رمانرمان طلا (ققنوس)
رمان طلا (ققنوس) مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع رمان طلا (ققنوس)
۱۴۰۰/۰۹/۱۷
مقدمه
.من طلام دختری که از هر ظلمی جون سالم به در برده جز یکی اونم عاشقی
من عاشق یکی از آقا زاده های شهر شدم
آقا زاده ای که جذابیت ، مغروریتش را همه میگفتن
آرکا بولوت بزرگ ترین سرمایه گذار کشور که بعد از عشق اولش دیگه عاشق نشده و به هیچ کس حق نزدیکی نداده
ولی من طلام دختر تنهایی ها ، اگه اون مغرور باشه من لجبازم کسی تا حالا نتوانسته منو از پا در بیاره
اونم نمیتونه چون مال منه
☆~{•°♡°•~°•♡•°}~☆