نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان قَراوُل

رمان قَراوُل پارت ۳۷

4.6
(48)

سریع جلوی صنم را می گیرد
– ئه وا صنم … چه تصادفی … احوالت چطوره؟
از این همه نقش بازی کردنش نمی دانم بخندم یا بترسم … دی آشوب قطعا به خاطر این کله خرابی ها دوتاییمان را به باد کتک می گرفت
صنم که در پیِ اخبار دسته اول است،سریعتر از خاله صغری استقبال می کند
– ئه صُغی … خوبُم تو چطوری؟ … آشوب تو خوبی دختر؟ … امروز ای کوکب مادر مرده چه می گفت تو اسکله؟
تا می آیم دهان بگشایم خاله صغری نطقم را در نطفه خفه می کند
– موهم خوبُم … وای ای زنیکه از همه جا بی خبر یه چی میگه … آشوب سیم(برام)تعریف کرد … ای که دختر خواهرِ مو با محرمش دیده شده دیگه ایقد حرف داره؟
به عینه شاهد بیرون زدن چشم های صنم از حدقه اش هستم … میان این سیاه‌روزی خنده دیگر چه کوفتی است که رهایم نمی کند؟
– محرمش؟!
– ها نمی دونستی؟ … وای چقدر شما از همه چی بی خبرین … آشوب نامزد کرده … با همو مرد شهری
لبخند خبیثی به لب می نشاند و صنمی که کم مانده پس بیافتد را می نگرد … به صنم بیچاره حق می دادم … عجیب بود خب … نبود؟
– جدی میگو؟ … نامزد؟
– ها عزیزُم … ای دوتا جوون از هم خوششون اومده بود … ماهم گفتیم فعلا یه محرمیتی بخونیم تا حال دی آشوب خوب بشه
اینها را از کجایش در می آورد؟ … اگر به من بود که همان اول زیر گریه می زدم
صنم مِن‌ومِن کنان و با سرعت از کنارمان رد می شود
– به سلامتی … مو دیگه میرُم … خدافظ
با سرعت برق می رود و من رفتنش را می نگرم … با خودش پچ پچ می کند … آرنجم کشیده می شود
– یه ساعت دیگه … کل ده میان تبریک بهت میگن
خنده اش خبیث است و من پر از استرس … آبرویم پیش البرز می رود که … اصلا مقصر خودش بود … چرا راه به راه خفتم می کرد؟
_____________________________

راوی:
یک غروب دیگر … تمام شدن یک روز دیگر … و باز هم هیچ چیز عایدش نشد
این برای رزومه اش یک باخت مفتضحانه محسوب می شود … البرز مالک … معتمد شاهنشاه،اعلیحضرتِ بزرگ … نمی تواند یک جوجه دانشمند را که در روستای نیم وجبی پنهان شده بیابد … از این ناجور تر نمیشد
با اعصابی متشنج رو می چرخاند از دریا و راه می افتد سمت خانه اش
– آقا البرز … مبارک باشه داداش … ایشالا به پای هم پیر بشید
بر می گردد سمت مرد … لباس عربی ای به تن دارد … از آن دشداشه های سفید … این دیگر کیست؟ … این هیچ … محتوای کلامش دیگر چیست؟
– متوجه نشدم؟!
– متوجه چه نشدی؟ … نامزدیتِ تبریک میگُم دیگه … با آشوب محرم شدین
خدا آن گربه ی مظلوم را لعنت کند که میان این بلبشو خاله بازی را هم به مشغله هایش اضافه کرد … لبخند زوری می زند و از کنار مرد دشداشه پوش رد می شود
مثل اینکه یک نفر مطلع شده بود … فوری هم تبریک گفت … چه مسخره بازی ای به راه افتاده … خودش را سرزنش می کند
– پسر تو مگه زن ندیده ای؟ … سر یه لب به گ.ا رفتی
باز هم شکرش باقی است … فعلا همین یک نفر فهمیده … درب خانه را باز می کند که صدای پر از هیجانی باعث می شود که بخواهد در لحظه این روستا را ترک کند
– خالو البرززز … تبریک میگُم خالو … آشوب آرزوی همه ی پسرا و مردای دهه
این دیگر کدام احمقی بود؟ … الان … تبریک می گوید؟
بر می گردد و از بالا تا پایین نگاه بدی به هیکل قناس مرد می اندازد … می شناسدش … مصطفی ماهیگیر است … مثل اینکه افراد بیشتری فهمیده اند!
– ممنون مصطفی
مصطفی بی توجه به نگاه بد البرز حرفش را ادامه می دهد
– خداوکیلی شاه ماهی صید کردی خالو
البرز چشم روی هم می نهد تا خودش را کنترل کند … مگر با کسی درباره ی نامزدش چنین صحبت می کنند؟ … این مردک خل بود؟
– برو به کارت برس … برو
– شاید باورت نشه … ولی یه مدت خوم(خودم)خواستگار آشوب بودُم ‌…
نمی گذارد آرام باشد … نمی گذارند این جماعت … محکم روی سینه اش می کوبد
– شعر نگو دیگه … تو خُل تو مغزته؟ … از خواستگاری زنم حرف می زنی مرتیکه؟ … گیری کردیما تو این دهات الله وکیلی
راست یا دروغ آشوب زنش حساب میشد … این بی مغز چرا چرت می گفت؟
مصطفی با اخم و بد خلق راهِ رفتن پیش می گیرد
– خواستُم تبریک بگم … چرا عصبانی میشی خالو
کاش یک تیزی در شکم خود فرو می کرد … با بدترین حالت ممکن رفتنش را نگاه می کند
– مصطفی … آشوب خانُم … نه آشوب … از این ببعد آشوب خانمه
هنوز کلامش منعقد نشده که صدای دیگری از نزدیک می آید
– آقای مالک …
بی فوت وقت و عصبی بر می گردد سمت دختر … همان پرستار است!
– بخوای تبریک و شر و ور بگی من می دونم با تو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

چرا شر و ور 😅این یکی باکلاس روستا بود🤣 البرز از دست صغری فراری نشه خوبه ممنون ساحل جان قشنگ بود🩵

پریزاد
پریزاد
2 روز قبل

اروحلچ فدوه 💋💋💋💕💕

پریزاد
پریزاد
پاسخ به  Sahel Mehrad
2 روز قبل

یعنی فداتشم

sahar
sahar
2 روز قبل

شیرینی ما رو کی میده پس؟؟😂😔

sahar
sahar
پاسخ به  Sahel Mehrad
2 روز قبل

من اعتراض دارم آقای قاضی 😂😂😪

sahar
sahar
پاسخ به  Sahel Mehrad
2 روز قبل

اوکی ولی قهرم😂🤨

نازنین
نازنین
2 روز قبل

به به بازم برگشتی چند روز نبودم خوبید بچه ها ؟لیلا جان تو چطوری؟
عالی بود ساحل جان ای داد این خانم پرستار میشه رقیب آشوب

دکمه بازگشت به بالا
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x