رمان قَراوُل پارت ۱۰
کمی نگاهم می کند و من سعی می کنم همه ی حرف هایم را در چشمانم بریزم
بالاخره ابرو بالا می اندازد و فرش را از روی دوشم بر میدارد که کمرم تک تک کنان صاف می شود … صنم واقعا بلای جان شده است دیگر
با یک دست فرش را مانند پر کاهی روی دوشش قرار می دهد … زیر لب و به سختی تشکر می کنم
– ممنون
نگاهی به صنم می کند
– خوبی خانم؟
لباس به تن دارد بر عکس گفته های صنم
سریع چشم از او می دزدم قبل از اینکه صنم مچ نگاهم را بگیرد و سمتش می روم … زیر بغلش را می گیرم تا بلندش کنم
– خوبی خاله صنم؟ … چطو شد؟
هنِس و هنِس کنان بلند می شود
– خوبُم خوبُم … فرشِ ببریم دیر شد
کاش می توانستم خفه اش کنم
مرد شهری که نامش را هنوز نمی دانم بی توجه به بی ادبی های صنم که حتی تشکر هم نمی کند می گوید
– سنگینه من میارم
صنم همانطور که همه ی وزنش را روی من انداخته سرتاپایش را دو سه باری می چرخد و من از خجالت سرخ می شوم … دیگر هرگز با صنم جایی نمی آیم
– دستت درد نکنه جوون … همی ساحلِ که رد کنیم یه دو سه قدم او ور تر خونه ی مایه
آن فرش انگار هیچ وزنی ندارد برایش که سری تکان می دهد
– میارم براتون!
چقدر مودب شده و با وقار و آقا … فقط با من مسخره رفتار می کند؟ … به من فقط می گوید گربه؟
– خاله صنم مو دیگه بِرُم خونه؟
چشمان مرد سریع من را جستجو می کند و انگار جمله ام به مذاقش خوش نیامده
– نمی تونُم راه بیام خو یه ذره کمک کن دختر تو چرا همش می خوای در بری؟
زیر بغلش را محکم تر می گیرم … ولکن نیست
– باشه!
راه می افتیم و صنمبالاخره دوام نمی آورد و فوضولی هایش را شروع می کند
– اسمت چنه پسر؟(اسمت چیه پسر؟)
لبخندی می زند مرد و پاسخش را کوتاه می دهد
– البرز
البرز … به قیافه و هیکلش می آید … انگار که از هزار سال قبل البرز را برایش کنار گذاشته باشند
– مونُم صنمُم … سیم میگُن خاله صنم … اگه چیزی خواستی بیو تِی خودم
چنان تند تند و با لهجه می گوید که مردِ البرز نام تک خنده ای می کند
– متوجه نشدم
بی حوصله زودتر از صنم پاسخش را می دهم
– ایشون خاله صنمه … میگه اگه کاری داشتی می تونی بری پیشش
صنم سریع سرش را بالا و پایین می کند و انگار از البرز خوشش آمده باشد
سری به تاسف تکان می دهم … همین چند دقیقه پیش خانه ی ما پسر بیچاره را رسوای عالم کرد حال از او خوشش آمده … صنم است دیگر!
بالاخره درِ خانه ی صنم می رسیم و نفسم را با خیال راحت بیرون می دهم
فرش را روی ایوان خانه می گذارد و من سریع خداحافظی می کنم
– خاله صنم با اجازه ات مو دیگه میرُم
می گویم و منتظر جواب صنم نمی مانم و سریع بیرون می زنم
هنوز دو قدم نرفته ام که صدایش را کنارم می شنوم
– رفیق نیمه راهی گربه!
بی توجه به راهم ادامه می دهم و به قدم هایم سرعت می بخشم … هرآن ممکن بود صنم از درب خانه اش بیرون بیاید و او را کنار من ببیند و هزار داستان درست کند
هم پای من می آید و یواش تر … هر قدم او دو قدم من است
– حالا چرا در میری؟ … منو ببین … گربه … آشوب
نامم را صدا زد؟ … وای خداوندگارا نامم را صدا زد
انگار که یک تانکر آب یخ روی سرم ریخته باشند ناگهانی می ایستم … چقدر … چقدر قشنگ نامم را تلفظ کررررد
احساس می کنم تند تند تپیدن قلبم از روی لباس مشخص است ،انقدر محکم می کوبد
– هرچی انگلیسیه چپیده اینجا باز بهت گیر میدن … می برمت تا خونهات
زیر لب بدون نگاه کردن به او زمزمه می کنم و به راه می افتم
– ممنون … خودم میرم
صدای لعنتی اش باز هم می آید
– هرچی فکر می کنم می بینم این اسمه اصلا بت نمیاد … تو باید گربه ای … بی زبونی … چیزی بودی
من بی زبانم؟ … منبی زبان نیستم من فقط از آبرویم می ترسم … از دیده شدن آن هم با یک مرد شهری می ترسم … از نا امید کردن دی آشوبم می ترسم … همین فقط!
– هِی گربه … باز ماچت می کنما جواب منو بده
به آن موضوعِ لعنتی اشاره می کند بدون حتی ذره ای خجالت!
گونه هایم سرخ می شود و نقابم را سفت می کنم
– خوبی بهت نیومده … باید جلوی این صنمه می گفتم لباتو بوسیدم تا دیگه رو نگیری از من!
بالاخره صبرم را لبریز می کند که عصبی سمتش بر میگردم و آهسته می گویم
– هیسسس … من اینجا آبرو دارم
– گاو بزنم زمین بالاخره صدات درومد … حتما باید تهدید و زور بالا سرت باشه؟
پوف کلافه ای می کشم و به راه رفتن ادامه می دهم
– پسر تو چقد بد شانسی … الان اگه من همرات نبودم باید از دست انگلیسیا فرار می کردی گربه خانُم
لبخند مسخره ای میزنم
– حتما از شما ترسیدن!
صدایش با کمی غرور می آید
– آفرین باهوش … تو فقط مارو دست کم میگیری به ولله … منو نگا … از این لباست خوشم نیومد!
از تعجب لحظه ای مکث می کنم … سنگ پا کجا بود او یک پدیده ی جدید است
– منم کلا از شما خوشم نمیاد
مسخره می خندد و گویی از دست انداختن من لذت می برد
– الکییی! … گربه ی بد!
دندان می فشارم
– من اسم دارم
پارت بعدی ایشالا دوشنبه.
فردا و پس فردا برای ثبت نام حضوری دانشگاه راهی میشم و وقت نمی کنم پارت جدیدی بنویسم عزیزان ❤
نههه من را با این همه کنجکاوی تنها نگذااار🥲😂😂
باید دندان روی جگر بنهی 😂❤
موفق باشی عزیزم 😍❤️
من که انتخاب رشته کردم و رشته خوبی نیاوردم نتونستم موفق بشم 🥺🙁😕😭ولی برات آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم تو موفق باشی ساحل جونم 😍❤️💋🎀🌹
مرسی قلب❤
فدا سرت مطمئنم تو می تونی پیشرفتای بزرگی داشته باشی کنکور فقط یه بخشی از زندگیه 🙂
عالی شد
تاحالا رو یه شخصیت رمان کراش نزده بودم که اونم کامل شد
باعث افتخارمه😂❤
جفت رمان هاتو دوست دارم واقعا
قبلا خودم اینجا رمان میزاشتم یه مدت نبودم ولی الان بخاطر رمانت هر روز سایتو چک میکنم
موفق باشی سیسی
برام وقعا ارزشمنده اگر این انرژی دادنا نبود خیلی وقت پیش نوشتنشونو رها می کردم
مچکرم فاطمه جان❤
بوس
وای این پسره دیوونه چه گیری داده به آشوب بگه گربه؟
این البرز کراش خان اعظم حیوون دیگه ای سراغ نداره برای نسبت دادن به آشوب؟
آخه من به گربه فوبیادارم😬🥺
دستت طلا ساحل جون خسته نباشی😍🙏
چون چشماش آبیه بهش میگه گربه دیگه 😂
وای منم واقعا با گربه ها مشکل دارم ترسناکن
فدات خوشکلم❤
دمت گرم ساحل گلی عالی مینویسی بخدا 😍❤️
ساحل اگه این رمانو فایل کاملشو بزاری هر قیمتی بگی خریدارم انقد که کنجکاو ادامه ی داستانم😂😂
دم خودت گرم که انرژی میدی بهم برا ادامه دادنش تارا گلی❤
تازه همین پارتم فایل کجا بود خواهر😂
خوشحالم که لذت می بری از خوندنش و واقعا انرژی میگیرم❤❤
فعلا آزرمو بخون اون پارتاش بیشتره تا من اینو یه ذره ببرم جلوتر 😂❤
خیلی خیلی قشنگ بود
ممنون ساحل جان دستت طلا
به قشنگی تو نبود که❤
عزیزی💙
وای عزیزم عالی بود خسته نباشی بی صبرانه منتظر دوشنبه وادامه ی داستانم
❤❤❤
میبینم که کولاک کردی✨🎉 هر روز بهتر از دیروز
بدرخشی عزیزم🙂☺😘
وقت کردی سری به رمان منم بزن
اینم لینکش
https://forumroman.com/threads/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%C2%AB%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%DA%A9%C2%BB.51609/post-600816
لطف داری شما لیلا جان❤
حتما می خونمممم❤
و منی در انتظار پارت 😂