رمان دلبرِ سرکش part1
برای اولین روزکاری خیلی بد بود که نیم ساعت دیر کرده بود؟
نوچ .. نه بابا این همه آدم حتما نبودش حس نشده شاید هم نوبتش نشده
در یک نگاه همه را زیر نظر گذراند بعضی ها استرس داشتند بعضی ها انگار امیدی نداشته باشند فقط ساعتشان را نگاه میکردند و پوفی بلند می کشیدند
آهسته بلند شد کنار میز منشی رفت
_ ببخشید خانوم…؟
منشی _ حسینی هستم
_ بله خانوم حسینی نوبت من گذشته ؟ آخه من یه ذره دیر رسیدم
حالا یه ذره از یه ذره بیشتر !
خانوم حسینی _ خودتونو معرفی کنین
_ کیمیا فرهمند
خانوم _ کیمیا فرهمند…بعد از این آقا که رفتن یک نفر دیگه هم میرن بعدش نوبت شماست
_ آها مرسی
خانوم حسینی _ خواهش میکنم
دستش را روی قلبش گذاشت و نفس آسوده ای کشید اولین بار شانس یارش بود
باصدای خروس سریع دستش را از روی قلبش برداشت و هول زده گوشی را قطع کرد بدون نگاه کردن به مخاطبش
نه مثله اینکه شانس خیلی هم یار نبود نگاه تاسف آمیز حضار باعث شد تند تند راه برود و خود را به راهرو رساند روی پله نشست
_ کپک بزنی کیان چه وقت زنگ زدن بود آخه ؟ دو دیقه نمیتونی دندون به اون جیگر واموندت بگیری
با غرغر شماره منزل را گرفت و گوشی را دم گوشش گذاشت
کیان _ منزل فرهمند در خدمتم
_ خدمت بخوره تو سرت
کیان _ می بینم که از صدای زنگت خیلی خوشت اومده
_ ببین من میرسم خونه تورو تیکه تیکه میکنم
کیان _ هیچ عیبی نداره فقط قبل اومدنت برای تیکه کردنم …
سیب زمینی دو کیلو
پیاز دو کیلو
نون به مقدار لازم
رب یکی بسه
کاهو و هویج و خیار و گوجه و…مامان گف خودت میدونی
_ خسته نشی تو خب پاشو برو بخر
کیان _ من خواستم برم ننه جان فرمودن بتمرگم سرجام چون تا الان هرچی خریدم آشغال پاشغال بوده
_ باشه من باید برم خداحافظ
کیان _ آبجی ؟
_ جان؟
کیان _ هانیه التماس دعا داره
صدای فریاد مادر که بلند شد تماس قطع شد خنده ای آرام کرد و از روی پله بلند شد و رفت سرجای اولش نشست
خانوم حسینی _ خانوم کیمیا فرهمند
_ بله ؟
خانوم حسینی _ بفرمایید داخل
_ چشم
در اتاق را باز کرد …
قلمتو دوست دارم نویسنده جان پارت زیبایی بود همینطور پرقدرت ادامه بده👌🏻👏🏻✨✨
سلام مرسی لیلا جان😍
عالی بود عزیزم❤
موفق باشی
مرسی 😁✨
همچنین🌱
سلام نویسنده خانمی ،قلمت خوشجلیه زودبزودپارت بزار لطفا”باشه ،موفق باشی گلی خانمی
سلام متشکرم😁 چشم حتما سعی میکنم الان پارت دو رو میزارم
سلام نرگس بانو عزیز❤️
. قلمت رو دوست داشتم . منتظر پارت دوم رمانت هستم جانم🌸
سلام ضحی خانوم خیلی ممنون😍
گذاشتم حالا فک کنم تا فردا بیاد
برای پارت اول خوب بود چون هنوز داستانو نمیدونیم ولی پر قدرت ادامه بده 🙂🎧
مرسی😍 چشممم پر گودرت ادامه میدم راستی رمانتو خوندم لیا یکم اعصاب نداش دیگه مزاحم نشدم😅
😂 اره دیگه ولی اولین رمانمه خیلی قلمم خوب نیست 🙂🎧
همین که تلاش میکنی و مینویسی یه پله از بقیه بالاتری باید انقدر اشتباه کنی تا به نتیجه دلخواهت برسی خیلی از نویسندههای بزرگ هم قلمشون ایراد داره انتظار کامل بودن رو نداشته باش به جاش مطالعهتو بیشتر کن و تمرین زیاد کن
من با اینکه چهارمین رمانیه که دارم مینویسم و بازم چند تا کار نیمه تموم دارم هنوزم خیلی چیزا رو نمیدونم که باید یاد بگیرم اصلا نگران نباش دختر😊
من انقدر رمان نوشتم تا نصفه هااااا باز پاک کردم😅😅😅
اوهوم یه چندتا رمان خوندم خیلی چیزا یاد گرفتم حتی طرز نوشتنم عوض کردم همینجوری که مینویسم انگار از زبون دانای کله همینطوری خیلی راحت مینویسم ولی قبلا از زبون خودشون مینوشتم سخت و جمله بندی جذاب نمیشد
موفق باشی چه پشتکار قوی داری 😎😍✨
نه خیلیم خوبه قلمت با اینکه اولین بارته 😎فقط یکم اعصاب به لیا اضافه کنی عااالی میشه😂
حتما فقط چون تو گفتی فقط یکم خیلی خیلی کمم اضافه میکنم
انقدر کم کم گفتی میخوای زحمت نکش اصن راضی به زحمت نیستم😂
😂😂
نه خیلیم خوبه قلمت با اینکه اولین بارته 😎فقط یکم اعصاب به لیا اضافه کنی عااالی میشه😂😂😂
قدرت دخترم😂
گودررررررت💪🏼😎