نمیرسیم
بیخیال خودشو کوبوند بهم محکم سینه هامو فشار داد
+پرواز که قطحی نخورده
با درد چشمامو روهم گذاشتم
_یواش تر دردم میگره
بی اهمیت بهم محکم سینه هامو فشار میداد هم درد داشتم هم لذت ولی دردش بیشتر بود
با صدای دورگه لب زد
+قمبل کن
کاری که گفت انجام دادم زیر شکمم بالشت گذاشت بدنم بی جون شده بود یهوایی شورتمو پایین کشید ناباور اومدم بلند شم که پاهامو قفل گرفت عصبی لب زدم
_چه غلطی میکنی
اسنپکی به باسنم زد دادم بلند شد
+جز ناله چیزی نمیخام بشنوم
پوزخندی با درد زدم
_محکم میزنی بعد توقع..
با کاری که کرد حرف تو دهنم ماسید عضوشو رو بهشتم میکشید هم زمان باسنم هم مک میزد عاحی کشیدم از لذت ملافه رو مشت کردم
سرعتش هر لحظه بیشتر میشد بعد از چند دقیقه با جیغ ارضا شدم بی حال چشمام رو بستم
امیر شرتمو بالا داد برم گردوند چشمامو باز کردم
خمار نگاش کردم لباشو بوسیدم نیاز تو چشماش فریاد میزد سکندری بهش زدم رو تخت افتاد روش خیمه زدم پایین تنش نشستم دستامو دور عضوش حلقه کردم
~~~
آرمین
سه ماه بعد
با خسته نباشید استاد جزوم رو بستم گوشیمو برداشتم شماره مامان رو گرفتم با بوق اول جواب داد
+سلام پسر گلم.. چه عجب یادی از ما کردی من که هروقت بهت زنگ میزنم یا خاموشی یا جواب نمیدی
از دلخوریش تو دلم خندیدم با مهربونی لب زدم
_سلام مامان عزیزم این روزا خیلی درگیرم وقت سر خاروندن هم ندارم
+در حدی که نمیتونی برای خانوادت وقت بزاری؟.. میدونی چقد دلم برات تنگ شده کلی وقت هست ندیدیمت
آب دهنمو قورت دادم دستی تو موهام کشیدم
_آخر هفته دارم میام.. شمال هستید دیگه نه؟
صدای بشاشش تو گوشم پیچید
+جدی میگی آرمین.. آره شمال هستیم باباتم خیلی خوشحال میشه بفهمه داری میای پیشمون
پوزخندی زدم تنها کسی که خوشحال نمیشد بابا بود
_مامان من دیگه برم کاری ندارید
+نه دورت بگردم مراقب خودت باش
_خدانکنه قربونت برم
با خداحافظی گوشی رو قط کردم کیفمو رو شونم انداختم
+چشات برام چند خوشگله
سرمو بلند کردم زل زدم به دختر روبه روم اخمی کردم چیزی نگفتم سمت در رفتم که فورا خودشو به در رسوند روبه روش ایستاد
+ناز میکنی
زل زدم بهش قد نسبتا بلندی داشت موهای آبیش از مغنعه بیرون زده بود پوزخندی زدم مغنعشو رو شونش انداختم
_درحدی نیستی که بخام برات ناز کنم
خندید اوه کشداری گفت
+باتوجه به سردی هوا…
مکثی کرد نگاهشو رو اجزای صورتم چرخوند ابروایی بالا انداختم زل زدم بهش که ادامه داد
+میتونم تختو گرم کنم؟
نیشخندی زدم نگاهمو رو اندامش چرخوندم توپر بود بد چیزی نبود گوشیمو درآوردم تو تماس هارفتم سمتش گرفتم
_شمارتو بزن
چشماش درخشید شمارش رو زد
گوشیو از دستش کشیدم که کنار ایستاد درو باز کردم
با لوندی بوسی برام فرستاد بدون حرف از کلاس بیرون زدم امروز چهارتا کلاس داشتم خیلی خسته بود وارد پارکینک شدم
***
کلیدو تو درچرخوندم وارد خونه شدم کفشامو با دمپایی عوض کردم یکی یکی پله ها رو بالا رفتم وارد اتاقم شدم
بوی سیگار اولین چیزی بود که مشامم رو پر کرد از دیشب هنوز بوش مونده بود وارد حموم شدم لباسمو کندم دوش رو تنظیم کردم زیرش ایستادم
چشمم به وان خورد
فلش بک ”
پوزخند کل صورتمو گرفت حوصله کصشره های دکترو نداشتم از جام بلند شدم
_دست از خراب بازی هاش تو بیمارستان هم برنمیداره
دکتر متعجب نگام کرد لب باز کرد حرفی بزنه که نزاشتم
_حوصله چرندیات شمارو ندارم
دستگیره در رو فشردم
+اگه شک داری پیش چند متخصص دیگه هم برو اون دختر گناهی نکرده بهش تهمت میزنی
قدم هام از حرکت ایستاد چیزی نگفتم درو باز کردم برون رفتم
با اخم سمت اتاقش رفتم با دیدنم اخماش رو توهم کشید پوزخندی بهش زدم
_حوصله ناز کشیدنتو ندارم صورتو توهم نکن که بد میبینی
متعجب نگام کرد بدون حرف سمت کمد رفتم لباساشو بیرون آرودم از جاش بلند شد دستمو رو لباسش گذاشتم دربیارم که لب زد
+خودم میتونم
دستش رو کنار زدم چشم غره ایی بهش رفتم
چشماشو چین داد با کمک خودش لباسش رو تنش کردم
***
دست ساناز رو محکم فشردم ناراضی بود از اینجا اومدن
+خانوم رادفر نوبت شماست
از جام بلند شدم که متقابلن ساناز از جاش بلند شد جلوتر از من راه افتاد وارد اتاق دکتر شدیم
دکتر با خوش رویی با ساناز احوالپرسی کرد
+عزیزم برای چی اینجا اومدید
نزدیک رفتم زودتر از ساناز لب زدم
_چک کن ببین چند بار رابطه داشته
دکتر ابروهاشو بالا داد اشاره ایی به تخت سمت چپ کرد
+خانوم اونجا دراز بکشید اقا شماهم بیرون
ساناز با قدم های خمیده سمت تخت راه افتاد اخمی کردم
_درحضور من باید چکش کنی
دکتر عصبی نگاهی به من کرد
+نمیشه آقا بیرون تشریف داشته باشید
عصبی پلکامو روهم فشردم با دندون های کلید شده لب زدم
_نزار به جرم همکاری با این ازتون شکایت کنم
چند ثانیه طول کشید تا معنی حرفامو بفهمه درنهایت اخم غلیظی کرد سمت ساناز رفت
+شلوارتو دربیار
ساناز به گوشه ایی زل زده بود بی جون مثل مرده ها شلوارشو درآورد طوری رفتار میکرد که پشیمون شم از کارم
رو صندلی نشستم زل زدم بهشون دکتر دستکشی پوشید پاهای ساناز رو باز کرد اخمش هر لحظه بیشتر میشد
چشماش خشک شده به کبودی پاهاش بود ساناز چشماشو بسته بود چیزی نمیگفت بعد از چند دقیقه دکتر از جاش بلند شد دستکشو از دستش بیرون آورد سطل زباله انداخت پشت میز نشست
_خب
عینکشو به چشماش زد با اخم های درهم لب زد
+اولین بار بوده رابطه داشته.. دهانه رحم پاره شده.. قرص و پماد مینویسم حتما استفاده کنید تا یکماه هم رابطه جن..
حرفاش بوی شک میداد به هیچ عنوان باورم نمیشد که راست بگه عصبی از جام بلند شدم
_مطمعنید اولین بارش بوده؟
سرشو به نشونه مثبت تکون داد صدای هق ریز ساناز به گوشم رسید بدون توجه بهش لب زدم
_از پشت هم چکش کن
دکتر نفسشو بیرون فرستاد با جدیت نگام کرد بعد از چند ثانیه دوباره سمت ساناز رفت نگاه ازشون گرفتم
این دختر همه چیزش عجیب بود نمیدونم سرکلش از کجا تو زندگیم باز شد ولی هرچی هست دلیل داره حرفای دکتر با جنده بازیهاش همخونی نداره
با صدای دکتر به خودم اومدم
+رابطه معقدی نداشته
نیشخندی زدم چیزی نگفتم به ساناز نگاه کردم شلوارشو پوشیده بود رو تخت نشسته بود به یک گوشه زل زده بود
از جام بلند شدم سمتش رفتم که زل زد تو چشمام بغض کرده نگام کرد
پوزخندی به حالش زدم دستشو گرفتم که پایین اومد باهام هم قدم شد
به حرف دکتر که گفت این دارو ها لازمه برای خوب شدنش گوش نکردم از مطب بیرون زدم
آدرس بیمارستان دیگه ایی رو به آژانس دادم…
سومین دکتری بود که تایید میکرد اولین باره رابطه داشته
و باز هم حرفاشون تو سرم اکو میشد
ولی نمیتونستم باور کنم حتی اگه خدا هم میومد میگفت این سالم بوده به دست من زن شده باورم نمیشد
حال”
از زیر دوش بیرون اومدم حولم پوشیدم از حموم بیرون زدم تلفنمو برداشتم تو صفحه چت اون دختره رفتم
_به مطب.. برو برگه اچ ای وی بگیر راس ساعت۱٠ بیا به این آدرس
ارسال زدم گوشی روی تخت پرت کردم از اتاق بیرون رفتم سمت یخچال رفتم پیتزای که از دیشب باقی مونده بود رو برداشتم تو پذیرایی رفتم
خودمو رو مبل پرت کردم تلویزیونو روشن کردم بی هدف کانال ها رو زیرو رو کردم قاچی از پیتزا برداشتم خوردم تنها چیزی که سردشم خوشمزه بود پیتزا بود
الان اگه مبینا اینجا بود بوی غذای خونگی مشامم پر میکرد
پوزخندی با یادش زدم خودشو پیشم خراب کرده بود
حواسمو به تلویزیون دادم فیلم مضخرفی که پخش بود نگاه میکردم برش دیگه از پیتزا برداشتم خوردم خمیازه ایی کشیدم
***
با صدای زنگ در عصبی پلکمو روهم فشردم هرچی میخاستم نادیده بگیرم اون محکم تر در میزد عصبی از جام بلند شدم تلویزیون هنوز روشن بود این عصبی ترم میکرد
با قدم های بلند سمت در رفتم بدون نگاه کردن به اینکه کیه درو باز کردم
با اعصبانیت زل زدم به ساناز تعجب کردم از اینجا بودنش ولی به روی خودم نیاوردم
با ترس عقب رفت یواش سلام کرد
آب دهنمو غورت دادم دستمو مشت کردم سعی میکردم آروم باشم
_منو از خاب بلند کردی سلام کنی بهم؟
ناباور نگام کرد زل زد به بدنم یهو با گونه های سرخ شده نگام کرد
+نمیدونستم خوابی وگرنه نمی اومدم
پوزخندی از خجالتش زدم گوشه ایستادم اشاره کردم بیا داخل
با مکث داخل اومد درو محکم کوبیدم
از صداش از جا پرید جلوتر ازش راه افتادم پشتم اومد تلویزیونو خاموش کردم خودمو رو مبل انداختم حوله هنوز تنم بود حوصله ی بالا رفتن از پله ها رو برای یه لباس نداشتم
با اخم عقب برگشتم دیدم ساناز دور از من ایستاده مظلوم اطراف رو نگاه میکنه
_بیا روبه روم
بعدم سرم رو برگدوندم منتظر موندم بیاد بعد از چند ثانیه صدای قدم هاش اومد روبه روم ایستاد
از بالا تاپایین نگاهی به تیپش کردم شلوار جین مشکی مانتو زرشکی پوشیده بود شالش هم نصفه رو سرش بود
پوزخندی زدم
_نمی پوشیدی راحت میکردی خودتو
گیج لب زد
+چیو نمی پوشیدم
سری از تاسف تکون دادم لم دادم به دسته مبل خیره ساعت شدم
_خب چیکار داشتی اومدی
با من من نگام کرد لباشو باز کرد حرف بزنه یهو سکوت کرد اخمی کردم حوصلم از کارش داشت سر میرفت
_نمیخوای بگی برو راه خروجی هم بلدی نه؟
تخس نگام کرد رو به روم ایستاد زل زد تو چشمام
+دلم برات تنگ شده بود
ابروایی بالا انداختم تعجب ساختگی کردم
_واو بانو الکسیس دلش برام تنگ شده بود!
ناباور نگام کرد دستشو گرفتم سمت خودم کشوندم چون حواسش نبود رو پام افتاد اومد بلند شه که محکم کمرشو گرفتم
_بلند شو درست بشین رو پام
چند ثانیه بی حرف نگام کرد دستامو از دور کمرش برداشتم بلند شد پاهاشو دو طرف گذاشت نشست
گره ایی بین ابروش جا خوش کرد
+نمیتونم با این شلوار بشینم
به مسخره خندیدم شالشو از سرش برداشتم رو مبل پرت کردم موهاش رو شونش ریخت
_شلوارتو دربیار
چپ چپ نگام کرد که شونه ایی بالا انداختم دستمو رو دکمه های مانتوش گذاشتم یکی یکی بازشون کردم
_خب نقشت چیه
با تعجب نگام کرد چشماش درشت شد
+نقشه؟!
سری به نوشنه مثبت تکون دادم آخرین دکمه مانتوش رو باز کردم به کمک خودش در آوردم با لذت به سوتیین توریش نگاه کردم
همینجور که دستمو رو سینش میکشیدم لب زدم
_آره.. نقشت از به قول..
مکثی کردم به چشماش زل زدم به طعنه ادامه دادم
_اولین رابطتت در طول زندگی با من چی بوده
دستاش شروع به لرزش کرد لبخند مسخره ایی زد
+این همه دختر باتو میخوابن نقشه دارن؟
نیخشندی زدم حتی برای گفتن این جمله درد رو تو چشماش حس میکردم ولی تظاهر میکرد همه چیز عادیه براش
چیزی نگفتم تو چشماش زل زدم مردمک چشماش رو اجزای صورتم بالا پایین میشد
دستشو سمت صورتم آورد دودل چشمام رو لمس کرد پلکی زدم چشمام زوم سینه هاش شد
+از اولین باری که دیدمت عاشقت شدم.. به عشق درنگاه اول اعتقاد داری
سینشو فشردم دستشو پس زدم
_دلیل قانع کننده ایی نیست
ناراحت نگام کرد اومد حرفی بزنه که فشار محکمی به سینش دادم عاحی از بین لباش خارج شد
سرمو نزدیک سرش بردم لاله گوشش رو مکیدم
_پس دفع دیگه که این سوالو میپرسم سعی کن قانعم کنی وگرنه..
ادامه حرفمو ندادم گازی از گوشش گرفتم دستاشو دور گردنم پیچوند آخی از درد گفت
قفل سوتیینش رو باز کردم سرشو تو گردنم فرو کرد مک زد
سوتیینش رو درآوردم عقب کشیدم با لذت به سینه هاش زل زدم
_زیباییت میدونی به چیه
ابروایی بالا انداخت سوالی گفت
+به چیه
سرمو خم کردم گازی از سینش گرفتم عقب کشیدم که جیغش به هوا رفت
_به این دوتا
خمار نگام کرد دستمو رو سینه هاش گذاشتم مالیدم
لباشو نزدیک لبام آورد ببوسه که عقب کشیدم اخمالود نگام کرد
_میلی به بوسیده شدن با لبای رژی ندارم
چیزی نگفت از رو پام بلندش کردم رو تکه قالی وسط حال انداختمش صورتش از درد توهم رفت ولی چیزی نگفت
خیمه زدم روش شلوارش رو از پاش بیرون آوردم وسط پاش جا گرفتم لبامو وسط سینه هاش گذاشتم مکیدم با ناله رو کمرم خط های فرضی میکشید
هم زمان دستمو رو شورتش گذاشتم خواستم پایین بکشم که با حرفش حسم درجا پرید
+پریودم
خشمگین سرمو بالا اوردم نگاش کردم
_خارش کص داری اومدی اینجا پس
+گفتم دلم برات تنگ شده بود
فشاری به رون پاش دادم آهسته غریدم
_خشک از پشت میگامت کصشرات یادت بره
رنگ از رخش پرید صدای زنگ در بلند شد عصبی از روش بلند شدم نگاه عصبیمو بهش دوختم که تو خودش جم شد
سمت در رفتم درو باز کردم که موجودی از گردنم آویز شد
+سلامم آرمین جونم از ظهر تا الان دلم خیلی برات تنگ شده بود
عصبی از خودم جداش کردم
_ببر صداتو هفت تا محله رو برداشته
لوس خندید داخل اومد
+لحظه شماری میکنم برای بودنت باهات
چیزی نگفتم از راه رو گذشتم با ندیدن ساناز پوزخندی زدم رو کردم سمت اون دختره
_برگه
با خنده از تو کیفش برگه ایی بیرون آورد سمتم گرفت با دیدن مهر آرامش برگه رو پایین پرت کردم
حوله رو از تنم بیرون اوردم لخت رو مبل نشستم
با دیدن بدنم سوت بلندی کشید
+جوون سیس پکاتو بخورم من
پوزخندی زدم اشاره ایی به لباساش کردم دربیاره
_فعلا کیرمو بخور
خندید چشمی گفت با عشوه در کسری از ثانیه لخت شد
بدنش از رو لباس هم بهتر بود اشاره کردم سمتم اومد با عشوه رو پاهام نشست پای راستشو رو مبل گذاشتم فوراخشک خشک واردش کردم
جیغی از درد کشید تلمبه ایی زدم
+لعنتی حداقل خیسش میکردم
موهاشو تو مشتم فشردم محکم توش تلبمه میزدم بعد از چند دقیقه صدای نالش بلند شد با جیغ عاح میکشید صدای به هم خوردن بدنمون اطراف رو کر کرده بود
بعد از ربع ساعت نزدیک ارضا شدنم بود خودمو بیرون کشیدم
آهی کشیدم آبمو رو پاهاش ریختم با نفس نفس به مبل تکیه دادم خودشو مالوند به مردونگیم
بی اهمیت کنارش زدم از جام بلند شدم به سختی خودشو گرفت که نیوفته
_شماره حساب بفرست
+پس من چی.. من هنوز ارضا نشدم
برگشتم سمتش نگاهی از بالا تا پایین بهش کردم با اخم لب زدم
_گمشو نشتو جم کن اینجارو کثیف نکنی.. حالام هری
ناباور نگام کرد سمتم اومد
+تا ارضا نشم پامو از این در بیرون نمیزارم
نیشخندی زدم
_تا ده شماره میشمارم گورتو از اینجا گم میکنی وگرنه لخت پرتت میکنم بیرون جنده
با دادی که زدم تو خودش جمع شد چند ثانیه طول کشید تا حرفمو هضم کنه یهو به خودش اومد
_۱… ۲… ۳… ۴ به سرعت شلوارشو پوشید پوزخندی به حالش زدم.. ۵.. ۶.. دکمه های مانتوشو یکی درمیون بست.. ۷… ۸..
لباس زیرشو تو کیفش انداخت با دو سمت راه رو رفت پوزخندی زدم که صدای به هم کوبیده شدن در تو فضا پیچید
حوله رو دورم پیچیدم سمت پله ها رفتم
با دیدن ساناز که تو خودش جم شده بود رو پارکتا خوابیده بود سمتش رفتم اشکاش رو گونش خشک شده بود
دستمو دور کمرش انداختم تو بغل گرفتمش ناله ایی زیر لب کرد
با پا در اتاقمو باز کردم رو کاناپه گذاشتمش سمت حمام رفتم دوش کوتاهی گرفتم
بعد از ده دقیقه بیرون اومدم ساناز هنوز خواب بود
بدنمو خشک کردم شلوارک پام کردم دستمو تو موهای خیسم کردم لوسیون رو برداشتم به گردنم زدم کشو میز کنسول رو باز کردم مرطوب کننده به دستم مالوندم
با حوله موهامو خشک کردم نگاهم از تو آیینه به خودم افتاد دستی به ته ریشم کشیدم خیلی وقت بود بلند شده بود
ادامه دارد..
سلوینا جون نویسنده عزیز چقدر رمان جذاب و خواندنی هست ..ادامه بده♥♥♥