رمان انتقام خون پارت ۳۵
موهایم آزادانه بر روی شانهام رها شدهاند و میکاپ لایتی بر چهرهام نشسته است که چشمان آبیام را زیباتر کرده است
تاج ساده و تل مانندی که مانند لباسم پروانههای سفید کریستالی دارد بر روی موهایم نشستهاست و حتی سرویس طلایم هم با آنها ست است
با صدای آرایشگر که خبر از رسیدن آرمان میدهد از آینه دل میکنم و پس از خداحافظی با خاله و آرایشگر از آنجا خارج میشوم
قلبم تند میزند و لبخندی عمیق بر لبهایم نشستهاست
با آسانسور به طبقه همکف میروم و با قدمهای آرام به سمت در میروم
در را آرام باز میکنم و آرمان پشت به من ایستاده است و فیلمبردار دوربین را به سمت من گرفته است
آرمان با شنیدن صدای در قصد دارد به سمتم برگردد اما فیلمبردار به سرعت میگوید
فیلمبردار_برنگرد جناب داماد
آرمان پوف کلافهای میکشد و مجدد همانجا میایستد
از کلافگیاش خنده آرامی میکنم و منتظر میمانم
چند دقیقهای میگذرد و آرمان کلافه میپرسد
آرمان_برگردم؟
فیلمبردار با لبخند میگوید
فیلمبردار_یکم صبر ک…………..
آرمان اما بیتوجه به حرف فیلمبردار به سمتم میچرخد و با دیدنم خشک میشود
لبخندم عمق میگیرد و او با قدم های آرام به سمتم میآید
روبهرویم که میایستد با لبخند و کمی شیطنت میگوید
آرمان_شما خانوم منو ندیدی؟
اینبار لبخندم پر از عشوه میشود و با ناز لب میزنم
_نوچ…………..خانومتو لولو برد
بیهوا دستم را میکشد که در آغوشش پرت میشوم و او لبهایش را بر روی لبهایم میگذارد
قلبم از بلندی سقوط میکند و ضربان قلبم بالا ميرود
بوسه عمیقی بر لبهایم میزند و با مکث کمی عقب میرود پیشانیاش را به پیشانیام تکیه میدهد
آرمان_عین فرشتهها شدی عمر من
با لبخند زمزمه میکنم
_همسر جذاب خودمی
دستم را بالا میبرد و من چرخ آرامی میزنم
زمانی که میایستم پنچهاش را قفل دستم میکند و بوسه گرمش بر روی پیشانیام آرامش را به قلبم سرازیر میکند و چشمانم را میبندم
با مکث عقب میکشد و با لبخند جذابی که دل میبرد ازم دسته گل را به سمتم میگیرد
دستهگلی از رزهای سفید و صورتی کمرنگ
من هم لبخند میزنم و گل را آرام از دستش میگیرم
_مرسی
با صدای فیلمبردار به او نگاه میکنیم
فیلمبردار_عالی شد
با لبخند نگاهی به یکدیگر میکنیم
دستش پشت کمرم مینشیند و دوشادوش هم به سمت ماشین میرویم
گلهای ماشینهم مانند دسته گلم از رزهای سفید و صورتیاست
آرمان در را برایم باز میکند و من با تشکر کوتاهی بر روی صندلی جای میگیرم
به سرعت ماشین را دور میزند و من تا لحظه ای که پشت فرمان جای بگیرد نگاهش میکنم
موهایش کمی بلند شده اند و به خواست من دیگر کوتاهشان نکرد
آن کت و شلوار مشکی به زیبایی بر تنش نشسته است و به جرعت امشب بهترین شب زندگیام خواهد بود
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
آرمان
زمانی که او را پوشیده در آن لباس میبینم قلب بیقرارم ضربان میگیرد
پروانههای بر روی لباس و تاجش اورا شبیه به فرشتهها کرده است
او که داخل ماشین مینشیند ماشین را دور میزنم و پشت فرمان جای میگیرم
لبخندی به نگاه خیرهاش میزنم و با روشن کردن ماشین راه میافتم
دستش را زیر دست خودم بر روی دنده میگذارم و سوالی که از صبح جانم را گرفته میپرسم
_هلما؟
به سمتم برمیگردد
هلما_جونم؟
با مکث کوتاهی میگویم
_بخشیدیم؟
لبخندی میزند و صدای آرامش آبی میشود بر روی آتش دلم
هلما_خیلی وقته بخشیدم
دستش را بالا میآورم و بوسه آرامی پشت دستش میزنم
از داخل آینه نگاهی به پشت سرمان میاندازم و با دیدن بنز مشکی رنگی که با فاصلهای از ما حرکت میکند لبخندم خشک میشود و نگرانی بر دلم چنگ میزند
دوس دارم حرصتون بدم پس بمونید تو خماری تا پارت بعد😁😁😁😝
اولین کامنتتتت
آفرین سرعت عمل😅😅
#حمایت از غزلیییی❤❤❤😂
قربونت نیوشییی
ببخشید غزلی بعد از مدت ها وسط روز یه دفعه خوابم بردش🤣🤦♀️🤦♀️
اشکالی نداره ستی خوشگله🤕😝
یه پارت بزار اینا نفس راحت بکشن تورو خدا🤣🤦♀️
نوموخامممم😁😁😁
دوس دارم حرص بخورید😅
عالی بود
چقد عشقشونو دوست دارم🥹💚
خوشحالم که دوسش داشتی عزیزم🥰🤍
اوهوم خیلی گوگولین🥺✨️
خاااک این چه وضع تموم کردن پارته آخه حداقل باید آخر شبش رو هم نشون میدادی😂
الان من هی دلشوره دارم که نکنه یه بلایی سرشون بیاد😞
دقیقا هدفم همین بود که حرصتون بدم😝😝😅
میخواستم تلافی کنم لیلا😁😅😝
فعلا باید صبر کنید اگه بتونم بنویسم فردا میزارم پارت بعدی رو😁😁
که صدرصد یه بلایی سرشون میاد که اگر نیاد باید دلشوره بگیریم🫡
#حماااایت از غزلی😊🥰
قربونت مهسایی🤍🥰
بازم میخوای جدایی بندازی بینشون🫠
ستیی رمان منو تایید کن
زود تند سریع😂😂🥰
کدومو گذاشتی مائده؟
بچهها یه برنامه پیدیاف خوب معرفی کنید لطفا😊
نمیدونم باید ببینیم چی میشه😝😝😁😁
#حمایت از غزلی😍
قربونت قشنگم🤍🥰
بچه راستی اگه خواستم رمان بعدیم رو توی رمان دونی بذارم حمایتم می کنین؟😂
ها
حتما این چه حرفیه خواهر🤗
معلومه😊
صددرصد
واییییییییییی خیلی قشنگ بود مرسی غزلی😍😛😛🥰🥰💞
خوشحالم که دوسش داشتی تارا جونی🤍🥰
فکنم داداششه یا بازم اون آدم بدان اوف😒
خیلی دلم میخواد پارت بعد رو زودتر بدم تا واکنشتون رو ببینم اما هنوز ننوشتم😅😅
خدا رو شکر دستت خوب شده که نوشتی ممنون قشنگ بوذ
کامل که خوب نشده اما با نوشتن حالم خوب میشه✨️
خوشحالم که دوسش داشتی عزیزم🥰🤍
عالی عزیزم🥰
میشه از قانون عشق و دیازپام بزاری لطفاا🥺🥺
خوشحالم که دوسش داشتی عزیزم🤍🥰
چشم اگه بتونم بنویسم امروز میزارم🙃