رمان انتقام خون پارت ۶۵
با رسیدن به اداره ماشین را درون پارکینگ پارک میکنم
پیاده میشوم و با قدمهای محکم وارد میشوم
داخل اتاقم در را پشت سرم میبندم و قفل میکنم
لباسهایم را با فرم نظامی عوض میکنم
قفل در را باز میکنم و پشت میزم مینشینم
با چند نفس عمیق مشغول بررسی پرونده مقابلم میشوم
یک ساعتی مشغول خواندن و رفع ابهامات پرونده هستم که چند تقه کوتاه به در اتاق میخورد
در ماژیک مشکی رنگ درون دستم را میبندم و درحالی آن را پایین تخته میگذارم با صدای بلندی میگویم
_بفرمایید
در آرام باز میشود
با دیدن فرد پشت در هوف کلافهای میکشم و بر روی صندلیام مینشینم
امینی جلو میآید و بر روی یکی مبلهای جلوی میزم مینشیند
مهرزاد امینی
وکیل رایان
برای بار چندم در این چند روز به دیدنم میآید
کمی در جایش جابهجا میشود و لب باز میکند
امینی_مثلاینکه دیدن من ناراحتتون کرده سرگرد
کلافه دستی به صورتم میکشم و با مکث جواب میدهم
_جناب امینی من چند بار بهتون گفتم و جوابتون رو دادم چه دلیلی داره که هر روز میآید اینجا؟
نفس عمیقی میکشد و میگوید
امینی_خواسته موکلم………….موکل بنده درخواست دیدن و صحبت با شاکی پرونده دوم یعنی همسر شما رو داره بخا………..
فرصت کامل کردن جملهاش را نمیدهم و با لحن کمی عصبی میگویم
_جناب امینی قبلا هم بهتون گفتم همسر من تمایلی به ملاقات با موکل شما نداره
پوزخند گوشه لبش بر روی اعصاب متشنجم خط میاندازد
امینی_نمیتونم قبول کنم که دارید از طرف ایشون حرف میزنید……….ترجیح میدم تا فردا صبر کنم و اگر به نتیجهای نرسیدم براشون احضاریه بفرستم
خشم در وجودم زبانه میکشد و قفسه سینهام تند بالا و پایین میشود
در مقابل چشمان خشمگین من از جایش بلند میشود و به سمت در اتاق میرود
قبل از خروج به سمتم برمیگردد و کوتاه میگوید
امینی_منتظرم سرگرد……..خبر از شما
از اتاق خارج میشود و مرا با یک دنیا فکر و خیال تنها میگذارد
سرم را بین دستانم میگیرم
زندگیام تازه به آرامش رسیده است
نمیخواهم آرامش هلما برهم بخورد
از طرفی دیگر نمیخواهم با دیدن احضاریه از دستم دلخور شود
پس ناچار هستم امروز به او بگویم
با فکری درگیر مشغول انجام کارهایم میشوم
تصمیم دارم امروز زودتر به خانه بروم
ساعت چهار میزم را مرتب میکنم
لباسهایم را عوض میکنم و با برداشتن کت گرمم از اتاق و بعد اداره خارج میشوم
در راه دست گل کوچکی برای آوینا و دست گل بزرگتری برای هلما میگیرم
با رسیدن به خانه ماشین را داخل پارکینگ پارک میکنم
دست گلها را به همراه کتم برمیدارم و از ماشین پیاده میشوم
با آسانسور بالا میروم
پشت در میایستم و چند بار زنگ را میفشارم
کمی بعد در آرام باز میشود
با لبخند به هلما و دخترکم که پایین پای هلما ایستاده نگاه میکنم
کمی زانو خم میکنم و گل کوچک را به سمت آوینا میگیرم
_بفرمایید خوشگل خانوم
دخترکم با ذوق گل را از دستم میگیرد
کمی خود را جلو میکشد و گونهام را میبوسد
حس شیرینی که زیر پوستم میپیچد قلبم را به تپش میاندازد که محکم در آغوش میکشمش
گونهاش را میبوسم و با عشق زمزمه میکنم
_قربونت برم من
گونهاش را مجدد میبوسم و از جایم بلند میشوم
روبهروی هلما میایستم
دخترکم با ذوق وارد خانه میشود
قدمی جلو میروم که هلما کمی عقب میرود تا وارد خانه شوم
وارد میشوم و درحالی که در را پشتسرم میبندم گل را به سمتش میگیرم
_بفرمایید عمر من
لبخند شیرینی میزند و گل را از دستم میگیرد
هلما_مرسی
دستم را دور کمش میپیچم بوسهای بر پیشانیاش میزنم
وجود این زن را در زندگیام شاکرم
حضورش دلیل آرامشم است و شوقی برای زندگی
در این دوسال زندگی گاهی با خود فکر میکنم که چطور سه سال از او دور بودم و دوام آوردم
نفس کشیدن عطر تنش جان دوباره به تنم میدهد و خستگی از تنم دور میشود
حمایت؟🥺😥
خسته نباشی غزلی🥺🍀
قربونت سعیدییی✨️🥰🤍
تو چرا باز بغض کردی
هیچی 😂🤦🏻♀️
بعضی وقتا احساساتم رو با بغض نشون میدم 🤣🤦🏻♀️
🤦♀️🤦♀️🤕😆
ستی جان چرا رمان من تایید نشده ، از ساعت ۱۲ فرستادم🥲
حمایت💜💜😌
✨️🥰🤍
رمان من چرا تایید نشد😐😂
تاییدددد شدددددد
عالی بود قلبم🌹🥺
خوشحالم که دوس داشتی سحرییی🤍🥰✨️
تو نمیگی ما احساسی میشیم گلبمون میگیره هی اثر رمانتیک خلق میکنی؟🥲😭🤣❤
عالییی عزیزمم
فعلا باهاشون خوش باشید شاید خواستم یه شوک بدم😁😁😂😂😂
قربونت نیوشیییی🤍🥰✨️
سلام نیوش جونم نمیخوای قلب بنفش رو بذاری؟
سلااام عشق منن😍
فردا میذارم انشاالله
راستی سقوط رو خوندم کامنت گذاشتم برات ببخشید دیر شد عزیزم هم حجم درس ها خیلی زیاد بود هم اصلا حالم جالب نبود این چند روزه😂فکر کنم چهار پنج روزی شد نیومدم😂😂🤦🏻♀️
پس دو سال بعد شد،خوشی کوچیکشون رو میخوای خراب کنی🤦♀️
آره دیگه
یک سال و خوردهای از به دنیا اومدن آوینا گذشت
نزدیک دوساله از ازدواجشون گذشته دیگه😃
شاید🤷♀️😁😁
نکنه رایان باز تقصیر قتل خانواده هلما رو بندازه گردن آرمان زندگیشون بهم بریزه ممنون غزل جان باز آرامششونو نگیر ازشون
نمیدونم باید ببینیم چی میشه🤷♀️😃
قول نمیدم😁😁😁