نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان بخاطر تو

رمان بخاطر تو پارت شانزده

5
(9)

حدود نیم ساعت معطل شدیم برای انجام کارا و زمان پرواز و الان نشستیم تو هواپیما

کاوه و زیبا .نوشین و فرزاد . منو آرش. پارتیه دیکه یه جوری تنظیم کردن پیش هم بنشینیم

آخرین باری که سوار هواپیما شدم هیچوقت بوده

وضعمون بد نبود اما سفر هامون اونقدر دور نبود که بخوایم با هواپیما بریم
از یه طرفم مامان و دانیال ترس از ارتفاع داشتن

دیگه خیلی می‌خواستیم ولخرجی کنیم با قطار میرفتیم اکثرا هم با ماشین خودمون

بخاطر همین الان یکم‌فقط یه کوچولو استرس داشتم
پاهامو با ریتم رو زمین میکوبیدم که آرش پرسید :میترسی؟

ضایع اس اگه بگم آره خیلی ضایع است

پس مثل همیشه از راه کابل خیلی قشنگه وارد میشم و میگم :من؟ نه بابا من خودم بابام خلبان بود مامان منو وسط هواپیما زایید

بعد خیلی مسخره می‌خندم

اونم‌می‌خنده و چشماشو میبنده و میگه :پس اگه‌نمیترسی انقد پاهاتو تکون نده میخوام بخوابم

دقیقا همون لحظه هواپیما تکون خورد و تنها کسی که این وسط ترسید که نه رید به خودش من بودم

تو دلم شروع کردم به نذر و نیاز :خدایا ببخشید که همیشه وقتی کارم لنگه میام .خداوکیلی اینبارم راست و ریستش کن قول میدم ادم خوبی بشم

دوباره تکون خورد و من جیغ زدم و گفتم :افخم .افخم .افخم‌جان .افخم‌جان مادرت چشاتو وا کن‌من میترسم

افخم یه چشاشو وا میکنه و میگه :فک کن بابات پشت فرمونه دیگه

کثافطو نگاااا

_بابا باشه آره آفرین من میترسم .خب تو که منو انداختی پیش خودت یه کاری کن دیگه

بازشو آورد نزدیکم

سوالی نگاش کردم که گفت :جیغ نزن بازومو فشار بده

تو حالت بکنم نکنم بودم که از تو کیفش هدفونشو در آورد و گفت :بیا اهنگ گوش بده فقط تروخدا جیغ جیغ نکن

…….
از هواپیما که پیاده میشیم سرمو پایین میندازم و به افخم‌نگاه نمی‌کنم تا بیشتر از این‌خجالت نکشم

چمدونا رو میگیره و میاد و میگه:منو نگاه کن‌

لب زیریمو گاز میگیرم و سرمو خیلی مظلوم میارم بالا
که میگه :چرا انقد جیغ کشیدی

انگشتامو قفل کردم و مظلوم و سر به زیر گفتم :آخه خیلی ترسیده بودم

بعدشم حق به جانب گفتم:اصلا من‌نباید صمیمی شم جون بقیه در خطره

می‌خنده و میگه:عیب نداره حالا .درضمن حالت مظلوم اصلا بهت نمیاد اون دختر پررو و زبون دراز رو بیشتر دوست دارم

اینو گفت و نفهمید چه غوغایی تو دل من برپا شد
بیشتر دوست داره ؟
مگه منو دوست داره؟ از پشت نگاهش کردم با اون تیپ و اندام فوق العاده و قیافه ی خوشگلی که داشت باید کلاهمو مینداختم بالا اگه جواب سلاممو بده

عاح لهنتی جاذاب کراش

دستمو گذاشتم رو قلبم که تند تند میزد و گفتم :چته بی جنبه ی خاک تو سر پسر ندیدی اینطوری میکنه

دوتا زدم تو صورتمو و گفتم :جمع کن دلا .جمع .جمعتر
خاک تو سرت کنن. انقد سینگل موندی با این حرفا قلبت میلرزه

داشتم حرف میزدم که یکی از پشت زد بهم و اون کسی نبود جز زیبا

یکی دیگه زد و گفت :سششو سسشو برو برو

با چشمای گرد شده نگاهش کردم که خندید و گفت :مثلا تو گوسفند من چوپان

دستشو از رو شونم برداشتم و هلش دادم جلو تر از خودم و گفتم :ررر رررر بعد خندیدم و گفتم :مثلا تو وحشی شدی میخوام رامت کنم

خندید و راه افتادیم فرزاد رفته بود ماشینایی که مالکی برامون خریده بود تا اینجا راحت باشیم رو بیاره ماهم همونجا وایستاده بودیم و منتظر بودیم

همونطور که پامو میکوبم رو زمین از پشت صدام میکنه و میگه :miss( خانم)

برمیگردم سمتش و میگم :yes? Can I help you? ( بله؟ میتونم کمکتون کنم ؟ )
اون فارسی اما با لهجه ی خیلی با نمک میگه : عام کجا میتونم تَکسی بگیرم؟

خب متاسفانه من اطلاعات جغرافیاییم تا سر کوچه بیشتر نیست پس میرم سمت افخم و میگم :افخم جان .برادرمون‌گجا تاکسی بگیره ؟ و با انگشت شصت به پشت سرم و اون اقا اشاره می‌کنم

افخم میره سمتش و با هم حرف میزنن و بهش مکان مورد نظر رو نشون میده

همون لحظه فرزاد میاد و میگه :حاجی دو تا ماشینه من یکیشو بیشتر نمیتونم بیارم بیاید باهم بریم راه زیاد طولانی نیست

و ما چمدون به دست راه میوفتیم
.اما من نمیدونم چرا نمیتونم چمدون رو بیارم و سختمه

پس اون سه لیوان شیری که روزانه میخورم به چه دردم میخوره

در حالی که همه نوع متُد روز دنیا رو رو چمدون پیاده میکنم تا یکم به سرعتش افزایش بده افخم میگه :صد دفعه گفتم به بچه جماعت وسیله سنگین ندین
و بعد با یه حرکت چمدون رو از دستم میکشه و جفت چمدونا رو حرکت میده

وایسا بینم به من گفت بچه؟با دو میرم پیشش و در حالی که برعکس راه میرم میگم :من بچه ام؟ نه نیستم

نگام میکنه و میگه :درست راه برو می افتی . بعدشم میگه :خب حرکات خودتو ببینی میفهمی بچه ای یا نه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

عالی بود فاطمه جان
بابا چرا اینقدر ضایع بازبیییی در میاری دختر تو هواپیما 😂

Fateme
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ممنونم
ندید پدیدههه😂😂

saeid ..
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

مشخصه😂

دکمه بازگشت به بالا
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x