رمان کاوه پارت ۱۱
ماسک زده از خانه خارج شدم
نگاهی به ساعت کردم دو دقیقه دیگر به هشت بود
کلاه سویشرت را روی سرم انداختم و حرکت کردم سمت سر کوچه
همینطور اطرافم را هم میدیدم اما کسی نبود
باربد مال خر را دیده بودم اما خیلی وقت پیش خیلی یادم نبود چهره اش
_ عماد
عماد شاگرد تعمیرگاهی محل بود
با صدایم از زیر ماشین خودش را بیرون کشید
عماد _ به به چش قشنگه حالت چطوره؟
_ خون رنگی ندیدی؟
عماد _ فعلا که همه همخونیم مگر خودشو همخون کرده باشه
_ به کارت برس
عماد _ خونت به خون بالایی ها خورده ها
_ منظور؟
عماد _ طاقچه بالا میزاری
_ عماد
عماد _ باشه بابا
رفت زیر ماشینو و مشغول کارش شد
کمی چرخ زدم اما انگار بی فایده بود
رفتم سمت خانه و در را باز کردم
داخل شدم و همینکه خواستم در را ببندم انگار در از جا کنده شد
_ هووووو
باربد _ رسم مهمون داریت اینه سر کوچه شاخ تکون بدی ؟
پس این همه مدت دیده بودش
باربد _ ابله اگه یکی منو و تو رو باهم میدیم که فردا باید به صد نفر جواب پس میدادی
_ کی دعوتت کرد حالا برو بیرون
دستانش را در جیبش کرد و جلو آمد
با پایش در را بست و رفت داخل خانه
رفتم داخل خانه و دنبالش گشتم
بابا _ این کیه ؟
به پدرم که کنارم بود نگاه کردم
_ مشتری
بابا _ چرا آوردیش تو ؟
_ خودش اومد
باربد ازسرویس خارج شد و رو به من آمد
دستانش خیسش را با دستمال خشک کرد
_ اومدی دسشویی؟
باربد _ چقدر میشه پرداخت کنم ؟
_ بیا برو بیرون
باربد _ اون همه پول میگیری چرا اوضاع زندگیت داغونه خسیس نباش یکم برس به زندگیت
_ باشه
باربد _ خب حالا الماسای من کو؟
_ تو جیبم
باربد _ شوخیت گرفته ؟
_ نه کاملا جدی
باربد _ آفرین چون من اصلا حوصله شوخی ندارم
چند گرم شیشه داخل جیبم را درآوردم کف دستش گذاشتم
باربد _ امتحان نمیخواد بفرس بیاد جنست خوبه
_ توقع نداری که باهم بریم ؟
باربد _ اشکال داره؟
_ برو بشین
رفت روی مبل نشست و من هم رفتم از خانه بیرون
چرا احساس بدی به این مرد داشتم ؟
چقدر باربد مال خر عوض شده بود !
در را باز کردم و داخل متروکه شدم
جای شیشه ها رفتم اما …
آجر ها ریخته بود پایین
انگار قبل من کسی اینجا بود !
چیزی پشت سرم قرار گرفت شبیه به تفنگ
مرد _ آروم برو بیرون بی سروصدا
تا خواستم حرفی بزنم چسب روی دهنم زدند و چشم بند گذاشتند
مردی که دستانم را محکم از پشت گرفته بود با مرد دیگری حرف میزد
مرد _ به آقا بگو برگردن
پس آدمهای باربد مال خر بودند
هرچه فحش بلد بودم نثارش کردم
صدای باز شدن در ماشین را شنیدم و بعد هم پرت شدنم داخل ماشین
چشم را بالا دادم
همه سیاهپوش و ماسک زده
در باز بود
حمله کردم تا در بروم اما از پشت سویشرتم را گرفت و محکم کشید
اسلحه اش را بر سرم کوبید
مرد _ بتمرگ یه جا
در ون بسته شد و دنده عقب رفت
در باز شد و باربد سوار شد اما جلو بود
فقط یک پنجره کوچک میان من و مردان سیاهپوش با باربد و راننده بود
دست انداختم و از همان پنجره صورتش را چنگ انداختم
مرد سیاهپوش دوباره کشیدم سنت خودش و خواست برای بار دوم اسلحه را بکوبد
باربد _ نمیخواد ولش کنین فقط مواظب باشین فرار نکنه
_ عوضی تو مگه شیشه نمیخواستی ؟ خب برداشتی برو دیگه
باربد _ کی گفته من شیشه میخوام ؟
_ پس چی ؟
باربد _ خیلی ساده ای
با این جمله اش انگار تمام شک هایم را پاسخ داد
مرد سیاهپوش پوش لباس هایش را درآورد و از ون پیاده شد
بعد هم مرد سیاهپوشی که مرا گرفته بود
باربد عقب نشست و در قفل شد
خون ریخته روی پیشانی ام خشک شده بود
دستی به جیب هایم کشیدم
_ گوشیمو برد
باربد _ دیگه لازمش نداری
_ کجا داریم میریم؟
باربد _ نگران نباش بد نیس
_ کجا؟
باربد _ دارم می برمت اردو میدونی چیه؟
کلافه از جواب های باربد سری تکان دادم
باربد _ چند سالته؟
_ به توچه
باربد _ هیکل و رفتارت به ۱۸ ۱۹ ساله ها نمیخوره !
_ خب میگی چیکار کنم؟
باربد _ زبونت درازه
_ میشه خفه شی ؟
باربد نگاهی عمیق کرد و بعد سرگرم گوشی اش شد
خسته از مسیر طولانی از روی زمین بلند شدم و روی صندلی های بهم چسبیده نشستم
با مشت و لگد باربد را بلند کردم و دراز کشیدم روی صندلی
باربد _ نگران بابات نباش بهش گفتم چند روزی می ببرمت بعد میارمت
_ مهم نیس
باربد _ خوشحال شد
_ میدونم
باربد _ مطمئنی بابای خودته ؟
چشم تو چشم باربد شدم و خسته از سوالای الکی اش فقط خیره اش شدم
باربد _ رنگ چشات قشنگه
_ اسمت چیه؟
تای ابرویش از سوالم بالا رفت
باربد _ که چی؟
_ اسم نداری ؟
باربد _ باربد
_ عین سگ دروغ میگی اون باربد کودن تر از این حرفاس که آدم ببره با خودش جایی
باربد هلم داد عقب و دوباره مشغول گوشی اش شد
اه چقد باربد چندشه مریض
خسته نباشی عزیزممم
این باربد خیلی مرموزه تو پارتای بعد متوجه میشین😎یوهاهاهاها👻
خسته نباشی عزیزم.
یکم پیچیده شد واقعا خو باربده یا دروغ میگه
مرسی قشنگم
اینو تو پارت بعدی میگم 😊
واو هیجده نوزده سالشه و ابنکارا میکنه
از پدرش بیشتر از قبل متنفر شدم عوضی نامرد
نرگسی عکس کاوه رو میشه بزاری؟ خیلی کنجکاو شدم چون گف چشاش قشنگه
خسته نباشیم 🫂
همین کاور رمان خودشه اما تو پارت بعدی میخوام عکس رنگی بزارم اونجا معلوم میشه😁
باربد…..🥲🫠
خسته نباشی عشقم🫂🫀
باربدچی؟؟😂😂
سلامت باشی قشنگ جان