نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۸۰

4.1
(63)

سردار برای اولین بار بعد از ده سال می ترسد
فکرش کاملا بهم ریخته … ساحل را از کجا آورد آرام؟
آرام با مکث سردار کمرش خم می شود … مکث کرده ‌… مکث کرده و این یعنی آن ساحل نام شخص مهمی است … با صدای لرزان و این بار توبیخ گر می گوید
– ساحل کیّه؟
سردار فقط یک چیز به ذهنش می رسد … عادی جلوه دادن و دیوار حاشا
دستش را جلوی آرامی که گوشی را پشتش قایم کرده می برد
– هووته … گوشی رو بده کار دارم
آن کلمه ی به ظاهر مسخره یک حقیقت مسخره تر را بیان می کند
آرام احساس نا امنی می کند … حی ناامنی می کند نسبت به این نامی که سردار سعی در ماست مالی اش دارد … آرام حرف چشم هارا می فهمد … او مضطرب شد با شنیدن آن اسم
عقب می رود و سردار می خواهد یک ساطور در شکم خودش فرو کند
– ساحلی من نمیشناسم اطرافت … این کیه؟
بالاخره موفق شد و دوباره دست روی اعصاب ضعیفش گذاشت … سردار زمانی که حرف منطقی نداشت با دعوا و زور راهش را پیش می برد
عصبی کمر ظریف آرام را طرف خود می کشد و تلفن همراهش را از دستی که پشتش قایم کرده بیرون می کشد
آرام ضربه های پی در پی اش را نثار شانه ی پهن و سفتش می کند
– چرا درست جوابمو نمیدی؟ … بهت میگم این کیهههه؟
سردار پرخاشگرانه دست روی دهانش می چسباند مبادا صدای جیغش را کسی بشنود
کمرش را رها نمی کند و با همان دستی که پشت کمرش است هر دو دست ظریف و سفید دخترک را پشتش محکم نگه می دارد
– هیس! … جیغ می زنه برا من … جزو کارای روزانت شده گند زدن به اعصاب من
آرام با خویِ دریده اش محکم تن و بدنش را تکان می دهد بلکه دستانش آزاد شود
– دستمو ور میدارم جیغ و داد کنی من می دونمو تو … تکون نخور انقدر
دستش را بر می دارد و آرام حرصی دندان روی دندان می سابد
– برای چی باید ساعت ۳ نصف شب یه زنیکه ای که نه دوسته نه آشناست نه حتی کارگرته بهت زنگ بزنه؟ … چرا همچین چیزی باید بشه؟ … توی عوضی یه مردِ زن باز نبودی این کدوم خریه؟
سردار فورا ماجرا را می فهمد … خیالش راحت و راحت تر می شود … پس آرام گمان کرده سردار به دنبال زن های خیابانی است!
طرز تفکر مسخره اش می توانست سردار را دیوانه کند اگر بحث ساحل درمیان نبود
کمی خیالش راحت تر شده و این بار فشار دستش روی مچ دست های آرام نرم شده
انگشت روی خالِ کنار بینی دخترک عصبی می کشد
– آرام … کِی مغز کوچولوت می فهمه؟ … کِی می خواد بفهمه من هیچ بنی بشری رو غیر تو نمی خوام؟ … چرا انگشت می کنی اعصاب منو پدرسگ؟
آرام کمی ساکن می شود … این که حقیقتی محض بود … سردار هرگز کس دیگری را غیر از او دوست نخواهد داشت اما…
آرام آنقدر فکرش درگیر شده که حتی مانند همیشه خورده نمی گیرد به بددهنی هایش یا فحشی که نثار پدرش می کند
امکانش بود؟ … امکانِ بودن سردار با کسی که دیگر دخترِ قاتل پدرش نباشد؟
آرام میمرد!
سردار روی صورتش که زیادی پایین است خم می شود
– فقط یه زن توی سر منه اونم توی خوردنی … خب؟
پروانه های رنگی رنگی از گوشه گوشه ی قلب آرام از پیله خارج شده و پر می کشند
خوردنی؟ … میمیرد همیشه همین گونه صحبت کند؟
سردار اما خوب می داند که اکنون وقت زبان بازی است … وقت خام کردن است … بو بردن آرام مرگ بود … مرگ!
آرام آهسته لب می زند
– خب!
دیگر بس است هرچه شک کرد … باید اعتماد کند … لااقل به عشق درون چشمان سردار … به دستانی که با عشق بی حصری نوازشش می کنند
مانند زنان عهد قاجاری شده که دائم همسران خود را چک می کنند … این واقعا در شان آرام نیست
سردار ناگهانی دندان هایش را درون گونه ی نرم آرام فرو می کند که صدای جیغ آهسته و متعجب دختر بلند می شود
– دل لامصب غیرتی خوشش میاد دیگه!
آرام سرش را عقب می کشد و دعا می کند جای دندان هایش نمانده باشد
– حرف در نیار من فقط پرسیدم کیه وگرنه من همچین آدمی نیستم
سردار دست هایش را رها می کند و عقب می رود … خداراشکر فعلا که همه چیز را به قولی ماست‌ مالی کرد … این قضیه دیگر شوخی بردار نیست … مرد گنده از این یک قلم حقیقتا می ترسد … دکمه ی جداییِ آرام همین مسئله است!
– آره آرام خانُم تو اصلا همچین آدمی نیستی … فقط سرِ طلا شلوارمو درنیاوردی
آرام میان این همه فکر و خیال خنده اش میگیرد … راست می گفت خب … باید این اخلاق بد را کنار بگذارد … همین مانده که به طلاهم حسودی کند دیگر
– باز دلت زخمِ شیشه می خواد خوشتیپم؟
– اگه بدونی دلم چیا می خواد … یه بوس بده عمو ،برم پی کارم!
آرام با خنده دست می گذارد روی سینه اش و عقب هُلش می دهد تا بتواند درب را ببندد
– شب بخیر عمو
می گوید و درب را رویش می بندد‌
لبخند دارد اما قلبش نا آرام است … دلشوره دارد … یک دلشوره ی عجیب … خدا بخیر کند!
_________________

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 63

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

آرام بخواد حرف سردار رو قبول کنه ساحل کوتاه بیا نیست تا آرام رو پیدا نکنه و از رابطش با سردار با خبر نشه وای به اون روز

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  Sahel Mehrad
2 روز قبل

صددر صد و امیدوارم تا دیر نشده سردار واقعیات رو بگه

Batool
Batool
2 روز قبل

سردار بیچاره که حقیقتو گفت هوته 🤣🤣🤣
خود بخت برگشته هم میدونه دکمه ی جدایی این ساحل ولی باز حقیقتو کتمان میکنه چه شود این داستان ترسناک 😆😂😂
ممنون ساحلی 😘😘😘😘

آخرین ویرایش 2 روز قبل توسط Batool
Batool
Batool
پاسخ به  Sahel Mehrad
1 روز قبل

ساحل که همین حالا تقریبا شخصیت بد داستان شده چون بین دوتا عاشق ایستاد وسردارو برا خودش میخواد اون حاضره هرکاری کنه به قیمت رسیدن به سردار فعلا هم یکی از کارهاش دزدین پدرش که مطمئنم کار خودشه تراژدی سخته ساحل هر کاری کنه نمیتونه سردارو بدست بیار پس عملا باید بره سراغ آرام واز بین بردن اون
قربونت خوشکلم 🥰

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  Sahel Mehrad
1 روز قبل

زیاد آرام رو اذیت نکن

دکمه بازگشت به بالا
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x