شکار ماهی پارت ۵
چشم هایم که تازه گرم میشود
صدای جیغ الهه بلند میشود:
_وای خدا الان قراره چه غلطی بکنیم.
با چشم درد و هول شده از جا بلند میشوم و اویی را نگاه میکنم که با آن قدِ کوتاه درون حوله ی بزرگ و آبی کمرنگش گم شده.
_خدالعنتت کنه الی تازه داشت خوابم میبرد.
متعجب نگاهم میکند:
_چه دلِ خجسته ای داری تو دختر، استاد شریفی پروژه ی دلخواه گذاشته رو دستمون با شرط نمره ی کاملِ آخر ترم بعد تو داری میخوابی؟
میخندم و میگویم:
_نه پس از الان عزا بگیرم براش؟خب یکم مغزم باید کار کنه دیگه، هرکی ندونه تو که میدونی من نصف ایده هام تو خواب به ذهنم رسیده.
و این حقیقت طنزی بود راجب من که آخرین پروژه ای که در آن نمره ی کامل گرفتم، ایده اش را در خواب گرفتم.
سوگند سر از روی بالش برمیدارد و به الهه نگاه میکند:
گمشو لباستو بپوش.
شوک شده به او نگاه میکنم.
_چرا انقد یهویی.
نگاه شیطونی می اندازد و میگوید:
_به هرحال وقتی سه نفر تنها باشن نفر چهارم شیطانه.
لب روی هم فشار میدهم و میخندم.
_بیا الی، بیا بخوابیم که خواب عصر میچسبه یه ساعت دیگه پامیشیم بهش فکر میکنیم.
و او زمزمه میکند:
_اخجون خواب با حوله
….
آلارم گوشی که زنگ میزند از خواب بیدار میشوم و این هم یکی از مزایای سبک خواب بودن است.
صورتم را میشورم تا خواب از سرم بپرد و از کیف مشکی دانشگاهم کتابی که جدیدا گرفته بودم را در می آورم.
کمی از آن میخوانم و کم کم ایده های مختلف در ذهنم پدید می آیند.
کم کم سوگند و الهه هم بیدار میشوند.
طبق معمول الهه به دنبال شکمش میرود و سوگند کلافه از موهای فرش آنهارا شانه میکند و من منتظرم که آنها تمرکز کنند و کار را برایشان توضیح دهم.
_بیاید بشینید ایده مو بگم.
دست سوگند خشک میشود:
_بازم خواب دیدی؟لعنت بهت فکر میکردم سرکارمون گذاشتی.
کتاب را میبندم:
_نه خیر، خواب ندیدم، زودتر پاشدم فکر کردم، فکر.
صدای الهه از آشپزخانه می آید:
_اهوع، چه حرفا، فکر
صورتم را جمع میکنم:
با دهن پر حرف نزن، این هزار و یک بار
دستانش را به شکل برو بابا تکان میدهد
_چی هست ایده ات.
به سوگند نگاه میکنم:
_رقص دود در طبیعت، اسمشم میذاریم رهایی یا درآغوش خانه چمیدونم آغوش آشنا یه همچین چیزایی
یی میگوید و سر تکان میدهد:
_نه بابا یه چیزایی حالیته ها.
متعجب میخندم.یعنی چه.
الی به طرفداری از من میگوید:
_اره بابا بچم هنرمنده.
با عشق نگاهش میکنم و ادامه میدهم:
_بخاطر باید بریم شمال.
یکی دو روز باید ازشون زمان بگیریم و غیبت کنیم.
متفکر میگوید:
_فکر نکنم بذاره.
الی مخالفت میکند:
_میذاره، اون از کارای ماهی خوشش میاد، میدونه هیچوقت نمیپیچونه.
آخجون خواب با حوله ++++
_رقص دود در طبیعت+++
عجب ایده ی بکری 👌.
خسته نباشی فاطمه جون.
تا اومدم برم تو دلش تموم شد
ولی سفر رفتن شمال خوبه امیدوارم اتفاقای باحالی در راه باشه
واقعا خواباشو یادشه؟
من خوابام میتونه ایده فیلمای جنگی باشه چون اکثرا تروریستیه🤣🤣🤣🤣
نرگسی خوابای منو چی میگی 🤣😂.
خوابای من میتونه ایده ی فیلم پورن باشه در این حد بگم که اوضاع خیلی خیطه نرگسی 🤣😂🤦.
چه خوابای خوبی میبینی🤣🤣
خیلی همه از دم🔞😈است افرا جون😂🤣.