نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۳۶

4.5
(44)

آرام:

با آواز زیر لب مانتو و شلوار مشکی رنگ اداری را تن می زنم
ما دکتر ها زیاد اهل آرایش و سرخاب سفیداب نیستیم
در حد یک رژ لب گلبهی ملایم شاید
بدنم را با ریتم موزیک زیر لبم تکان می دهم
و چه کسی می داند دلیل این حال خوش چیست؟
آن شیطان همه فن حریف
رد لب هایش می سوزد و یادآور آشتی کنانمان است
حالا دیگر کارش به جایی رسیده که از دیوار هم بالا می کشد
مادرم می گفت مردها هرچه بزرگتر می شوند بچه تر هم می شوند
آن وقت ها باورم نمیشد اما خب سردار یک نمونه اصیل برای این سخن گهربارانه است
هرچه سنش بالاتر می رود بچه تر می شود
اسمش که در سرم چرخ می خورد لبخند می پوشاند لب هایی که تا حد کبودی بوسیده شده اند
ستایش می کرد و این زنانگی ام را عجیب تحریک می کرد
سرخوش از پله ها پایین می روم
– بیا عجل معلق هم طبق معمول میره بیرون
هی شکوه هی … هی که حالم عجیب خوش است
– به به … صبحت بخیر بانوی عمارت … امروز چقدر خوشکل تر شدی
آهو انگار نیست و این عجیب نیست
گفته بود زودتر می رود تا با دوستانش قبل امتحان کمی درس بخواند
چشمان شکوه چهارتا می شوند
-بسم الله … جنی شدی؟ … آفتاب از کدوم طرف درومده داری با دمت گردو می شکنی؟
لبخندم یک دم پر نمیکشد
دست دور گردنش حلقه می کنم
– شکوهم … خوشکلم … من همیشه همینقدر مهربونم تو چشمات نمی بینه
دستم را پس می زند و سمت آشپزخانه راه می افتد
زیر لب حرص می زند و بنده خدا نمی داند گوش های من چقدر تیز اند
– من اگر توی پاچه ورمالیده رو نشناسم باید برم زیر گل که ‌… باز معلوم نیست می خواد چه فتنه ای کنه
بی توجه به او و چرندیاتی که به خیالش با خودش زمزمه می کند ظرف کلوچه های رنگارنگی را که دیروز پخته بودم را از یخچال خارج می کنم
تعریف از خود نیست اما من یک آشپز درجه یک بودم
درواقع آشپزی قطعه ای از وجودم شده
با پختن … چیزی خلق می کنی که به جان بقیه می نشیند و لبخند بر لبشان می آورد و این خود عشق است
زنگ آبی را درون دهانم می گذارم
اووووف … دستانت طلا آرام این دیگر خیلی عالی است
من در آشپزی حقیقتا ادعا دارم
آهو را از ۳۵ کیلو به ۵۸ رساندم و این چیز کمی نیست
خواهرکم دیوانه غذاهای من است
– این پسره صبح علی الطلوع چی می خواد باز؟
شیرینی در دهانم می ماند
گردن سمتش می چرخانم
– کدوم پسره؟
پا روی پا می اندازد و قهوه اش مزه می کند
– شاهرخی دیگه … اینجارو کرده کاروانسرا
ذوق سرتاسر تنم را میگیرد
سریع و با هول و ولا شیرینی را در دهانم می جوم و با ظرف درون دستانم سمت درب پرواز می کنم
باید یکی از کلوچه ها به خوردش می دادم
عاشق که باشی تنهایی هیچ چیز مزه نمی دهد
هر کاری بخواهی بکنی … حتی کوچک ترین کارها … باید با معشوق شریک شوی وگرنه خار میشود در گلویت
با دیدن هیکل تنومند مردانه اش در حالی که با یکی از نگهبان ها جدی صحبت می کند صدا بلند می کنم … دیگر همه عادت کرده اند به رفتار نزدیک ما
– سرداار
رو سمتم می چرخاند
سریع دم دست ترین دمپایی را پا می زنم و سمتش می روم
یکی نیست بگوید حالا کله پا نشوی دختر
نگهبان را می فرستد برود و من بالاخره استشمام می کنم بوی عطر مردانه اش را
نیشم تا بناگوش باز می شود
– صبحت بخیر دخترِمن
اشاره می کند به دیشب که لا به لای زمزمه های آشتی کنان گفته بود باید دختر سردار می بودم نه پدرم
گر میگیرد دخترک عاشق درونم
لحن نازداری که خیلی وقت ها سر و کله اش پیدا نشده بود
– صبح توام بخیر … سردرد نداری؟
با آن حجم از مشروب حتما الان سردرد وحشتناکی گرفته
– چرا مغزم داره منفجر میشه … اینا همه تقصیر توعه آرام یادداشت کن بعدا همه رو یه جا رو تخت باهات تسویه می کنم
گوش هایم از جملات بی شرمانه اش داغ می شود
حرص می زنم و ظرف کلوچه ها را به سینه اش کوبم
– شتر در خواب بیند آقا در خواب … تو چرا انقدر عوضی شدی آخه … ببین من برات کلوچه آوردم … کلوچه آرام پز
هیجان درون کلامم لبخند می آورد بر لب های مرد
– سردار قسم می خورم … ببین قسم می خورم … اگر یه دونشو بخوری از اینکه منو تو زندگیت داری خدارو شکر می کنی
تای ابرویش بالا می رود و کلوچه ها را می نگرد
به عادت با انگشت بغل لب هایش را می خواراند
من رفتارهایش را از حفظم
-کیک؟
لبخند می زنم
-اوهوم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 44

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
15 روز قبل

کاش کسی اینا رو دیگه از هم دور نکنه ممنون ساحل قشنگم بابت این پارت قشنگ و به موقع

Batool
Batool
15 روز قبل

ذوقققققققققق چقدر قشنگ بود لبخند یه دقیقه هم از لبام نمیره واییییییییییی چقدر قشنگن این پرنده های عاشق 😍😍😍😍میگم ساحل جان این آهو هم مشکوکه انگار برنامه هایی داری براش 😏😁😍😍😍مررررسی خوشکل بابت پارت بینظیرت

تنها
تنها
15 روز قبل

وااااای پارت جدید
دستت طلاااااا ساحل جونم
چقدررررر زیبا بود
کاش این پارت های عاشقانه تموم نشن

تنها
تنها
پاسخ به  Sahel Mehrad
14 روز قبل

🥰🥰😘😘

دکمه بازگشت به بالا
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x