نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان بخاطر تو

رمان بخاطر تو پارت چهل و پنج

4.4
(47)

…..

روی قهوه ای رنگ چرم نشسته بودم به قصر بزرگی که روبه روم بود نگاه کردم

تابلوی روبه روم نقاشی داوود بود خونه پر بود از اینجور تابلو های عتیقه و خفن

به روبه رو خیره شدم که صدای پایی رو شنیدم سرم رو بالا آوردم و مالکی رو دیدم که از پله ها پایین میاد با همون تحکم و صلابت روز اول

_خوش اومدی

از جا بلند میشم لبخندی میزنم و میگم:خیلی ممنون

میاد و روی مبل تک نفره ی روبه روی من میشینه و با دست به من اشاره میکنه:بشین عزیزم

می‌شینم و میگم:قرار امروز دلیل خاصی داشت؟

لبخندی میزنه و میگه:یادمه که روز اول گفتم دوست دارم بیشتر ببینمت.حس کردم که نیازه بیشتر بشناسمت البته که از کاوه مطمئنم که آدم بدی رو توی کار نمیاره اما کار از محکم کاری عیب نمیکنه مگه نه؟

چشمامو ریز میکنم و میگم:مگه توی یک کارخونه ی داروسازی چه اتفاقاتی می افته که شما نگران باشی که چه کسایی وارد میشن؟

به خیال خودم میخواستم مچشو بگیرم اما نمیدونستم که مالکی فکر همه چی رو کرده

خیلی خونسرد جواب داد:الان دیگه حتی تو یه داروخونه ی فکسنی هم اتفاقات ناخوشایندی می افته مثلا دارویی رو بدون محوز پزشک تحویل بیمار میدن.یا حتی گاهی به صورت جداگونه اون هارو با قیمت بالاتر میفروشن و …کلی کار دیگه.اینجا که دیگه یه کارخونه است.ما یه جورایی شریکیم اگه سابقه ی شما خدایی نکرده خراب باشه پای منم گیره نه؟

_درسته و این قضیه برعکس هم هست اگه خدایی نکرده سابقه ی شما خراب باشه پای منم گیره نه؟

سر تکون میده و میگه:بخاطر همین خواستم بیای قراره بریم کارخونه میخوام همه چی رو زیر نظر بگیری و اگه مشکلی بود قرارداد رو فسخ کنیم

یکم جلوتر میرم و میگم:ببینید اقای مالکی من دنبال سودم..دنبال پول…حالا به هر روشی هر طوری که شده نمیخوام ضرر کنم حتی اگه کار خلاف باشه.متوجهید؟

چشماش برقی میزنه و میگه:بلند پروازی خوبه اما طمع نه.باید صبر داشته باشی تا به جایی برسی.حتی تو خلاف.

از جا بلند میشه و میگه:بریم کارخونه مطمئنم اگه ببینیش اطمینان پیدا میکنی که سود زیادی قراره گیرت بیاد.

پشت سرش راه می افتم و سوار لندکروز مشکی رنگش میشم موسیقی فرانسوی فضارو پر میکنه.

_پدرت شغلش چیه؟

از سؤالش جا میخورم اینو با کاوه تمرین نکردیم

با صدایی که میلرزه میگم:پدر صاحب یه کافه هستن شغلشون آزاده

سر تکون میده و میگه: خوبه.چرا توی کافه ارث پدربزرگت رو سرمایه گذاری نکردید.

نفس عمیقی میکشم و میگم:آخه مامان مخالف بود یعنی معتقد بود که تضمینی نداره که ما بتونیم توی کافه سود کنیم بخاطر همین بود که همچین کاری نکردیم

سر تکون داد و دیگه هیچ حرفی نزد

نیم ساعت بعد جلو کارخونه بودیم از ماشین پیاده شدیم و کنار هم به سمت کارخونه رفتیم

من همه جارو بلد بودم اما خب مالکی که نمی‌دونست

همه جارو نشون داد قسمت تولید و بسته بندی.

وارد اتاق مدیر شدیم یک سمت دیوار کامل قفسه بندی شده بود و توش پرونده های مختلف بود.بهش نگاه میکردم که مالکی دید و گفت:اینا تمامی قراداد ها. پرونده ی کارگر های فعلی کارگر های قبلی.زمان و مقدار پخش هر دارو و هرچیزی که فکرشو بکنیِ

سمت یه قفسه رفتم یه پرونده رو برداشتم که اسم یکی از کارمندا بود همینطوری چند تا پرونده ورداشتم رسیدم به یه گاو صندوق پرسیدم:توی این گاوصندوق چیه؟

_یک سری مدارک که ترجیح دادم دور از دسترس کارمندا باشه.

_میشه ببینم این مدارکو؟

اخم کرد و گفت:هیچکس جز خودم به این مدارک دسترسی نداره.حتی دست راستم آقای افخم همونی که اون روز تورو رسوند

سر تکون دادم و گفتم:ببخشید قصد فضولی نداشتم

نشست روی صندلی و سفارش قهوه داد

منم نشستم و به این فکر کردم که اگه آرش رمز اونارو نمیدونه پس قطعا کلی مدرک داخلش هست.باید یه جوری رمزشو پیدا کنم.

در باز شد و آبدارچی قهوه رو آورد
بعد از خوردن قهوه از کارخونه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم.

_آدرست رو بگو برسونمت.

هه.فکر کرده خیلی زرنگه من که میدونم میخواد رفت و آمد من رو چک کنه بخاطر همین گفتم:زحمت نکشید من خونه نمیرم.

_خب کجا میری آدرس همونجارو بگو.

آدرس بهزیستی رو دادم هم میتونم مالکی رو بپیچونم هم فرصتی پیشه که سری به بچه ها بزنم.

کمی بعد جلوی بهزیستی نگه داشت خواستم پیاده شم که گفت:چند لحظه صبر کن

و از ماشین پیاده میشه و میره سمت صندوق عقب.منم پیاده میشم و کنجکاو نگاهش می‌کنم

بسته ای بیرون میاره و میاد سمت من:بگیرش.از اینا هیچ جا پیدا نمیکنی یکی از دوستام توی لندن مخصوص برای خودم درست میکنه.

بسته رو باز می‌کنم و داخلش رو نگاه می‌کنم.شکلات؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 47

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
25 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

ممنون از اینکه حرف دلمون رو گفتی فاطی جوووون😍😈

Fateme
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

فدات شم

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

همه حرف دلم رو زدی ولی کو گوش شنوا خواهر من به خدا انگیزه منم کم شده نمیدونم مشکل کجاست آخه من هم تلاشمو میکنم و سعی دارم قلمم رو بهتر از قبل کنم ولی انگار واسه دیوار دارم مینویسم

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

بخدا که منم الان ببین سه ساعته گذاشتم تازه پنجاه نفر خوندن

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

بعضی‌ وقت‌ها میگم کاش رمانم رو تو رماندونی گذاشته بودم حداقل کوچه‌باغ رو

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

دقیقا تنها دلیلی که باعث شد اینجا بزاریم حمایت ها بود
حالا که حمایت نداریم چه فرقی میکنه اینجا یا اونجا؟تازه اونجا که خواننده هاش بیشترن

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

هعی خدا واقعا نمیدونم چی بگم خودمون میگیم و دلمون به حال خودمون میسوزه😟

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🥲💔

saeid ..
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

دقیقاااا درسته حرفات
یک کامنت شما نمیدونید که چقدر به ما انرژی میده
باید زیر هر پارت بنویسم که حمایت کنید
لطفا به فکر نویسنده های سایت هم باشید😊

Fateme
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

دقیقا

Ghazale hamdi
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

چه حق گفتی فاطمه جانم🥲😔

saeid ..
1 سال قبل

عاااالی بود
خسته نباشی 😁😊

Fateme
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

مرسی عزیزمم♥️

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

شکلات میده خدا کنه واقعا شکلات باشه چیز دیگه ای نباشه عالی بود خسته نباشی 🌹

Fateme
پاسخ به  نسرین احمدی
1 سال قبل

مرسی نسرین جون که میخونی❤️امیدوارم که فقط شکلات باشه

لیلا ✍️
1 سال قبل

مالکی خدایی خیلی خوبه شوگر‌ددی به این میگن😂

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣🤣🤦🏻‍♀️

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اتفاقا خودمم تو پارت بعدی همینو نوشتم😂😂ولی خب فعلا خوبه بعدا ازش بدتون میاد🥲😂

FELIX 🐰
1 سال قبل

شکلات؟

*سعی در مثبت فکر کردن

Fateme
پاسخ به  FELIX 🐰
1 سال قبل

مثبت باش تانسو مثبت باش😂😂

الهه
الهه
1 سال قبل

رمان بسیار زیبا با موضوع منحصر به فرد من رمانت رو دنبال می کنم اما اینبار حیفم اومد کامنت بزارم
خسته نباشید 🌹♥️

Fateme
پاسخ به  الهه
1 سال قبل

خیلی ممنونم الهه جان ♥️
شما نمیدونید حتی یه کامنتتون چقدر به ماها انرژی میده

Newshaaa ♡
1 سال قبل

بسیار دل انگیز و فرحبخش😂😂😂😂💖

Fateme
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

😂😂😂♥️

دکمه بازگشت به بالا
25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x