نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان کاوه

رمان کاوه پارت ۵۹

4.6
(22)

سیاوش در را باز کرد و اول سردار و بعد سعید، هامون، کیانوش، کیارش و در آخر دختری که ماسک به صورت داشت.

با تعجب نگاهش کرد و زمزمه کرد:

– این کیه؟

در را بست و به سمت هال رفت.
هرکدامشان روی مبلی پرت شده بودند و او معطوف آن دخترک مظلوم کنار سردار بود.

با بهت گفت:

– نرگس؟

سریع تر از خودش، خواهرش بیانیه ای بلند صادر کرد:

– مامان و بابا رفتن کربلا من تنها بودم توام دو روز دیگه میری ایران منم باهات میام کاریم اصلا به تو ندارم!

کاوه و متین کم بودند که اوهم تشریف آورده بود!

سهیل از گوشه سالن نظاره گر قوم خسته بود و داشت فکر می کرد، وقتی شانس تقسیم می کردند، او و سیاوش کدام جهنم دره ای بودند؟

سیاوش روی دسته مبل نشست و دستش را تکیه گاه سرش کرد.

نرگس- کاوه کجاست؟
نمی بینمش!

نگاه هر دو رویش خیره ماند.
پس او هم از ماجرا خبر داشت!

پرسید:

– تو از کاوه خبر داری؟

همین جمله کافی بود تا نرگس محو صفحه خاموش تلویزیون شود.

با صدای بلندی ادامه داد:

– با توام میگم از کاوه خبر داری؟

با نشنیدن جوابی، کوسنی از روی مبل برداشت و پرتش کرد.

بعد از دوساعت خوابیدن، یکی یکی بیدار و راهی سرویس شدند.

با وجود پنج هکر زودتر می توانستند کارها را پیش ببرند.

****

وارد تراس خانه اش شد و روی صندلی نشست.
تراس پر گلش انرژی خاصی را به او تزریق می کرد.

پا روی پا انداخت و با تکیه بر پشتی صندلی لب زد:

– نگران نباش الکس داریم میایم

الکس خنده ای کرد و کشدار گفت:

– دلم خیلی برات تنگ شده دختر!

صدای جیغ دختران از آن طرف به گوشش خورد.

طعنه زد:

– دارم گوش می دم صدای دلتنگی هاتو!

الکس آهی می کشد و می گوید:

– اینا واسه من تو نمی شن!

همین زبان بازی هایش بود که تا الان او را دلخوش به این رابطه نصفه نیمه نگه داشته بود.

با ناز نام الکس را بر زبان می آورد و در جوابش الکس می گوید:

– نکن دختر!

خنده کوتاهی کرد و الکس ادامه داد:

– کی میای روسیه؟

– نمیدونم بستگی داره کی محموله حاضر بشه هرچند یکی تازه اومده قرار دوستشم بیاره بنظرم کافی باشه

الکس از حالت شوخی خارج می شود و با جدیت لب می زند:

– خودم ازت می خرم محموله رو اصلا خودت با محموله بیا روسیه

آسا با حیرت زمزمه کرد:

– تو؟

الکس- به آلپ و دنیز هم بگو من دیگه طاقت این دوری رو ندارم

****

در پس این تبادلات عشقی، کسانی هم بودند که داشتن با گوش دادن مکالمه چندش آسا و الکس حالت تهوع می گرفتند.
این بین چیزهایی دستگیرشان شد.

ارسال محموله ای به روسیه و رسیدن به راس تشکیلات!

پس تمام این مجموعه گسترده سرچشمه اش از روسیه بود!

بعد از اعدام کوروش و شیخ، این باند فقط چند عضو بیشتر نداشت.

سردار با کاوه مشغول اس ام اس دادن بودند و بقیه سر در لپ تاپ هایشان داشتند.

نرگس هم که به شغل شریف آبدارچی منصوب شده بود.

سینی هفتم را با هفت استکان چای به هال برد.

سعید لیوانی برداشت و با نیم نگاهی به آن لب زد:

– بیا

راه رفته را برگشت و گفت:

– ها؟

سعید- کمرنگه من پررنگ خواسته بودم

طوری دستور می دادند که انگار در قبال این کار پولی دریافت می کرد!

استکان را در سینی گذاشت و مشغول کارش شد.
بعد از پخش کردن شش چای دیگر، استکان هفتم را فقط چای خشک کرد و روی کیبورد سعید گذاشت.

نگاه متعجب سعید را که دید با لبخند لب زد:

– نوش جان!

****

سوسیس هارا در در ماهیتابه می ریخت و عین موش سرآشپز دور تا دور آشپزخانه می گشت.

بیش از ده دور مانند فرفره از جلوی چشمانم عبور کرد و از پشت سرم رد می شد.

محکم چشم بستم و گفتم:

– متین بتمرگ!

داد زد:

– دو روز رفتی مدل شدی واسه من کلاس نزارا!

رو به او که تمام محتویات کابینت را در آشپزخانه پهن کرده بود پرسیدم:

– کجا حرف من کلاس داشت؟

با دندانش بسته ای پاره کرد و جواب داد:

– همین رژیمی یک سیر بهت داده همش خارجیه مولکولات فرق کرده باکلاس شدی!

سیروان را یک سیر می گفت.

بی حوصله نگاهی به دورتادور آشپزخانه کردم و گفتم:

– متین خفه شو اَه!

و اصلا در وجود این بشر عنصری به نام خفه شدن نبود.
دهان همیشه بازش را بیشتر باز کرد و به آواز خوندن از چرت های درون مغزش شروع کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨

ای آن که جز او امیدی نیست...🌱
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐸 𝒹𝒶
9 ماه قبل

نویسنده بخاطر شما خاننده های خاموش کلی زحمت میکشه اونوخ انصافه کامنت نمیزارین؟ 😐💔
نرگسی جانم رمانتو دورادور میخونم اما متاسفانه گوشیم گوگلش متوقف کرده بودم و نمیتونسم وارد سایت شم خسته نباشی خدا قوت❤🫂

لیلا ✍️
9 ماه قبل

مرحبا دختر مرحبا چقدر منظم و قوی👌👏 از بس طنز نوشتی که وقتی چشمم به این پارت افتاد کپ کردم😳😂 پیشرفتت روزافزون😍
چرا سیاوش‌ها این‌قدر خوبن؟😂 ایشاالله یه شوهر گیرت بیاد عین سیا😁

Fateme
9 ماه قبل

وای سیروان و میگه یک سیر😂😂😂😂
خلی خوب بود عزیزم خسته نباشی واقعا

Fateme
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

وقت نمیکنم بنویسم
امشب اگه تونستم مینویسم حتما

Fateme
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

بده میخوام یکم از مغزتون استفاده کنید حدس بزنید که من چی میگم😂😂

Tina&Nika
9 ماه قبل

من هر از گاهی افتابی میشوم به خاطر حجم درس ها انقد درسا سنگینه
دیگه خودت هم رشته ای و هم سنمی درک میکنی
ولی خیلی رمانات خوبن ادم غش میکنه سر یه سری پارت های طنز
و از یه طرف سر پارت های هیجانی ادم کنجکاو میشه ادامشو بخونه
در کل بینظیره ❤️❤️👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻🌷🌷🌷🌷

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

منم عربی و ادبیات و فلسفه رو ریاضی رو خونده بودم اون ساعت
وایی تاریخ رو دیدی چقد داغونه فکر کن اینو امتحان باید بدیم نهایی غم عالمه😭😭😭
ترو خدا غمگین نکن 💙💙🥺🥺🥺

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

من اون هام دوست دارم چون معلمامون عالین
ولی تاریخخخ ای اختراع کنندش تو گورش سکته بزنه *******مردک خر

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

دقیقا یه چاقو فولادی دارم با ساتور برم تو کارش از گور بکشمش بیرون

مجتبی فکرآرا
9 ماه قبل

سلام.. شما مشخصه دختر پر انرژی و خوش ذوقی هستین و همینو توی نوشته هاتون اضافه کردین که باعث جذب مخاطب میشه.. موفق باشید🪻

Tina&Nika
9 ماه قبل

نرگسی
یه چیزی اگه تلگرام داری تو تلگرام یه گروه هست هم مشاور هم برنامه و اینا میزاره
تاج کنکور دکتر محمدرضا جوکار
تو تلگرام کانالش یه برنامه عیدانه گذاشته هم ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ همه رشته ها من خودم ازش استفاده میکنم حتی به پسرخالمم از رو این برنامه دادم اون ریاضی فیزیکه
البته الانم خودم دارم مینویسم برنامه رو خیلی خوبه بزن تو تلگرام بنویس استفادش کن کلی جلو می افتی تو عید اگه نتونستی پیدا کنی بهم بگو بهت بدم 💜😇

Fateme
پاسخ به  Tina&Nika
9 ماه قبل

میتونی به من بفرستی برنامه شو؟از روبیکا اگه داری
دهم تجربیم

Tina&Nika
پاسخ به  Fateme
9 ماه قبل

بله حتما
عزیزم روبیکا ندارم ایتا دارم و شاد ایدی تو بده برات بفرستم

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Tina&Nika
Fateme
پاسخ به  Tina&Nika
9 ماه قبل

ایدی شادمو میدم
@Fateme_barzehkar
مرسیی

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

اینجا بده یا پی وی برات بفرستم

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

عزیزم برات میفرستم

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

عزیزم تو ایتا بهم پیام میدی پیدات نمیکنم

Tina&Nika
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ماه قبل

@Tayebi_in_2008

دکمه بازگشت به بالا
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x