رمان *عطر تلخ* پارت ۸
مادر باردار بود و به شدت خون ریزی داشت
با سایز شکمش فکنم حدودا ۸ ماهی داشت
اگه بچه رو همینطوری ول میکردیم تا بیمارستان طاقت نمیاورد و مادرم ممکن بود از خونریزی شدید بمیره
از طرفی من نه پزشک زنان بودم نه ماما نه اینکه اینجه وسط دره تجهیزاتی چیزی داشتیم
هوام کم کم داشت بارون میگرفت
حال پدرم خوب بود ،چون کمربند بسته بود
فقط مادر بخاطر وضعیت بارداریش نبسته بود و ضربه شدیدی بهش وارد شده بود
آرمانو صدا زدم
+آرمان آرمان
_چی شده
+خانمه حدودا ۸ ماهه بارداره به شکمش ضربه وارد شده و خونریزی شدید داره
نه بچه نا مادر تا اومدن اورژانس دووام نمیارن
*صدای ضعیف مادر به گوشمون رسید(بچمو نجات بدید بچمو نجات بدید)
_بگو چه تخصصی
+چیییی؟؟
_گفتی دکتری ،چه تخصصی داری؟؟؟
+من من عمومی ام ،ادامه ندادم
لعنتی کاش الیکا اینجا بود اون ماما هست بلده
_تلفن میزنم ازش میپرسیدم تو خودت میتونی
+من نمیتونم اگه اتفاقی بیوفته چی؟
_میتونی چون دو نفر در خطره
تلفن زد به الیکا
/الوو معلوم هست کجایید شما دوتا
+الیکا تو جاده تصادف شده اورژانس گفت حداقل تا یه ساعت دیگه به محل میرسه خانمه تقریبا ۸ ماهشه خونریزی شدید داره
ماشینشون افتاده پایین تپه
/صحرا هر کاری بهت میگم انجام بده اون بچه با اون شرایط نیم ساعت بیشتر دووام نمیاره
ماشینشون میشه بشینه داخلش؟
+نه داغون شده
/ماشین آرمان چی؟
+نمیتونه بیاد بالا ،از جاده افتادن پایین
/خیلی خب به آرمان بگو صندلی عقب در بیاره بزار زیرش
از تو ساکاشونم یکم لباس پیدا کن بپیچی دور بچه یه چاقو تمیز و آب گرم و یه سنجاق پیدا کن
+باشه باشه آب گرم نداریم صب کن یه فلاکس تو ماشینشون هست میشه؟
/آره آره
+یه سنجاق سیاه رو سر مامانش هست
آرمان برو ببین ساکی چیزی دارن لباس بیاری
یه چاقو ام پیدا کن
خب الیکا بگو پیکار کنم الان
/خب پوزیشن زایمانو درست کن زیر پاهاش یه چیزایی بزار بالا وایسه
+الیکا عجله کن هوا داره بارونی میشه
/چای اگه خیلی داغه یکم ولرم کن طوری که دستو نسوزونه
کم کم بریز رو دهانه رحمش بهش بگو با تمام توان زور بزنه
کیسه آبش پاره شده؟
+اره اره یکم پیش
/دهانه رحم چقدر باز شده ؟
+فکنم 5 سانتی متر
/خب خوبه مادر درد داره؟
+بیشتر داره زور میزنه فک نکنم درد زایمانش باشه
/از قفسه سینش بچه رو حل بده به سمت بیرون
+نمیشه از این بیشتر نمیشه باید برش بدم
/نه نه نکن اگه خون ریزی بشتر شه نمیتونی کاری کنی
+تا اون موقع اورژانس میرسه بچه بیشتر از این دووام نمیاره
آرمان آرمان چاقو چی شد؟؟
_ بیا بیا این تیغ جراحی تو ماشینم داشتم
+ارمان باهاش حرف بزن حواسشو پرت کن
+خانم اسمت چیه : الهام
خوبه ببین الان ممکنه خیلی دردت بیاد چون ما سر کننده نداریم بزنیم و جون بچت تو خطره
پس بهم قول بده به هر اندازه که دردت اومد فشار بیاری تا بچه بیاد بیرون باشه؟
من دکترم بهم اعتماد کن
با اولین برشی که دادم جیغش بلند شد و ارمانم با هول دادن شکمش داشت کمک میکرد بارون نم نم میومد و هوا سرد شده بود
پدر و پسر خانواده رو تخته سنگی دور از ما نشسته بودن و از شدت ترس هر دو مثل کچ شده بودن
خون ریزی مادر هر لحظه بیشتر میشد سر بچه رو میتونستم ببینم ولی فکنم بچه هوشیاریش کم شده بود چون هیچ کمکی واسه بیرون اومدن نمیکرد
تو این مواقع صد در صد سزارین میشه اما هیچ شرایطی نداشتیم
چون بچه کمکی نمیکرد به کمک ارمان و پدر بچه الهامو بلند کردن تا ایستاده بچه بیرون بیاد
بعد حدود نیم ساعت به سختی بچه به دنیا اومد سریع نافشو بریدم و با دوتا سنجاق گره زدمش و پیچوندم تو ملافه خداروشکر حال بچه خوب بود به محض دنیا اودن صدای گریه اش بلند شد
بچه رو دادم بقل ارمان شکم مادرو فشار دادم تا بقایای زایمان خارج بشع
ولی خون ریزی خیلی شدیدی داشت یه 20 /30 دقیقه بعد اورژانس رسید بعد کلی جر و بحث ازشون نخ و سوزن بخیه گرفتمو مادرو بخیه زدم
بعد اورژانس مادرو سوار بارانکارد کردنو بهش سرم وصل کردن مادر فشارش خیلی پایین بود ولی خب هر دوشون از خطر مرگ نجات پیدا کردن ،من به الهام افتخار میکنم که تو سخت ترین شرایط تونست زایمان کنه
بچه رو هم تحویلشون دادیم بارون خیلی شدید شده بود و رسما خیس خیس شده بودیم
خواستیم بریم که اجازه ندادن و گفتن حتما باید بیاید بیمارستان و گزارشاتونو ثبت کنیم
سوار ماشین شدیمو پشت اورژانس راه افتادیم
یه ساعتی تو سالن انتظار نشستیم
بعد دکتر اومد و گفت که حال هر چهارتاشون خوبه
مام رفتیم پیش پلیس کشیک بیمارستان اظهاراتمونو نوشتیم
چون حال بیمارا خوب بود مارو ول کردن وگرنه اگه خدایی نکرده یکیشون فوت میشد ما رو دستگیر میکردن تا برسی ها انجام بشه