نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۴۷

4.4
(46)

سلیم داخل خانه را وجب می کند و آتش هر لحظه امکان دارد خانه را فرو بریزد
– آهووو … آهو کجایی بچه؟
سلیم است و بچه ای که همیشه پشت نام آهو می گذاشت
سردار نفس نفس می زند و طبقه بالا را در پیش می گیرد
– سلیم … پایین نیست … خسرو کدوم جهنمیه ؟
درب اتاق هارا به سرعت باز می کند و هیچ خبری از دختر کوچولوی آرام نیست
– شرکت …‌ همه شرکتن که این دیوثا دیدن خونه بی محافظه … آهو … این بچس الان کپ کرده
ده ها مرد گنده خانه را برای دختر ساده لوح و کم سال صالح وجب می کنند و هیچ
دارد نا امید می شود که انگار خدا به دادش می رسد
– قربان پیداش کردم
نگاهی می اندازد به دخترک بیهوش درون دستان یکی افرادش
– همینه پسر … ببرش بیرون سریع
راه خروج را در پیش می گیرد و لبخند نشسته بر لب سردار
اعتماد … آرام اگر می توانی حالا اعتماد نکن
حال که آهویت را نجات داده ام
بیسیم را از دست سلیم چنگ می زند
– تخلیه سریع … پلیس برسه نمی خوام یه تار مو پیدا کنه
می گوید و سمت ماشین می رود
دختری درون ماشین سر به شیشه تکیه داده و حواسش به بیرون نیست
ریموت را می فشارد که آرام ناگهانی سر بلند می کند
به سرعت برق و باد پیاده می شود و سمتش هجوم می برد
– عوضی … عوضی
سردار دستانش را‌ مهار می کند
– گفتم نمی خوام بری .‌.. همتون می خواین عذابم بدین … من بمیرم راحت میشین
دست روی دهانش می فشارد
– خب خب … خواهرت سالمه … از تو سالم تره
آرام لحظه ای می ایستد
سالم است؟
سردار هم سالم است
وقتش است نفسش را بیرون دهد
سردار کمی کنار می‌ رود و نگاه آرام به دختر بچه سالش که بیهوش افتاده روی دست یکی از افراد سردار می افتد
حجم عظیمی از شادی به سوی قلبش روانه می شود
سر می چرخاند سمت سردار
خواهرش را نجات داد
می توانست سخت انتقام بگیرد و نگرفت
زمان و مکان حالی اش نیست که خودش را درون بغل سفت او می اندازد
محافظ رو می چرخاند و دخترکی که ذوق کرده تفاوت خصوصی و عمومی را نمیفهمد
یک دست‌ مرد درون گودی کمرش قرار می گیرد
سر زیر گوش آرام می برد و حرص خوردنش به دل دختر می‌نشیند
– هزارتا چشم انداختی رومون بکش عقب
آرام با اشک می خندد و صورت به سینه اش میمالد
این بکش عقب … یعنی من که نمی توانم رها کنم خودت برو … باید زبان سردار را بلد باشی
– گور بابای همشون
بیشتر در آغوش میگیرد سرداری که عشق می کند با همین یک جمله
این شیطان دارد اوضاع را خراب می کند‌ … عشق سردار و آرام از آن راز های سر به مهری است که باز شدن دفترش آسیب رسان است
– مثل اینکه از سالم بودن آهو خوشحال نشدی … چسبیدی به من
آرام هول کرده عقب می‌کشد و با آستین مانتو اشک هایش را پاک می کند
– مرسی سردار … مرسی
می دود سمت خواهرش و کف دست سردار … درست همان قسمت که گودی کمرش را لمس کرده گزگز می کند … نبض می زند
کلافه می شود از این حجم از خواستن و به عادت محکم دست پشت سرش می کشد
و خودش را شماتت می کند
– خودداری صفر … چه غلطی داری می کنی پسر؟ …نفسش نزدیک میشه میزنه به کله ات
_____________

– تخلیه شد همه جا … اون خونه حیف بود سردار … یه سری مدارک خاکستر شد باهاش
با انگشت اشاره و شست پیشانی اش را می فشارد
سلیم نمک می ریزد روی زخمش
آن خانه … دوربین هایش … همه و همه برگ برنده ای برایش بود
این خانه باغ … دیگر مدرکی برایش ندارد
– داریوش یه زالوی به تمام معنا از آب درومد … باید همون موقع کلکشو می کندیم
عصبی و پرخاشگر می‌توپد
– بسه سلیم بسه … گوه زد به کل مدارک
کمی فکر می کند و قاطع بیان می کند
– پیغام پسغام هرجوری که می تونی حالیش کن داره دیگه بیشتر از کوپنش عمل می کنه … بگو دخیل ببند دستم بهت نرسه الدنگ
چشمانش را بسته و فقط به جای صدای زمخت و دوست نداشتنی سلیم صدای لطیفی نزدیک است
– خبری از بابا نیست؟
پوزخندی روی لب های سردار می نشیند
فقط بابا بابا می کند
– نه فعلا … اونجا باختن که خونه رو آتیش زدن … صالح کارشو خیلی خوب بلده
چشم باز نکرده اخم های آرام را حس می کند و ضربه ای با کف دست پشت کمر سلیم می کوبد
– بگو رئیس … آقااا … بدش میاد
آرام با حرص پوف کلافه ای می کشد
تا کی قرار است میان این جدل باشد خدا عالم است
– رئیس؟ … ولمون کن الله وکیلی
سلیم هم؟
آرام دیگر عصبانی می شود
سردار را دوست دارد که چیزی نمی گوید اما سلیم
او به هیچ عنوان نمی تواند چیزی به پدرش بگوید
هشدار می دهد دخترک با دستان به کمر زده
– سلیم …
سردار زحمت چشم گشودن نمی دهد و صدای خنده اش بلند می شود
– بیا اینجا … اینارو من یادش میدم
– شک ندارم … اومدم بابت آهو تشکر کنم و دیگه میرم
سریع عمل می کند و مچ دستش را می گیرد
سلیم‌ بر میخیزد و می داند این دیگر خصوصی است … جای او نیست
– چی می خوای؟
دستش را به طرف خود می کشد و دخترک به طرفش پرتاب می شود اما خودش را می گیرد
– می خوام ناخوناتو از ته بگیرم
گردن کج می کند و نگاه آرام به رد ناخون هایش می افتد
تازه رد قبلی ها خوب شده بود
– منو به زور وادار به کاری نکن که اینجوری بشه
سردار پشت دخترک تخس را نگاه می کند
کسی حواسش نیست
مچ دست آرام را بیشتر می کشد که بی اختیار خم می شود روی صورتش
مردمک هایش می چرخد روی صورت متعجب دخترک
لعنت به آن برآمدگی میان لب بالایش
– هم باید پاداش نجات خواهرتو بدی هم هزینه عین گربه چنگ انداختنت … گرون درمیاد پات آرام خانُم
نمی داند چرا این لفظ خانم را انقدر دوست دارد
لبخند می زند و آرام افسار گسیخته کی حضور افراد برایش مهم بوده که الان باشد؟
لبخندش از آن دلفریب هاست
آنهایی که سردار را عصبی می کند
عصبی می شود که نکند خنده اش را مذکری جز سردار ببیند
این حسادت مریض گونه خوره جانش شده
آرام زخم ناخون هایش را با نوک انگشت لمس می کند
– هزینه همینارو باید بدم فقط یا قراره باج گیری هم بکنی؟ … اگه ایناس که همین الان باهات تسویه می کنم … هوم؟
بدن مرد منقبض می شود و او همان مردی است یک دختر برهنه لوند‌ را رها کرد؟
لب پایینش را میان دندان می کشد و آرام از این حال بد غرق خوشی می شود
– قیمت مدنظرم پایین نیست که می خوای اینجا تسویه کنی … هیچ دوست ندارم افراد خودمو ببندم به گلوله چون لوندیای تورو دیدن
لب های سرخ فام دخترک انحنا می گیرد
کمرش را کمی صاف می کند
– لوندی می کنم من؟
سردار با پرخاشگری انگشتان محرکش را روی گردن خود پس می زند
– آرام
نام او را صدا می زند و نمی داند چه آهنگ زیبایی دارد تلفظ نامش با صدای کُلفت او
– هوم … دارم جاهایی که زخم کردمو نوازش می کنم این اسمش لوندیه؟ یا … یا میرسیم به نظریه من …
خنده تمام صورت شیطان شده اش را می پوشاند و صدایش در آهسته ترین حالت ممکن است
– تو … من از کنارتم رد شم از راه به در میشی
سردار دیگر طاقتش طاق می شود
ضعف نشان داده که دخترک با این همه اطمینان جملات را مغرورانه به صورتش می کوبد
آرام شروع به خندیدن می کند و مچ دستش بدون ملایمت رها می شود اما خنده اش بلند تر
میشناسد رفتارهایش را
خب مرد مومن بگو آری تحت تاثیرت قرار میگیرم چرا می خواهی کتمان کنی؟
– چرا عصبانی میشی؟ دروغه؟ … اگه دروغه بگو دروغه
سردار از جا بلند می شود و حال اعتماد به نفسش بیشتر است … از بالا نگاه می کند
بدون هیچ ملایمتی صورت دخترک را می چرخاند و نگاهش به بیرون این آلاچیق شیشه است که کسی می بیند یا نه
آرام هم چنان می خندد و بازوی دستی که صورتش را چرخانده می گیرد
– صبر منو امتحان نکن … من ۱۰ ساله سر بی عرضگیم واسه پابند کردنت خودمو‌ کوبیدم … سنجیدن من با خودت کار عاقلانه ای نیست
خنده ها ته می کشد و آرام خنگ نیست
میفهمد حرف هایش را
پابند …
کلمه ترسناکی است
دندان هایش پنهان می شوند و سردار زخمش سر باز کرده … این دخترک حتی نمی داند چه شب ها سردار خوابش را دیده
خواب یکی شدن با دختری که دشمن خونی پدرش است
خواب هم آغوشی با دختر قاتل پدرش
هم خواب شدن با دختر صالح خوره جانش است و قطعا آرام نمی داند این هارا
هوس آرام نمی پرد … هرگز نمی پرد
– راجب این موضوع دیگه نظریه نده … گوشاتو خوب باز کن ببین چی میگم
آرام بی اختیار ساکن است
آب دهان قورت می دهد و تمام عالم می دانند که آرام این تن زنانه را مال سردار می داند
پیشانی به پیشانی دخترک می‌ چسباند و فشار می دهد
– من … سردار شاهرخی … هول تن و بدن دختر صالحم … بدجوری ام هولشم … دیگه از حقم نمی گذرم … حق منی آرام
آرام کُپ کرده حتی نمی فهمد کی رهایش کرده
صدای بسته شدن در آلاچیق شاید آگاهش می کند
آرام بچه نیست … ۲۸ سال سن کمی نیست
اعترافش تیشه به ریشه آرام زده
سرش داغ می کند
بدنش نبض می زند و از هم آغوشی می گوید مردی که حرفه ای می بوسید
گفته بود پابند؟
چرا در حرف هایش تناقض شعله می کشد؟
گردن داغ شده اش را لمس می کند
– وقیح … عوضیِ وقیح

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 46

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
Batool
8 روز قبل

عشقی دختر مرررررسس بوووس خیلی عالی بود خداروشکر اتفاقی برا آهو نیفتاد ممنون ساحلم بسیار زیبا 😘😘😘ممنون بابت دوبار پارتگذاری😍😍😍

آخرین ویرایش 8 روز قبل توسط Batool
خواننده رمان
خواننده رمان
8 روز قبل

خوشبختانه بخیر گذشت ممنون دختر قشنگ و خوش قول😘😘🙏🙏🙏😍😍😍

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  Sahel Mehrad
8 روز قبل

امروز پارت نمیذاری؟

تنها
تنها
7 روز قبل

وااااای ساحل جون ممنون بابت پارت دوباره
مثل همیشه بی نظیر

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x