نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۹۵

4.3
(68)

دخترک ظالم با غرور تکیه می دهد به کانتر و به لعنتی ترین حالت ممکن پاهای بدون پوشش را روی هم می اندازد
– گمون کردم نمیای … وگرنه علاقه ای به چرخیدن نگاهِ توی عوضی روی بدنم ندارم
بُلُف است … نگاهش را فقط روی تن خودش می خواهد … درست همین نگاه را
انگشت شست سردار گوشه ی لب هایش می نشید و چشمانش می چرخند روی بدنی که پوششی غیر از یک تیشرت بزرگ نداشت
چه کسی گفته این لباس مردانه است؟ … این برای خود آرام دوخته شده است
– خوبه … پس اون آبتو بخور و زودتر بکَّنش
مردمک های دخترکِ مکار می رقصند … دف می زنند … کف می زنند
این صدای بم را می خواهد … این نگاه عاجز را … این مردی که می خواهدش و حتی حق ندارد انگشتش را لمس کند
لیوان را روی لب هایش قرار می دهد و قلپ قلپ می نوشد … می نوشد و در چشمانِ سرخ او نگاه می کند
غرش آرامِ مرد روانش را جلا می دهد
– آرّام!
-هوم؟
سردار قدم قدم نزدیک می شود به آن سفید برفی کادو پیچ شده در یک تیشرت مشکی بزرگ … سفید برفیِ ظالم
آرام با اعتماد به نفس نگاهش شرّش را در چشمان سرخ فام مرد می چسباند
– چی تو کلته؟ … چی توی کلته که با یه وجب پارچه چنگ و دندون نشونم میدی؟
آرام لیوان آب را کنار خود می گذارد و تکیه اش را از کانتر بر میدارد
سردارِ بی نوا بیشتر نزدیک نمی شود … اجازه نداده دختر … می ترسد نزدیک شود و آرام بیشتر میل به رها کردنش پیدا کند
– من درباره ی تو دیگه حتی فکرم نمی کنم سردار … چه برسه به اینکه برات نقشه بکشم
امشب دروغگو ترین دختر دنیا شده است … دروغ های شاخدار می گوید
این لباس را پوشید … فقط به یک دلیل … چشاندن تمام چیزهای تلخی که تجربه کرده بود به سردار
از کنارِ مرد می گذرد و راه خروج از آشپزخانه را طی می کند
یکی سردار را از دست این شیطان نجات دهد … دارد دیوانه اش می کند … او مرد است … چیزی در درونش طغیان می‌کند با دیدن آن لباس درون تن آن دختر
لباسی که متعلق به خودش است و به بی رحمانه ترین شکل ممکن در تن آن فرعونِ مونث چشمک می زند … چشمک می زند و می گوید بیا و من را پاره کن و به جانِ دخترکت بیفت
خم می شود روی سینک … دستانِ تنومندش از فکرهایی که درون سرش می چرخند لبه ی آن را چنگ می زنند
لعنت به خودش و این هورمون های بی صاحب … فقط با دیدن یک جفت پای بی پوشش تمامیتش را باخته بود … نرمی آن پاها! … لعنت … لعنت … لعنت
سرش را زیر شیر آب می برد بلکه این آتشی که به جانش افتاده را خاموش کند
محکم روی شیر آب می کوبد و قطعش می کند
فقط این دلگیری هارا از دلش دربیاورد،آنگاه چنان بر او بتازد که برای همه ی این شیطان صفتی هایش عذرخواهی کند
آرام اما هدف دیگری دارد … هدفی خیلی بزرگ تر از بازی کردن با حس های مردانه ی او
پرده ها را می کشد … شب است و نمای داخل خانه از بیرون پیدا
می ایستد درست رو به روی پنجره ها … حسادتش را هدف گرفته بود و آرام غیرتش را لگد مال می کند
برج های رو به رو می بینند؟ … دختری که تیشرت بزرگی به تن دارد … تیشرتی که یک شانه اش افتاده و بند باریک سفید رنگی را نمایان کرده است
بلند بود … درست تا روی زانوهایش
سردار با بدن گر گرفته خارج می شود … با دیدن تصویر رو به رو گُر که هیچ … فوران می کند
نمی داند با چه سرعتی خودش را به دختر می رساند و تنش را دیوار می کوبد … درست دیواری رو به روی پنجره ها … و حال آن برج های سر به فلک کشیده تن بزرگ مردی را می بینند که زنی را گوشه ی دیوار پنهان کرده است و این فقط پنجه های پای برهنه ی دختر است که میان پاهای اویی که مانند همیشه به عرض شانه بازشان کرده پیدا هستند
حتی همین هم از نظر سردار زیادی است آن وقت دختر می خواهد بیشتر نشان دهد؟
– فکرشم نکن … حتی فکرشم نکن … اولتیماتوم چه گ.وه کاری رو به من میدی بی وجود؟
آرام بزاقش را قورت می دهد … حتی چند ثانیه هم در معرض دید آن برج ها نماند
سردار مانند دیوانه ها پیشانی به گونه اش می چسباند
می خواهد تلافی کند این یاغی‌ِ کوچک
– این شکنجه ای که تو ذهنته یه سرش تنته یه سرش قبرستون … نذار گرگ بشم و بدرّمت
بیشتر پیشانی اش را به گونه ی دختر می فشارد و غرش خوفناکش آرام را نمی ترساند … حتی ذره ای … کسی که اشتباه کرده اوست … کسی که باید بترسد اوست نه آرام
– نذّار!
– شکنجه؟ … من گفتم حتی بهت فکر نمی کنم دیگه
آرام قدرت نمایی می کند … قدرت نمایی می کند مقابل مردِ خسته ای که له له می زند برای حلقه شدن آن دست های کوچک دور گردنش
برای یک بوسه از لب هایی که حق بوسیدنشان را نداشت … نمیشد ببوسد؟ … قول می دهد دیگر وحشی بازی در نیاورد … فقط یک بوسه ی کوتاه از آن دو لعلِ فریبنده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 68

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🥰🥰Batool
🥰🥰Batool
3 روز قبل

آرام لعنتی یعنی عاشق این مکر و حیلشم باور کنید این آرام شیطان رجیمو درس میده
وای به حال سردار بیچاره 😅😅😅
چه چیز های رو هم هدف قرار داده

فاطمه
3 روز قبل

آفرین خوب کرددد
خوب چزوندشش ایول

زهرا
زهرا
پاسخ به  Sahel Mehrad
3 روز قبل

موافقم باید ترکش میکرد ارام لایق این همه بلا نبود که سردار سرش اورد

فاطمه
3 روز قبل

میشه منم تایید بشم؟پارتمو میگم

خواننده رمان
خواننده رمان
3 روز قبل

طفلکی سردار😂😂

آماریس ..
3 روز قبل

بنظرم بهترین تنبیه واسه سردار نشون گرفتن غیرتشه، باید حداقل اون حس الان آرامو درک کنه..

افرا
3 روز قبل

با شناختی که از آرام دارم به پوشیدن لباس سردار و ایستادن جلوی پنجره راضی نمیشه😈😈😈
خدا به داد سردار برسه🗡

تنها
تنها
3 روز قبل

خدا به داد سردار برسه
دیوونگی های آرام شروع شد
ممنون ساحل جون

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x