نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان قَراوُل

رمان قَراوُل پارت ۳۴

4.6
(37)

سر پایین می اندازم ‌… خدا لعنت کند این شیطان را که نمی دانم چرا هر ثانیه بیشتر در جلدم می رود … هر مرد دیگری بود الان بدم می آمد … اما … حتی از بویِ توتونِ این لعنتی هم خوشم می آید
صدای جیغِ طاهره می آید و بدنم بی اختیار عقب می پرد … باز چه اتفاقی برایش افتاد؟
– وای فکر کنم دوباره افتاد … من میرم دیگه شبتون بخیر آقا البرز!
ثانیه ای درنگ میشد مساوی با خود باختگی ام … پس در صدم ثانیه درب را روی هم می گذارم و اجازه نمی دهم حتی خداحافظی کند
وای خدایا … چرا اینطور رفتار کردم؟ … مانند دخترانِ بی دست و پا که تا یک جنس مخالف می بینند خودشان را گم می کنند
جیغ بلند تر طاهره صدای جیغ خودم را هم در می آورد
– چطو شدی طاهر؟ … خدایا این چه اوضاعیه دیگه!
__________________________

با سری پایین سبد درون دستم را می فشارم … معذبم … احساس می کنم همه ی اینهایی که کنار اسکله ایستاده اند تا ماهی بخرند،من را در آن وضعیت عصف ناک دیده اند … حتی دیگر نقابِ آویزدارم را هم نزده ام … یک نقاب ساده
– آشوب … هی آشوب
با صدا زدن های صنم از فکر های صد من یک غازم خارج می شوم … وای … او دیگر اینجا چه می خواست؟ … نمیشد یک روز جای ماهی غذای دیگری بخورد؟
– بله؟ … خاله صنم!
با ادا و اصول خودش را باد می زند
– سی چه (برای چی) می ترسی؟ … می خواستُم حال دی آشوبِ بپرسُم … چطوره بهتره؟
آخ دی آشوبم! … او روی تخت هاسپیتال افتاده و من اینجا از این می ترسم که لمس شدنم توسط یک مرد غریبه لو برود
– از ای می پرسی؟ … ای عفریته مگه به ننه ی پیرشم فکر می کنه؟
نبض دارم؟ … گمان نکنم … سر ها همه بر می گردند سمت کوکب … از نگاهش شرارت می پاشید … شرارت هم نه … انگار کینه می پاشید
زبانم نمی تواند حرکت کند … نمی توانم کلمه ای بگویم … اما کوکب بلبل زبان زبان است!
– ای مشغول بی حیاییشه … کی وقت می کنه به او پیرزن فکر کنه؟
سبد سقوط می کند از دستم … ماهی هایم روی ماسه ها می ریزند … نگاه ها دارند نفسم را قطع می کنند
– چه میگی کوکب؟ … زبونتِ گاز بگیر زن … او آشوبه حواست هس؟
جلو می آید … نزدیک می شود به منی که علائم حیاتی ندارم … چقدر بی وجود بود … چقدر چندش آور
نگاهش لرزش دستم را بیشتر و بیشتر می کند … کاش می توانستم ذره ای مانند نامم باشم … ذره ای آشوب باشم … نمیشد … من همیشه همین دخترک گوشه گیر و بی زبان بودم
– چه میگُم ها؟ … بگو سی شون (براشون)… بگو … تو که کم مونده بری تو کاباره کار کنی چشم آبی
زانو هایم دیگر توان ندارند … توان ندارند و به ملاقات ماسه ها می روند … سقوط می کنم کنار ماهی هایی که با ذوق خریده بودم و حالا میان ماسه ها گلی شده بودند … اگر دی آشوب بود پوستش را می کند ..‌. اگر او بود نمی گذاشت آبروی منِ بیچاره به این راحتی برود … دخترکش بودم ‌… دخترک سر به هوایی که هوای مرد شهری به سرش زده بود
– دهنتِ ببنددددا
صدای … صدای خان است … همان صلابت … همان غرور و همان نفوذ
– گر یک کلام دیگه از دهنت دربیا … زبونتِ از حلقومت بیرون می کشُم کوکب
دست هایم ماسه های نرم را چنگ می زنند … خان هم آمد … خوب شد دیگر نه؟ … همگی با هم می توانستند به نوه ی صدیقه انگ کاباره ای بزنند!
هول می کند کوکب … نمی خواهد ساکت شود
– ولی خان … ای دختره …
فریاد پر صلابت خان دریا را هم طوفانی می کند گویی … از من …دفاع می کند؟
– گفتُم زبونتِ از حلقومت بیرون می کشُم … پس دهنتِ ببند
عبایم پر از ماسه است … صدای موج می آید فقط … نه صدای《ماهی دارُم … ماهیِ تازه صید》 … و نه حتی صدای سفارش ماهی … ولی صدای کوکب همچنان می آید
– سکوت کنُم؟ … می دونید چه کرده خان؟ … می دونید؟ … نمی دونید … فقط چون نوه ی صدیقه ست می خواید ازش دفاع کنید
نمی فهمم حرف هایش را … اصلا نمی فهمم خان چرا باید به خاطر نوه ی دی آشوب بودن از من حمایت کند … فقط ساحل و دریا و همه ی این انسان ها دور سرم می چرخند … ماهی هایم هم … به من گفت کاباره ای؟
خان را عصبانی می کند … برای اولین بار از او خوشم می آید … از خانی که دستور می دهد کوکب را با کشیدن موهایش،کشان کشان روی ماسه ها ببرند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
وانیا
16 ساعت قبل

به به بالاخره قراول 😍🔥

لیلا ✍️
13 ساعت قبل

خوبه خان هواش رو داره😉😊 خداقوت گلی

لیلا ✍️
13 ساعت قبل

هعی نازی کجایی
یهو غیب شدن همه
تا نبودم می‌گفتن لیلا بی‌معرفته و فلان
الان که اومدم هیچکدومشون نیستن

جانآ
11 ساعت قبل

دمت گرم دخترر چه ذهن داریی
شاهکار می افرینیی
موفق باشییی

جانآ
پاسخ به  Sahel Mehrad
9 ساعت قبل

بوس بهتت

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ساعت قبل

به سلامتی آشوب برگشت جای آرام و سردار امشب خیلی خالی بود خوبه که این رمان جایگزینش هست ممنون ساحلی

دکمه بازگشت به بالا
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x