رمان بخاطر تو پارت بیست و نه
مطمئنم خودش بود
.همون عکسی که تو اتاق دیدم.
مدل نگاه کردنش هم همون بود
همونقدر سرد و مغرور و خشک
من…من میخوام…میخوامانتقام خانواده مو بگیرم هر کاری بگید میکنم
آرش ناراحت بلند شد و برام آبی آورد و گفت:خیلی خب عزیزم آروم باش
باید برای عزیزم گفتنش ذوق کنم اما الان انقدر حالم بده که حتی نمیفهمم آرش چی میگه
…………
سه روز بعد
زنگ در رو فشار میدم و منتظر میشم تا در رو باز کنن
و برمیگردم و آرشی که تو ماشین منتظر من نشسته نگاه میکنم
که چشمکی میزنه و منم لبخندی
اومدم خونه ی مجید صلاحی…
همونی که به قول خودش مالکی رو دور زده بود
.مثل اینکه جزو مهره های همیشگی این بازیه و حالا میتونه بهمون اطلاعات بده و من برای گرفتن اطلاعات اینجام.
البته مغز معیوبم به این نتیجه نرسید
.امید بهم کمک کرد .البته که اول خون به جیگرم کرد بعد…مجبور شدم براش توضیح بدم چون امید پلیسه
..قطعا میتونه کمکمون کنه …البته راضی کردن آرش خیلی سخت بود اما راضی شد
وقتی به امید همه چی رو تعریف کردم خیلی جدی و عصبانی گفت:همین الان برگردم ایران و برای همیشه قید رفتن به اون شرکت رو بزنم
اما وقتی که گفتم پای خانواده ام درمیونه و من بخوام نخوام تو این بازی هستم…یکم آروم شد
و گفت باید اطلاعات جمع کنید …البته این کارو آرش هم میکرد اما منم دست به کار شدم
با صدای Wie zit er achter de vallei?(چه کسی پشت دره)گفتن مجید برگشتم سمت آیفون و گفتم:سلام
متعجب گفت :سلام
_میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟تشریف میارید پایین؟
_ش..شما
_من افخمم مجید جان باز کن
با شنیدن صدای درست از پشت سرم پریدم بالا و گفتم:وای ترسیدمم
لبخندی زدو و صدای مجید اومد که گفت:عه شمایید آقا بفرمایید بالا
درو باز کرد و رو به من گفت:بفرمایید
با خنده واردشدم و چند دیقه بعد جلوی در واحد مجید بودیم
در و باز کرد و با دیدن من مکث کرد اما بعد گفت:آقا اینجا چیکار میکنید
آرش خیلی نرم گفت:میخوای جلو در بگم؟
_نه آقا بفرمایید …بفرمایید تو
وارد شدیم و نشستیم خواست بره چیزی بیاره برای خوردن که گفتم:برای خوردن چیزی نیومدیم آقای صلاحی…من فقط میخوام اگه میشه یکم توضیح بدید که شما چه کاری برای آقای مالکی انجام میدید؟
متعجب نشست و گفت:یعنی چی چه کاری برای آقای مالکی انجام میدیم؟
دستامو حرکت دادم و گفتم:منظورم اینه که…شما که تو قسمت دارو کار نمیکنید درسته؟
_من..من…من شیشه جابه جا میکردم …البته خود شیشه که نه یه ماده ای بود برای تولید یه قرص خاصی…اونو میدادن من به یه آشپزخونه ای میدادم
_آدرس آشپزخونه رو دارید؟
_اره ولی اینجا نیست…ایرانه
_بنویسید لطفا
…..
از خونه بیرون زدیم و تو ماشین نشستیم نگاهی به گوشی انداختم و ضبط صوت رو قطع کردم
آرش هم بعد من نشست و همزمان با نشستن گفت:اینم از این …خب دلارام خانم.آقا امید دیگه چه دستوری دادن
خندیدمو گفتم:حالا هی تیکه بنداز.بابا امید پلیسه این صد بار .یه چیزی بیشتر از من و تو میدونه.گفتم بهش بگم بلکم کمک کنه بهمون
سر تکون داد و گفت:بله بله درسته
لبخندی زدم و ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم سمت خونه
دو ماهمون داره تموم میشه و داریم برمیگردیم ایران
زیبا خیلی مرتب همه چی رو جمع کرده بود .کاش میشد از این به بعد با زیبا زندگی کنم.
شب ساعت ۹ پرواز داریم و قراره امروز به درخواست من بریم شهر بازی
وارد شهربازی که میشم از دیدن اون همه وسیله ی بازی هیجان زده میشم
.دور خودم میچرخم و با ذوق به بچه ها میگم حالا کدومو سوار شیم؟
با حرف من انگار زیبا و نوشین هم یادشون میاد که باید ذوق کنن و شروع میکنن به جیغ و داد کردن
آرش قدمی جلو میاد کنار من میاد و میگه:کدومو بیشتر دوست داری؟
با هیجان درحالی که نگاهم همه جا میچرخه غیر از رو صورت آرش میگم:واقعا نمیتونم از بینشون یکیو انتخاب کنم
با لبخند میگه:اگه دوست داری همشو میتونی امتحان کنی
با اخم برمیگردم سمتش و میگم:هرکدومو دوست داشتی سوار شی؟افخم جان نگو که میخوای لذت امتحان کردن این بازی های جذاب با من رو از دست بدی
میخواد حرفی بزنه و مخالفت کنه اما از گوشه ی پیرهنش میگیرم و به سمت تابی میکشمش و میگم:آخرین چیزی که میخوام امتحان کنم اینه …میخوام سوار شم و جیغ بزنم …تو میتونی داد بزنی چون فکر نمیکنم جیغ زدن بهت بیاد
بعد ریز ریز میخندم
عاااالی بود
💚
آفریییین به قلمت عزیزم❤
مرسیی
خسته نباشی قشنگم…پارت زیبایی بود👏🏻✨
مرسیی❤️
ولی این انصاف نیست که ویو ها انقدر اومده باشه پایین
نه تنها کامنت بلکه بازدید هم کم شده🥲💔
هعی خواهر اگه همه اعتصاب کنیم حواسشون سرجاشون میاد
الان من سه ساعته گذاشتم فقط ۶۰ نفر دیدن
انصافه اخه؟🥲
بیاید اعتصاب کنیم
من واقعا انگیزمو برای نوشتن از دست میدم
آره واقعا
از فردا دو سه روزی هیچکس پارت نذاره🤦🏻♀️
همه موافقین؟
من اونور تازه از اعتصاب دراومدم ولی اینجا اعتصاب نداشتم
خدایی ظلمه مال من واسه ۱۴ ساعت پیشه ۶۰۰ تا ویو خورده خیلی کمه دیگه
من که از اینی که میگی هم کمتر پارت دو روز پیشم سیصد و خورده ایه😑
من که خودم موافقم.نمیذارم چند روز
من پارت فردا رو ارسال میکنم
اگه همه موافقن بگن که از یه روز به بعد دیگه پارت نزاریم
از فردا دیگه پارت نزاریم
منم فردا نمیزارم
منم نمیزارم
مال متو ببین
آره اره
ما اگه خواننده ی خاموش میخواستیم خب چرا تو سایت میزاشتیم خودمون میخوندیم دیگه
نویسنده با حمایت بقیه زندهست اگه همینطور بخواد ادامه داشته باشه منم کلا نمیذارم بهتره یه مدت نباشیم همگی .الان پارت جدید کوچهباغ رو نگاه کنید فقط خیلیها کامنت نذاشتن و ویو هم اومده پایین
دقیقا
الان نزدیک ۱۶ ساعته گذاشتم هنوز دویست تا ویو نخورده
من اعتصاب میکنم
امروز اصلا انگاری هیچ کس نیس 😞
بخدا کهه
مثل همیشه عالی ❤
❤️