نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان کاوه

رمان کاوه پارت ۳۹

4.5
(25)

از عصبانیت می لرزیدم
کاش می توانستم کیارش را تکه تکه کنم

قطره اشکی که از چشمانم پایین آمد رد سردی از خودش به جا گذاشت
قطره های هم پشت سرش آمدند

به خواب رفتم و چند ساعتی نگذشت که صدای اذان بلند شد
یک ساعت بعد ورزش صبحگاهی بود

همه را به خط کردند
پشت سر هم می دویدیم

نگاهی به آفتاب که تازه طلوع می کرد انداختم
طلوع حقیقت زندگی من کی بود؟
این سوال را باید از چند نفر می پرسیدم؟
چند نفر برای زندگی ام تصمیم گرفته بودند ؟
شیخ؟
جلال؟
اخگر؟
سیروس؟

روی سکو نشسته و بطری آب را تا نصفه سر کشیدم

_ خیالت راحت شد؟

مخاطبم کیارشی بود که دقیقا کنارم نشسته بود

پوزخندی زد و گفت:

_ منو دست کم گرفتی؟فک کردی دفترچه رو بهش دادم؟

_ ندادی؟

کیارشی _ خیلی دلم میخواست بدم اما نه ..ندادم

_ بدش

کیارش _ نگفتم که به تو میدم گفتم؟

نفس پر حرصی و صداداری کشیدم

_ کیا بده حوصله ندارم

دستش را کف دستم که به سمتش دراز بود زده و لبخندی رو لبش نقش بست

_ جوک نگفتم

کیارش _ میدونی امروز قراره توالت بشوریم ؟ هم من هم تو بخاطر دیشب دفعه بعدی خواستی ابراز احساسات کنی تن لشتو روم ننداز

و رفت

رو به آسمان کردم

_ یا اینو به مرگ طبیعی می بری یا خودم ترتیبشو میدم

از سکو پایین پریده و برای صبحانه داخل سلف شدم

شلوغی صف بماند بوی عرق مستم کرد !

دندان های زرد قباد برای کور کردن اشتهایم کافی بود

فقط چشم بستم تا دستان پر کثافت جمشید که از داخل دهانش درآورده قالب پنیر می گذاشت را نبینم

صدای کیانوش توجهم را جلب کرد

دستی به معنای بیا تکان داد

به محض دیدن صبحانه اضافه ای که دستش بود خیالم راحت شده و روی صندلی نشستم

_ کی گذاشت ؟

همانطور که لقمه بزرگی داخل دهانش می برد گفت :

_ خودم گذاشتم بخور

اولین لقمه را خواستم بخورم صندلی کنارم کشیده شده و نگاهم به سمت چپم کشیده شد

هامون _ چطوری چش قشنگ؟

بی توجه لقمه را جویده و نگاهم را معطوف به سمت راستم کردم

با کشیدن لپم با تعجب خیره هامون شدم
این حرکت بشدت روی مخم بود
کشیدن لپ تنها چیزی بود که اعصابم را بهم می ریخت

دستم را دور لیوان کاغذی چای سفت کردم
نگاهم هنوز به هامون بود
قبل از آن که بفهمد لیوان را در صورتش پاشیدم

چشم بست
قطرات چای از پیشانی تا چانه اش به سرعت سر خورده و پایین می آمد

با پایان زمان صبحانه همگی به سمت کلاس هایشان رفتند
زندان آن طور هم که فکر می کردم آزاد و راحت نبود
به قدری رس آدم را می کشیدند تا دوباره گذرت به زندان افتاد رعشه تن و بدنت را بلرزاند

بعد از تمام شدن کلاس زندانبان جلوی منو کیارش را گرفته و به سمت توالت هدایت کرد

جلوی در توالت ایستادیم

_ میگن تلقین خیلی تاثیر داره

کیارش _ بوی جیگر میاد

_ نه بوی کله پاچس

کیانوش _ بو کله جیگر میاد

دو سطل وایتکس را گذاشت و لبخندی زد :

_ موفق باشید

کیارش با تی دنبالش کرده و از دسشویی خارجش کرده

روسری هارا دور سر بسته و دو ماسک روی صورت زدیم

پاچه هارا تا زانو بالا زدیم
چکمه های پلاستیکی آبی را پا کردیم
دستکش هارا دست کرده و وارد شدیم

در اولین دسشویی را باز کرده و نالیدم:

_ کیااااا

صدای کیا از داخل دسشویی بلند شد:

_ مرگ کیااااا

اصلا دلم نمی آمد از اکسیژن محیط استفاده کنم ولی مجبور شدم

خوانندگی کیارش موهای سرم را تیخ تیخ کرده بود

_ کیا ببند خفه بمیری ببند دهنتو

چیزی نگذشت که موج آبی از زیر در افشان شد

در را سفت گرفتم که داخل نشود
اما از بالای سرم باران ریخت
کنار رفتم و در باز شد

کیارش با خباثت تمام سرتا پایم را شست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 25

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨

ای آن که جز او امیدی نیست...🌱
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آلباتروس
10 ماه قبل

چش قشنگ؟
این کلمم مصیبتی شده‌ها😂

ولیییی
🤣🤣🤣🤣🤣تلقینشو خوب گفتی🤣🤣

آلباتروس
آلباتروس
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
10 ماه قبل

چَشم چِشم‌قشنگ😂

Batool
Batool
10 ماه قبل

خندم بند نمیاد پارت عالیییی بود یعنی اینا واقعا ابول عجايبن فقط جایی که میگه یا اینو با مرگ طبیعی می بری یا من ترتیبشو میدم خیلی خوب بود یا بوی توالتو و تریکیبشون 🤣🤣🤣🤣میگم نرگسی قرص چشم قشنگ خوردی یا ویار میکنی ‌یعنی آلباتروسو به غلط انداختی برا این کلمه ورجک 😂😂😂😂😂😂😂😂

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Batool
Batool
Batool
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
10 ماه قبل

واقعا همینطوره اونجا اشک ریختم اومد اینجا اومد همه رو با خنده جبران کردم😁😄
هرچی میگذره خیلی عالیه 😅😅
یعنی حالا تو بی گناهی وآتیشا از اونه😇🤣🤣🤣🤣

Batool
Batool
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
10 ماه قبل

اخییییی عزیزدلم باشه باشه تو چشم قشنگی اصلا همش تقصیر آلبا جون تو بیگناه فقط اشک نریز که سیل میاد مدوانو به غرق میکنه همه رو به فنا میبره اوکی عزیزم من اصلا پشتتم 🫠😅😅

Eda
Eda
10 ماه قبل

ویژژژژ ویژژژژژژ من امدمممم
ای خداااا این کاوه رو بدین ماچش کنممم😂
فقق اونجا ک میگ یا به مرگ طبیعی ببرش یا ترتیبشو میدم ویییی🤣خدایی خیلییی خسته نباشیدد❤😂

لیلا ✍️
10 ماه قبل

این پارت فقط می‌تونم بگم حالم به هم خورد🤢🤮 یعنی خودت موقع نوشتن چندشت نشد؟😂 حقته آقاکاوه، بچش😁

آلباتروس
10 ماه قبل

چشم قشنگ

آلباتروس
10 ماه قبل

چشم قشنگ‌ترین

آلباتروس
10 ماه قبل

قشنگ‌ترین چشم

آلباتروس
10 ماه قبل

چشمای منه😃

دکمه بازگشت به بالا
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x