نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۳۸

4.3
(56)

– تو مایملک منی آرام … مال کی هستی بی همه چیز؟
دستم بی اختیار دور گردن عضلانی اش حلقه می شود
ما همینقدر بی جنبه ایم
با یک لمس کوچک ضربانمان بالا می رفت و کارو زندگی فراموش میشد
– مالِ سردار … او لبای لعنتیتو تکون بده
حرص میزند و کمر باریکم را ما بین دستانش می فشارد
نفس یاری نمی کند
– دیرم شده سردار
میگویم دیرم شده و هیچ تلاشی برای رهایی از چنگالش نمی کنم
پیشانی داغش گونه ام را می سوزاند و چشمانم روی هم می افتد
– چرا تو از من حساب نمی بری؟ … میگم مال کی هستی جواب منو بده
قدش بلند است و بدنم کش آمده
از کی مانند مادر ها قربان صدقه قد و قامتش می روم نمی دانم
زبانم نمی چرخد و این آرام لَخت درون بغلش من نیستم … لعنت به این همه ضعف
دستانم لمس می‌کنند صورتش را
– من زمین و ملک نیستم سردار
نفس هایمان در هم آمیخته
مغناطیسی که مارا به سمت هم می کشد زیادی قوی است
– سرپیچی می کنی و فکر دوپاره استخونت نیستی؟ … این بوی بی شرف چیه از صد کیلومتریت میاد؟
با دیوانگی سرخم می کند و چیزی نمانده به وصال لب های تشنه که ناقوس صدای شکوه ستون های بدنم را به لرزه در می آورد و با هول و شل شدن دست هایش بدنم را عقب می کشم
مانند نوجوان هایی که نمی توانند احساساتشان را کنترل کنند مدام مغلوب میشدم و این اصلا به مذاقم خوش نمی آید
به او امکان می دهد هرکاری کند من با یک لمس ساده یادم می رفت
– آرام‌ … آرام کدوم جهنم دره ای رفتی؟
دنبال من می گردد و نزدیک می شود صدایش
سرداری که متنفر است از نیمه تمام ماندن حس هایش
پیشانیش را با دو انگشت می فشارد و هر لحظه منتظرم طغیان کند
صدای زیر لب شکوه که با خود صحبت می کند
– دختره چش سفید تا این پسره دراز میاد جنی میشه … اگه من تو رو از این خونه نندازم‌ بیرون شکوه نیستم
مثل اینکه بیخیال شده که صدای قدم هایش دور می شود
از حرص و شرم حرف های که مطمئنم سردار با این گوش های تیزش شنیده لب زیرینم را گاز می گیرم
دست درون موهایش می کشد و خشمگین است
اکنون قطعا زهرش را به نحوی میریزد و بهتر است بروم
برای یک بوسه که شکوه خرابش کرده نمی خواهم من مجازات شوم و بد خلقی هایش نصیبم شود
می خواست مرا بیرون بی اندازد؟
از عمارت پدرم؟
زنیکه خوش خیال
شیطان زیر گوشم مدام داد می کشد اینها لیاقت ندارند که بخواهی سردار را خام کنی کاریشان نداشته باشد
اما قلبم … امان از قلب احمقم
قدم از قدم بر نداشته ام که آرنجم را می گیرد
– کجا؟ … مگه کیک نیاوردی واسه من؟
سر تکان می دهم و خدا بکشدت شکوه
تازه خوش اخلاق شده بود که باز گند زدی به روزم
– میگم که دیرم شده … اوهوم
آرنجم زیر فشار انگشتانش درد گرفته و یکی بگوید من که هر وقت بخواهی غلام حلقه به گوش می شوم و همراهیت می کنم تقصیر من چیست شکوه به هردویمان بد و بیراه می گوید؟
به سردار گفته بود دراز؟
آخ شکوه آخ … هنوز آن روی آرام را ندیده ای
می دانم چکارت کنم
با چنان لحن بدی می گوید
– فقط یه بار دیگه بگو دیرم شده ببین من چیکارت می کنم … کیکارو بده بعد عین ماهی سر بخور … دیرم شده دیرم شده راه انداخته واسه من
شکموی من
از هرچه بگذرد از شکمش ابدا
و من عشق می کنم از اینکه از کلوچه هایم خوشش آمده
ظرف را دستش می دهم و لبخندم بی اختیار است
– خیلی خوب حالا چرا انقدر عصبی میشی … فقط دوتا بردارم برا آهو بقیش برا خودت
آرام شیطانم راه نفوذش را پیدا کرده
او قلدری می کرد … بدخلقی می کرد … زور می گفت … خشمگین و عصبی میشد
اما نقطه ضعفش دلبری های ذاتی است
منه بی حس و خشک به او که می رسم ناخوداگاه پر از حس های زنانه و ناز می شوم
با اخم نگاهم می کند
– دستت اومده دیگه … انصاف نیس
آرنجم را رها می کند و من دو شیرینی از بینشان جدا می کنم … نمیشد که خواهرکم نخورد
– ربطی نداره … وقتی من کاری نکردم دلیلی نداره عصبانیتت از یکی دیگه رو سر من خالی کنی … کجاست اون سردار بی تفاوت؟
دندان هایش چفت می شود
– سه ساعته مغز منو خوردی دیرم شده … الان وایسادی بلبل زبونی می کنی برا من؟ … بد شد مگه؟ انقد انگولک کردی بند و آب دادم … مگه نگفتم اغوا نکن منو … الان بهتر شد؟
چشم درشت می کنم
یکی بگوید آرام دیوانه دیر برسی بیمارستان محمودی فاتحه ات را خوانده دختر
– من؟ … من اغوات کردم؟ … حتما من بودم نصف شب عین دزدا از دیوار خونت بالا کشیدم … لابد الانم من چسبیدم بهت؟
دروغ که نمی گفت واقعا من اغوایش می کردم
لعنتی خب یکی بگوید راه نفوذ دیگری ندارم
ظرفی که من باید دو دستی می گرفتم را با یک دست نگه داشته
با نگاه خطرناکی می خواهد که نزدیک شود که خنده ام میگیرد و عقب می کشم
پوزخندی روی لب هایش جا خوش می کند
بلبل زبانی در خارج از محدوده دستانش امکان پذیر است
– خب … من میرم بیمارستان … مراقب خودت باش
سری تکان می دهد
یک بوس خداحافظی که مشکلی نداشت داشت؟
بدون فکر قبلی پا بلند می کنم و گردنش را پایین می کشم
ته ریشی که سال هاست لمسش برایم حرام شده را می بوسم و به سرعت فرار می کنم
آخ آرام عاشق آخ
عشق یک بی هویتی است
فراموش می کنی کی هستی و چه هستی
فقط چشمت یک حجم بی نهایت فریبنده می بیند به نام معشوق
می شوی غلام حلقه به گوش و برده ی کاری
عشق یک نام جذاب دارد فقط
درست مانند سیاه چاله های فضا که از دور آنچنان جذاب اند که روزها طرح رفتن به فضارا در رویا می چینیم
اما به محض نزدیک شدن ناگهان می بلعدت
درون یک سیاهی مطلق می کشد و کسی نمی فهمد چه بر سرت می آید
تو میمانی و او و سیاهی
آرام درون من به حدی عاشق است که با دانستن همه اینها
با درک کردن نفرت او نسبت به خانواده ام
با منجلاب های پدرم
با همه اینها دست نمی کشد از سرداری که برگشته
برگشته کنارم و این مغز کار نمی کند دیگر
خدا عاقبت این بی عقلی هایم را به خیر کند
اگر سردار سر به راه شود دیگر چیزی نمی خواهم از زندگی … اما او
من حتی میان تب و تاب آغوشش نفرت می بینم
هنگامی که می خندم دست روی دهانم می گذارد و من آنقدر ها هم خنگ نیستم که نفهمم خنده هایم چقدر شبیه پدر است
او یک کینه توز تمام عیار است
اما هرگز نمی تواند کتمان کند قلبش را
سردار … تو عاشق منی
_________________

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 56

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

ممنون خانم گل وقت شناس کاش آرام و سردار با هم این شکوه رو نابود میکردن😂

Batool
Batool
3 ماه قبل

مرسی عزیزدلم احسنت عالی بود آخخخ سردار اگه فقط همین شکوه نابود کنه من قطع به یقین دارم تمام درونش آرامش خالص میشه ولی واقعا خیلی سخت وچقدر تلخ آدم بین عشقش وپدرش بمونه امیدوارم دیگه از هم جدا نشن 🥲راستی ساحل جان حالا که سردار وآرام باهم برگشتن ساحل سردارو چیکار میکنی 😂😂😂😂

تنها
تنها
3 ماه قبل

سلام ساحل جونم
ممنون بابت پارت جدید
واقعا شکوه آدم بدذاتی هست و آرام خوب میکنه که ضد حال میزنه بهش
سردار هم بهش ملحق بشه فاتحه شکوه خوندس

دکمه بازگشت به بالا
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x