اجبار شیرین پارت۱۲
پارت☆12
اینقدر عصبی و مشوش بود که نتوانست جواب کنایه تارا را بدهد ودر سکوت قبل از او به راه افتاد تارا
خودش را به اورساند و سقلمه ای به پهلویش زد و گفت:
– هووی دارم حرف می زنما نه بنزین !
– خواهش می کنم اینهمه سر به سرم نذار تارا
– مگه چی شده ! چرا اینهمه پکر ورنگ پریده ای ؟
دست تارا را در دست گرفت و با غصه گفت :
– تارا ! حتی نمیتونی تصورش هم کنی که خواستگار دیشبم کی بوده؟
– حالا کی بوده که تو رو اینهمه شیدا خودش کرده
آهی کشید وگفت:
– استاد آزاد .. )اینقدر سریع گفت که حتی باعث تعجب خودش هم شد(
تارا پقی زد زیر خنده و گفت:
– من میگم دیر از خواب پا شدی !نگو داشتی خوابهای خوش خوش میدیدی!!
– دیدی باورش برا تو هم سخته ،خودمم وقتی دیشب دیدمش انگار برق 222 ولت بهم وصل کردن ،هنگ کرده
بودم اساسی .
تارا که انگار هنوز نمیتوانست باور کند با چشمانی گشاد شده گفت:
– تو جدی می گی یا منو دست انداختی ؟
– باور کن تارا، دارم راست میگم
– آخه اون از کجا میدونست تو ازش خوشت میاد
– من غلط کنم از اون کوه غرور خوشم بیاد ،پسره لندهور از خود راضی !!
تارا با تعجب رودررویش ایستاد و گفت :
-چی ….؟! تو الان چی گفتی ….؟! واقعا این حرف و تو زدی ؟!
سما با حالت عصبی و به تندی گفت :
– آخه تو که نمیدونی چی شده
– خوب جون بکن بگوچی شده تا بدونم
– آخه چطور میتونم باور کنم همه این جریانات خواب و رویا نیستن و واقعین
– زودتر بگو چی شده که احساس میکنم رو سرم یه خبرایی هست
با آرامش گفت :
– آره منم میبینمشون ؛ خیلی خوشگلن و بهت میان
-چی شد !… دوباره یه خواستگار دکتر درخونتون و زد و توهم زدی،…. حالا میگی چی شده یا بزنم دك و پوزتو
بیارم پایین ؟!…
– تو امروز خیلی قلدر شدی ؛..قبلنا از این کارها نمیکردی
– آخه بد جوری داری روی اعصابم اسکیت میزنی ، حالا میگی چی شده یا نه ؟
– هیچی بابا،یه نامزدی از پیش تعیین شده است ، بابا و مامانامون از قبل قول ما رو به هم داده بودن فقط مونده
رضایت ما که همه چیز تموم بشه بره پی کارش
– وای چه جالب ! حتما تو هم همون دیشب بله رو گفتی و تمام
-چی چی رو تمام ! اصلنم اینجورا که فکرمی کنی نیست
– پس چجوریاس ؟ توکه از اون خوشت می اومد ،به من نگونه که میزنم فرم صورتت و بهم می ریزم
-اه !تو چرا امروز اینهمه هار شدی و همش میخوای پاچه بگیری ؟!
– آخه دختر خوب ! تو دیروز داشتی بخاطرش خودکشی می کردی که بتونی کلاست و با اون ردیف کنی حالا امروز
قنبرك زدی وغصه میخوری که طرف نامزد از پیش تعیین شده اته !!
– تارا قضیه همین نیست
-ببین سما درسته که تو خیلی تودار و لجبازی ،اما من از بچگی با تو بزرگ شدم ومیدونم وقتی میگی از کسی
خوشت میاد حتما تو دلت یه خبرایی هست
– تارا خواهش میکنم اینهمه اراجیف به هم نباف! تو که نمی دونی دیشب چی شده
-خوب بگو تا بدونم
– مگه تو زبون به دهن میگیری تا که من بگم چی شده
– خوب من لال می شم ، حالا تو بنال ببینم چی شده