رمان بخاطر تو پارت ۵۸
(دلارام)
لباس سیاهمو تن میکنم و از در خونه خارج میشم.سوار ماشین کاوه میشم.
از دیروز که فهمیدم برادر ارش فوت کرده هنوز تو شوکم.دیروز زیبا بهم گفت.
امروز مراسم خاکسپاریشه.
به سمت قبرستون میریم.و وقتی رسیدیم بغض گلومو میگیره.خاکش کردن.
دنبال کاوه میرم و وقتی میرسم آرش رو میبینم که آهو رو بغل کرده و اهو که تو آغوش برادرش گریه میکنه.
جلوتر میرم و آروم میگم:تسلیت میگم.
اهو میدوعه بغلم و گریه میکنه و میگه:دلارام داداشم…
پشت کمرشو دست میکشم و میگم:خدا بهت صبر بده.
به سمت مادرش میرم و وقتی میرسم به ویلچرش روی زانو میشینم و دستشو تو دستم میگیرم. به قبرش نگاه میکنه و آروم اشک میریزه.
آروم زمزمه میکنم:داغ بزرگیه فروغ خانم..درکتون میکنم قابل هضم نیست…خدابهتون صبر بده…بهشت قسمتش بشه انشالله.
دستمو فشار میده و میگه:بچم زندگی نکرد و رفت.خوشی ندید.نه وقتی که باباش بود نه بعد از باباش.
به محض اینکه میرم با آرش صحبت کنم کاوه میاد سمتم:مالکی اومد.بهتره بریم تورو نبینه اینجا
و دستم رو میکشه آروم لب میزنم:آرش
اما آرش پلک میبنده و با دسته اشاره میکنه برو
(ارش)
به سمت مادرم میرم و میگم:فروغ خانم…قربون اشکات برم من
_خدانکنه.چیشده مادر؟
_میدونی…مالکی همون دوست بابا اومده.
اخم میکنه و میخواد چیزی بگه که میگم:ارواح خاک آرمین هرچی تا الان ساختمو خراب نکن.چیزی نگو بریم خونه هر چقدر میخوای نفرینش کن ولی الان جوری رفتار نکن که انگار ازش متنفری خب؟
با شنیدن قسمی که دادم بغض میکنه و میگه:ارواح خاک آرمین…چقدر تلخه این سه کلمه…چشم مامان من چیزی نمیگم.فقط آرش…منو اهو الان دیگه فقط تورو داریم.خودتو از ما دریغ نکنیا
_منم جز شما و اهو کسی رو ندارم…چشم عزیزم چشم
از جا بلند میشم و به سمت مالکی میرم با اون غرور و صلابت مزخرف همیشگیش.
دستشو به سمتم دراز میکنه و منم دستشو میگیرم که منو میکشه توی بغلش و چند بار به پشتم میزنه و میگه:آرمین پسر خوبی بود.تسلیت میگم بهت آرش جان غم آخرت باشه
از بغلش درمیام و میگم:مرسی.غم نبینید
به سمتمادرم میره و منم پشت سرش میرم
از بالا نگاه میکنه و میگه: بچه های خسرو مثل بچه های خود من بودن
باور کنید که آرمین برام هیچ فرقی با پسر خودم نداشت.منو تو غم خودتون شریک بدونید
.
برق نفرت رو میشه تو نگاه مادرم دید اما با این حال میگه:انشالله که شما داغ پسررو نمیبینید.
همین.
……
مامان و اهو رو داخل خونه میزارم و خودم هم خارج میشم از خونه.توی ماشین میشینم که صدای گوشیم بلند میشه و دلارامه:جانم
صدای گرفته ام از گریه ی زیاد نشات گرفته
_جانت بی بلا عزیزم.میای دنبالم؟بریم بیرون.
و من نیت قلبی این دخترو فهمیدم.قطعا که میخواست حال منو خوب کنه پس قبول کردم و به سمت خونشون راه افتادم
….
(دلارام)
تهران.توی بام تهران اندازه کف دستم نیست.
_میبینی ارش؟هر کی یه حالی داره توی این خونه ها.یکی داغ دیده یکی بچه اش بدنیا اومده.یکی داره میره سفر یکی از سفر برمیگرده.یکی داره میرقصه یکی گریه.
دنیای عجیبیه.
برمیگردم سمتش سرش رو پایین انداخته بود و از رنگ های روی گردنش متوجه شدم که فشار زیادی رو تحمل میکنه.
دست روی شونه اش میزارم و میگم:من خیلی خوب درکت میکنم.از دست دادن برادر مثل اینه که یه کوه از جاش کنده بشه و از بین بره
اشک توی چشماش جمع میشه و دستمو میکشه و من توی بغلش می افتم:از این میسوزم که زندگی نکرد و مرد.ارزو میکرد یه بار دیگه مامانو ببینه.نه اینکهمامان نخوادا خودش رفت بعد چند وقت با منتماس گرفت و گفت چه بلایی سرش اومده
آرمین بی گناه ترین آدم این بازی بود دلارام.
و شروع میکنه و به اروم اروم گریه کردن
دستمو مشتش میکشم و میگم:دورت بگردم من.
کمی گریه میکنه و بعد از بغلم خارج میشه و میگه:گوشاتو با خودت اوردی؟
سوالی نگاهش میکنم که میگه:میخوام گذشته رو برات تعریف کنم
داریم به پارتای اصلی نزدیک میشیم حمایتا رو بیشتر کنید منم سعی میکنم پارتارو طولانی تر کنم
قشنگ بود 🥺🥺
مرسی
بی صبرانه منتظر پارت بعدیم عزیزم خیلی خوب بود💫💙
مرسی عزیزم که میخونی❤️
عالی بود🥰
مرسی عزیزم🧡
والا همه پارت هات تا اینجا قشنگ بودن خسته نباشی فاطمه جون،❤️
مرسی نسرین جان لطف داری تو
#حمایت از فاطمه گلی✨️🤍🥰
مرسی غزل جان
گوشام آماده شنیدنه 😂 فاطمه زودتر پارت بعدی رو بذار ببینم این آرش چی میخواد بگه
🥲😂
چشمممم
مرسی که میخونی لیلا جونم
عالی بود فاطمه گلی💗😍
مرسی جانم❤️
حمایت از فاطمه عزیزم😘
فاطی جون اخه تو چرا انقدر ویو هات پایینه🥲🥲
مال منم افت کرده🥲🥲
مال من ویو وقت نکرده بهتر شده نسبتا ولی کامنت ها خیلی افت کرده یعنی ممکنه تعداد بالا باشه ولی در مورد رمان نیستن انگشت شمار شدن اصلا😂🤦🏻♀️
فاطمه هم با قلم زیبایی که داره و تلاشی که داره میکنه به نظرم اصلا این ویو کم حقش نیستش🥲نه تنها فاطمه بلکه اکثر بچه هایی که ویو حمایت هاشون پایینه من خودمم دو پارت ویو بالاست مگرنه خودم دویست سیصد بودم🤦🏻♀️
مرسی عزیزم
شاید با این نوع قلم زیاد جور نبودن رمان بعدیم هم داستانش هم قلمش خیلی فرق میکنه انشالله که خوششون میاد
مرسی ضحی جونم
والا اول فک کردم چون ساعتی که میزارم همه خوابن زیاد بازدید نیست بخاطر همین گفتم ساعت دو بزارم ولی حقیقت اینه که یه سریا تا پارت ۱۵ شونزده یه رمان رو میخونن بعد ول میکنن چون اگه دقت کرده باشی هرچی رمان جدیدتر ویو بیشتر