نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان مرد مشکی من

رمان مرد مشکی من part. 25

4.4
(37)

آرمین

خیره شدم به دختر پسراها که وسط درحال رقص بودن
پاهامو رو پام انداختم دکمه لباسم باز کردم لیوان مشروبم نزدیک لبام بردم یه نفس همشو سر کشیدم
چندمین پیک بود نمیدونم
الناز ازتوشلوغی منو پیدا کرد
نزدیکم شد تو تاریکی سینش زیر لباس کوتاه برق میزد
+افتخار یه رقص دونفره رو میدید بانو

چپ چپ نگاش کردم با لوندی خندید دستشو سمتم دراز کرد دستشو گرفتم چشماش درخشید با بلند شدنم آهنگ ملایمی پخش شد
دستامو دور کمر لخت الناز گذاشتم هدایتش کردم وسط دستاشو دور کمرم حلقه کرد
فضایهو تو سکوت رفت همه درکنار آرامش تانگو میرقصیدن
الناز لبای قرمز شدشو بهم مالید با نگاه کوتاهی به اطراف لب زد

+عاشق تانگو رقصیدنم

ابرمو بالا انداختم دستمو از کمرش به باسنش سوق دادم گفتم
_دیگه عاشق چی هستی

با عشوه خندید سرشو نزدیکم آورد نفس های داغش به پوستم گردنم فرستاد
+عاشق پارتنرم که تانگو بلده

نیشخندی زدم خودشو عقب کشید باسنشو تو دستم فشردم آه ریزی از بین لباش خارج شد سرمو خم کردم نجوا گرانه لب زدم
_هروقت دلبری کردی بعد گاییده شدی

خندید بوسی گوشه لبم گذاشت چسبید بهم
+گاییده شدنو دوست دارم

_خودتو برای درد کشیدن آماده کن

تا خواست جملمو تحلیل کنه دستشو گرفتم سمت پله ها کشوندم با خنده جیغ کوتاهی زد
+آرمین کوچولو وسط رقصم بیداره

پوزخندی زدم دریکی از اتاقا رو باز کردم داخل کشوندمش لباسشو با یه حرکت پایین کشیدم سینش مثل هندونه بیرون پرید

_آرمین کوچولو بد قراره جرت بده الناز

جون کشداری گفت کمربنمو باز کرد دستمو دور موهاش حلقه کردم رو تخت پرتش کردم با یه حرکت داگیش کردم

کونشو بالا داد موجی به لپ هاش داد
+زود منو بکن تشنه سالارتم

باسنشو چنگ زدم پشتش قرار گرفتم خشک خشک با یه حرکت واردش کردم جیغ بلندی زد کمرشو محکم فشردم
_فقط صدای نالتو بشنوم

یکم که حا باز کرد تلمبه زدم از درد رو تختی رو چنگ زده بود
+آه تندتر.. محکم منو بکن.. دوست دارم فقط به دست تو گاییده بشم

باحرفاش جری تر شدم سرعتمو بیشتر کردم اسنپک محکمی به لپ باسنش زدم
+آه آرمین

بدنم عرق کرده بود انگشت فاکمو وارد بهشتش کردم ناله هاش کل اتاقو پرکرده بود

_به دست کی داری گاییده میشی

جیغی با لذت زد همزمان با تلمبه زدن من باسنشو تکون میداد
+آخخ به دست.. آه تو

نزدیک ارضا شدنم بود صدای فنرای تخت دراومده بود محکم تو باسنش تلمبه زدم همزمان انگشتمو لای بهشتش میکشیدم فرو میکردم با فشار ارضا شدم آبمو تو باسنش خالی کردم
خودمو بیرون کشیدم خسته رو تخت افتادم
با نفس نفس خیره الناز شدم صورتش از درد قرمز شده بود هیچ لذتی نمیبرد وانمود میکرد بهش حال دادم
کنارم دراز کشید دستمو رو باسنش گذاشتم خودشو منقبض کرد آبم از بین باسنش پایین میریخت

+سکس باتو یجور دیگه حال میده

دستمو رو سینه لختش گذاشتم بی حس لب زدم
_کیر به این بزرگی میره توت بایدم یجور دیگه حال بده

باعشوه قهقه زد خودشو سمت پایین تنم کشوند بوسی روش زد
+اخ من فدای کیر شما

***

با بوی سوپ که زیر بینیم پیچید با سردرد پلکای سنگینم رو باز کردم گنگ زل زدم به ساناز
با دیدنم با لبخند پایین پام نشست دستشو برای بلند کردن صورتم بلند کرد

+از ظهر منتظرم چشماتو بازکنی

خودمو عقب کشیدم اخم کردم دستش تو هوا خشک شده اومدم از جام بلند شم که فورا دستشو رو سینه لختم گذاشت
+از ظهر تاحالا تب داری.. فکر کنم سرماخوردی یکم باید استراحت کنی

نفسمو با خشم بیرون دادم فریاد بلندی زدم که به خودش لرزید خودشو عقب کشید توخودش جمع شد

_گمشو بیرون کی تو رو اینجا راه داده

بغ کرده سرشو پایین انداخت با تته پته ظرف سوپ برداشت
+من خب.. من نگرانت بودم

عصبی نگاش کردم سرم از درد داشت منفجر میشد به سختی رو تخت نشستم ساناز میخواست کمکم کنه ولی ترسش مانع میشد
چشمم به ظرف آب شالش افتاد خیس رو عسلی بودند

_میری بیرون یا پرتت کنم

با درد نگام کرد تو چشماش اشک جمع شد چیزی نگفت قاشق سوپ رو فوت کرد سمت دهنم آورد عصبی زدم زیر قاشق هینی کشید

_خودم شنوات میکنم

از جام بلند شدم سرم تیر کشید چشمامو روهم فشردم دوروز بود چیزی نخورده بودم قدمی سمت ساناز برداشتم که جلو چشمام سیاهی رفت
ساناز نگران سمتم اومد بازومو گرفت که پسش زدم دادی سرش زدم

_گورتو گم کن عوضی

+من بخاطر تو اینجام تو منو از خونت بیرون میکنی

با تمسخر خندیدم صحنه های دیشب تو ذهنم مثل فیلم رد شد پارتی.. سک با الناز.. حتی یادم نیست چطور اومدم خونه انقد خورده بودم چیزی یادم نمی اومد
حتمی الناز نفهم در رو ساناز باز کرده
دستمو با تهدید جلو ساناز تکون دادم با دندون های کلید شده غریدم

_پدری از تو الناز دربیارم دیگه جرعت نکنه باتو همکاری کنه

چشماش از تعجب گرد شد لباش عین ماهی بازو بسته میشد بی توجه بهش سمت حموم راه افتادم صدای قدماش پشتم می اومد هر قدمی که برمیداشتم بیشتر احساس ضعف میکردم
مشروب معدمو بگا داده بود ساناز سد راهم شد
+من اولین بار با تو سکس داشتم.. من به دست تو زن شدم.. بعد تو، تو عشقو حالاتو با صدنفر دیگه میکنی.. با چند تا جنده..یعنی من از اونا کمترم

هر حرفی که میزد اشکاش با شدت بیشتری صورتشو خیس میکرد چشماش قرمز بود صداش از گریه میلرزید
پوزخندی بهش زدم موهای تو صورتش کنار زدم سوالی لب زدم

_من بهت گفتم بهم بدی؟

سری از تاسف برام تکون داد لب باز کرد حرفی بزنه که ادامه دادم
_خودتم باورت شده به دست من زن شدی نه؟

خشک شده نگام کرد یهو جیغ بلندی کشید مشت های پی در پی به سینم میکوبید فریاد زد

+عوضی خوداخواه.. تو یه عوضی خود خواهی خودت لاشی هستی همه رو مثل خودت میبینی با همه خوابیدی فکر کردی منم..

با سیلی که تو گوشش زدم چند قدم عقب رفت ناباور نگام کرد

_مثل اینکه آدم نشدی تو هنوز نه

از فریادم بدنش لرزید با خشم کمربندمو باز کردم با دیدن کمربند صدای قلبش گوش اتاق کر کرد
مثل جوجه افتاده تو اسارت شغال نگام کرد
کمربندو بالا بردم اومد عقب بکشه که محکم کوبیدم تو کمرش
از شدت ضربه نتونست خودشو کنترل کنه رو زمین افتاد فریادش بلندشد

نیشخندی زدم
_صداتو ببر نشنوم نعره هاتو

ضربه بعدی تو شکمش زدم جیغ بلندتری زد پاهاشو توهم جمع کرد زد زیر گریه

+جنون داری آشغال تو یه روانی هستی

عصبی ضربه هامو محکم تر کردم یکی.. دوتا.. سه تا.. نزدیک بیست تا زدم انقدر درد داشت که چشماشو بسته بود توخودش وول میخورید زیر لب ناله میکرد
پوزخندی به جسم بی جونش زدم کمربندو کنارش پرت کردم

_اومدم بیرون نعشتو نبینم

فقط صدای نالش بود که به گوشم رسید مطمئن بودم بدنش زیر اون لباس ها زخمی شده
پامو رو پاش گذاشتم از کنارش رد شدم سمت حموم رفتم
سردردم بهتر شده بود دوای دردش کتک خوردنش بود
زیر دوش ایستادم از بین قفسه ها شامپو رو برداشتم موها شستم حالم بهتر بود یکم زیر دوش ایستادم بعد از چند دقیقه دوشو بستم حوله رو پوشیدم از حموم بیرون رفتم
خبری از الناز نبود با تعجب ابروهامو بالا انداختم
زمین خونی بود با این کتکی که این خورد نمیتوسنت حتی یه قدمم راه بره

پورخندی زدم
_هرزه به دوست پسراش گفته بیان جمعش کنن.. پیش من دم از پاکی میزنه

از اتاق بیرون رفتم سمت آشپزخونه رفتم هر قدمی که برمیداشتم ضعفم بیشتر میشد
رو گاز قابلمه بزرگ بود از بوی که پیچیده بود معلوم بود سوپ هست
دماغمو گرفتم کل محتویات قابلمه رو تو سینک خالی کردم از سوپ متنفر بودم
یخچالو باز کردم چیزی جز ساندویچ سرد کالباس نبود ناچار برداشتم پشت میز نشستم خوردم
لیوان دوغ به لبم نزدیک کردم ادسه ایی کردم چشمام روهم فشردم
گلوم میسوخت با اخم کل لیوانو سر کشیدم سیگار فندکو برداشتم سمت تراس رفت
م فندکو رو لبم گذاشتم آتیشش زدم پوک عمیقی بهش زدم
به آسمون زل زدم چه زود شب شده بود فقط ستاره ها توآسمون بودند
انقد به ستاره ها زل زدم سیگارم به ته کشید
پوکی بهش زدم پایین پرتش کردم داخل رفتم
چند وقتی بود باشگاه نرفته بودم فکر کار درس همش باهم تداخل داشت فردا باید میرفتم برای ثبت نام باشگاه
خودمو رو کاناپه پرت کردم تلویزیون روشن کردم بی هدف به تی وی زل زدم فیلم هاشون از بازیگراش تخمی تر بود
گوشیمو برداشتم تو خطی که فقط زیرخوابام داشتم رفتم یکی یکی شماره هارو بالا پایین کردم بی هدف یکیشو گرفتم با بوق اول جواب داد
پوزخندی زدم رو اسپیکر گذاشتم

صدای نازک زنونه ایی تو گوشم پیچید
+های آرمین..

یادم نمی اومد کودومش بود صدامو صاف کردم پامو رو پام انداختم
_الان میتونی بیای خونم

با سکوتش فهمیدم شوکه شده با ناز خندید
+اوه الان داری خواهش میکنی

با دوندن های کلید شده شمرده شمرده گفتم
_حرف من از میتونی این بود تن لشتو نمیاری یکی دیگه رو بکنم

+باشه حالا عصبی نشو اتفاقا نزدیکم ده دقیقه دیگه پیشتم

گوشیمو قطع کردم رو مبل پرتش کردم آتش سکس تو وجودم بود کسخار ساناز که فکر کرده من فقط اونو میکنم

***

لبامو رو لباش گذاشتم نرم بوسیدم
انگشتای کشیدش روی گردنم گذاشت خودش رو بالاتر کشید
کم کم خوابوندمش رو کاناپه روش قرار گرفتم
پاهاشو دور کمرم قفل کرد پایین تنمو مالوندم به به پایین تنش
چشمای سبزش ترکیبی از شهوت شده بود با عشوه لباشو زیر دندون میفشرد
زیپ لباسشو باز کردم ازش چدا شدم بایه حرکت محکم لباسو از تنش بیرون کشیدم سینه هاش بدون هیچ سوتیینی بیرون پرید چشام روشون ثابت موند

جیغی باخنده زد
+هنوز عادت خشن بودن تو وجودت هست

_وقتی خشن میکنمت از لذت میگی تندتر

سرشو محکم تکون داد ریز ریز خندید
به بدنش خیره نگاه کردم پوست شیری رنگش نوک سینه صورتیش

_از دفعه قبل سفیدترشدی

+از قبل خودمو برای توآاماده میکردم

پوزخندی زدم
_زیادی کردنی بنظر میرسی

بیشتر بقیه لوند بود از کوچیک ترین فرصت استفاده میکرد تا تحریکت کنه ولی من کسی نبودم به دستور اون تحریک بشم
صداشو بچگونه کرد طوری کلمات رو تکرا میکرد که محو چشماش بشی اما من برعکس محو لوندی بدنش میشدم

+این بدن برای شماست آقا تا صبح دراختیار شما

سرمو تو گردنش بردم گاز گرفتم نفس های منظمی که کنار گردنم میکشید بهم میفهموند داره لذت میبره
دستمو رو سینه هاش گذاشتم مالوندم ناله های ریز میکشید خودشو بهم نزدیک ترمیکرد
گره حولمو باز کردم با دیدن بدنم چشماش درخشید سوت بلندی کشید

+هر دفعه منو به آرزوم میرسونی هانی

حرفش تموم نشده بود که بدون ملاحظه خودمو واردش کردم
جیغی زد ادای تنگا رو دآورد گشاد بود هیچ لذتی نمیبردم ولی اون باز با ادا آه و ناله میکرد
بعد از ده دقیقه نزدیک ارضا شدنم بود خودمو عقب کشیدم با آه مردونه آبمو رو بدنش خالی کردم
خودمو گوشه کاناپه انداختم بدنم عرق کردت بود
زانو زد جلو پام دستشو رو بدنش کشید لباشو کم کم نزدیک پاهام آورد که از جام بلند شدم سمت حموم رفتم

_شماره حساب بفرست

صدای نفس های حرصیش با موج خنده قاتی شده بود
+هردفعه بعد یه راند خسته میشی!

نیشخندی زدم بدون اینکه برگردم گفتم
_توکسی نیستی که دوراند باهات داشته باشم

قهقه ایی زد چیزی نگفت

~~~

مبینا

با رسیدن به چمن های دانشگاه خودمو روشون پرت کردم یه کلاس دیگه داشتم
با خستگی خمیازه ای کشیدم پاهامو دراز کردم بچه ها یکی یکی از دانشگاه بیرون میرفتن آهی کشیدم کاش انقد ترم برم نمیداشتم تقصیر خودمه امسال از بس هوا گرم بود دیگه توبه میکردم که بخوابم ترم تابستونه بردارم
کتابامو بیرون کشیدم سه تا امتحان تو یه روز واقعا افتضاح بود
تنها چیزی که خوشحالم میکرد این بود ده روز دیگه امتحانام تموم بود
از بس فشار درس رومه حساب میکنم
زل زدم به جزوه بعد از نیم ساعت جزمو تو کیفم گذاشتم
با دیدن امیر که با اکیپش دور تر از من مینشست زل زدم بهش سه تا پسر تو اکیپش بودن که این از اونا جذابتر بود سر جمع یک اکیپ هفت نفره بودن
جذاب؟ آره قیافش خوب بود شاید این باعث میشد هلن جذبش بشه هلن یکی از خاطر خواهاش تو اکیپشون هست دوسال تو رابطه بودن تهش با اومدن من امیر باهاش بهم زد
چهار روز بود خونه امیر بودم تو این چند روز حتی دستش هم بهم نخورد عجیب بود برام ولی نزدیکم نمیشد
پوزخندی زدم حتمی منتظره پریودیم تموم بشه نگاهاش ولی یه جوری یود طوری که هر عان فکر میکردم بهم تجاوز میکنه تصمیم گرفتم امروز از اونجا برم ولی کجا آخه خونه آرمین هم تا اون دختره هست دوست نداشتم برم در واقع هیجایی نداشتم
شاید باید میرفتم خونه خودم
با دیدن ساعت دود از کلم بلند شد
فورا از جام بلند شدم ده دقیقه تا شروع کلاس مونده بود با فشار مثانه لعنتی فرستادم
با قدم های محکم تندتند سمت سرویس رفتم هوای سرد با این آفتاب واقعا عجیب بود این شهر همه چیزش عجیب غریب بود
هنوز وارد سرویس نشده بودم بوی گند حالمو بد میکرد عقی زدم دستمو رو دماغم گرفتم به سختی داخل رفتم بعد از انجام کارم فوری بیرون اومدم
دستمو تند تند شستم آبی به زیر چشمام زدم بیرون رفتم
چشمام به پارکینگ خورد بیشترش ماشین های خارجی بودند با حسرت نگاشون کردم
با یاد کلاس خواستم بدوام سمت کلاس که با شنیدنآاه ناله ضعیفی پاهام خشک شد کل شیشه های ماشین اینجا دودی بود با فضولی نزدیک دوتا ماشین رفتم نمیدونستم صدا از کودومشونه
سکس تو ماشین تو دانشگاه واقعا ریسک بود!
خیلی دلم میخواست بدونم کیا هستن
اما دیگه صدایی نبود فکر کنم اشتباه شنیده بودن قدمی به عقب گذاشتم که یهو امیر هلن از ماشین پیاده شدند
گیج لبخند مسخره ایی زدم هنوز منو ندیده بودند

هلن: سکس باتو تو ماشین از هیجان ترین چیزا هست

امیر خندید دوتا از دکمه های لباسشو بست همزمان موهاشو بوسید
+سکس باتو همه جا هیجان انگیزه بیبی

یهو برگشتن سمتم ابرمو بالا انداختم دوتاشون خشک شده بهم نگاه میکردند الان باید صدامو مینداختم روسرم میگفتم چرا با دوست پسرم خوابیدی؟ نگاه ازشون گرفتم کون لق هر دوشون
نیشخندی زدم با قدم های محکم از پارکینگ بیرون زدم فاک بهشون کلاسم شروع شده بود مطمئن بودم استاد رام نمیده میتونستم بهونه مریضی چیزی بیارم دوباره امتحان بدم
از دانشگاه ببیرون زدم
هیچ حسی نداشتم جلوی من طوری رفتارمیکرد انگار با هلن نیست پوزخندی زدم دوطرفه بود اگه اون زیرآبی رفته منم رفتم
بی هدف مشغول قدم زدن تو پیاده رو شدم کیفمو رو دوشم انداختم قشنگ بود اینجا دور تا دور دانشگاه کلی درختای سر به فلک کشیده بود
لبخند محوی زدم ولی همشون خشک شده بودند جاشونو برگای پاییزی گرفته بود گوشیمو بیرون آوردم کنار یکی از درختا ایستادم طوری ژست گرفتم زمین با برگ های پاییزی بیوفتن
خیره شدم به عکسم طوری آروم افتاده بودم که انگار همین الان دوست پسرمو با یه دختر دیگه ندیدم
سری از تاسف تکون دادم گوشیمو تو کیفم انداختم به قدمام سرعت بخشیدم

ادامه دارد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

selvina

‌ ‌ ‌اینکه بدونی کجا باید رها کنی،هنر بزرگیه. ‌️
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Neg
Neg
6 ساعت قبل

با اینکه اهل رمان نیسم ولی اینو دوست داشتم

Neg
Neg
6 ساعت قبل

عالیه واقعا

Neg
Neg
6 ساعت قبل

❤️❤️

alone
alone
6 ساعت قبل

امیر چرا اینطوریه

alone
alone
6 ساعت قبل

واقعا چطور مبینا دوست دختر این امیر شده

alone
alone
6 ساعت قبل

بدم میاد از امیر و هلن😑

alone
alone
6 ساعت قبل

علیرضا و مبینا کاش با هم میشدن

alone
alone
5 ساعت قبل

علیرضا و مبینا فقط

alone
alone
5 ساعت قبل

خیلی خائنه امیر

دکمه بازگشت به بالا
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x