نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان مرد مشکی من

رمان مرد مشکی من part. 4

4.4
(64)

با آلارم گوشی چشامو باز کردم
نگاهی به ساعت کردم ۵ بود حولمو برداشتم یک راست سمت حموم رفتم بعد از دوش کوتاهی حولمو پوشیدم گرشو محکم بستم از حموم خارج شدم

گوشیمو برداشتم زنگی به آرمیس زدم مطبش ساختمون بغلیمون بود ی زن لوند ۳٠ساله که تنها جایش که عمل نبود قلبش بود

با اولین بوق صداش پچید تو گوشم
+سلام آرمین خان دلتنگم شدی این موقع صبح زنگ میزنی

بی حوصله کشوی کمدو باز کردم با ندیدن کاندوم کشو رو محکم کوبیدم که صدای بدی داد

با نگرانی لب زد
+الو… آرمین… اتفاقی افتاده.. صدامو میشنوی

بی حوصله خودمو رو تخت پرت کردم بی اهمیت به حرفاش لب زدم
_داری میای کاندوم بیار

نفسشو بیرون فرستاد از خداش بود بام بخوابه ولی با بی میلی لب زد
+الان که تازه دارم میرم مطب وقت کردم میام

_اوکی

گوشیو قط کردم که آخرین لحظه با پشیمونی گفت وایسا.. آرمین

تخم سگ فکرده لنگ این میمونم شماره النازو گرفتم با جواب دادنش رو اسپیکر زدم
_چقد طولمیکشه بیای اینجا

فوری متعجب با صدای خواب الود گفت
+سلام مگه از شمال برگشتی؟.. الان خودمو میرسونم پیشت

_کاندوم یادت نره

منتظر حرفش نموندم گوشیو قط کردم شلوارکی برداشتم پوشیدم حوله رو رو تخت پرت کردم
از اتاق بیرون رفتم در اتاق مبینا رو باز کردم

موهای بلندش رو شونش ریخته بود تاپ قرمزش کج شده بود خط سینش پیدا بود نزدیکش رفتم تو خواب مظلوم میشد برعکس بیداریش که سلیطه بود

با دیدن کبودی گردنش دستم مشت شد اخم وحشتناکی کردم باید تنبیه میشد تا دیگه از این گوه کاریا نکنه خوشش میاد دسمالیش کنن با حرص از اتاقش بیرون رفتم

راه آشپزخونه رو پیش گرفتم از یخچال ساندویچ سردی رو بیرون کشیدم پشت میز نشستم از دیروز عصر چیزی نخورده بودم گازی زدم یهو با یاد اوری دیشب اشتهام کور شد ساندویچو رو میز پرت کردم

با زنگ در با اعصبانیت سمت در رفتم محکم درو باز کردم کوبوندم به دیوار که صدای مهیبی تو سالن پبچید

با دیدن آرمیس که با ترس نگام میکرد عربده ایی زدم چه کسی بهتر از این که اعصبانیتمو روش خالی کنم

_ هرزه گوه خوردی اومدی اینجا تنت میخاره

با تته پته ی قدم عقب رفت
+ من..

پریدم وسط حرفش
_گمشو هر گورستونی که بودی برو زیر خواب یکی دیگه شو

نزدیکم شد موهای بلوندشو که رو صورتش بود کنار زد به ثانیه نکیشید که دکمه هاشو باز کرد سینش تو سوتیین آبی برق میزد با لحن آروم طوری که سعی در آروم کردن من داشت لب زد

+ببین برا تو پوشیدما عصبی نشو قول میدم از دلت دربیارم

پوزخندی زدم سری از تاسف نکون دادم

ریده بود بعد میخواست جمعش کنه هر وقت دیگع ایی بود تحریک میشدم ولی الان بکیرم بود ممه های هشتادو پنجش

دهن باز کردم حرفی بزنم که آسانسور باز شد الناز بیرون اومد با دیدن آرمیس با چشای گرد نگامون کرد فوری با خنده سمتم اومد بازومو گرفت

+عزیزم آرمین دوست دحتر داره.. بعد چشاش ثابت موند رو دکمه های باز آرمیس با لحن عصبی ادامه داد.. نبینم یکبار دیگه دورش موس موس میکنی وگرنه بلایی به سرت میارم که به گوه خوردن بیوفت.. فهمیدی!!

لبخند کجی زدم النازو داخل کشیدم دربرابر قیافه شوکه آرمیس درو بهم کوبوندم که الناز از گردنم آویزون شد

+بد بت حال میدم که به اون میگی بیاد

بی اهمیت دستاشو از گردنم جدا کردم
_دنبالم بیا

با ذوق خندید سمت حال رفتم خودمو رو مبل پرت کردم
_چند دقیقه فرصت داری تحریکم کنی وگرنه توهم مثل اون آشغال پشت دری پرت میکنم بیرون

اب دهنشو قورت داد چشمکی زد
+جوری تحریکت کنم که چند راند با سالار جرم بدی

سرد خیرش شدم با عشوه مانتو شلوارشو کند خیره لباس خواب نارنجیش شدم با لوندی دستاشو رو نوک سینه های سیخ شدش گذاشت جلو پام زانو زد بوسه ایی رو زانوم نشوند

+اخ زنگ که زدی نفهمیدم چطور خودمو رسوندم هم دلم برای خودت تنگ شده بود هم… به اینجای حرفش که رسید خیره شد به چشام بعد به مردونگیم که کم کم داشت سیخ میشد

فشاری به سینش دادم
_وسط دادنت کص نگی که حسم میپره بد کونت میزارم الی

با عشوه قهقه ایی زد
+منکه از خدامه تو فقط کونم بزار

بند تاپشو پایین کشیدم یکی از سینشو بیرون آوردم فشار محکمی دادم عاحی کشید دستشو رو خشتکم گذاشت فشار داد
_کاندوم آوردی

با چشمای خمار سر تکون داد سمت مانتوش رفت
از پشت خیرش شدم وقتی راه میرفت کونش بالا پایین میشد

طوری خم شده بود که بین پاش رو به روم بود با برداشتن کاندوم سمتم اومد

خمار بستو رو دستم داد که رو مبل پرتش کردم نشست رو پاهام زبونشو رو گردنم کشید کونشو تو مشتم فشردم عاحی تو گردنم کشید

_کونت گنده تر شده

خمار بدنشو مالوند به بدنم
+بخاطر سالار تو هس

تکونی رو کیرم خورد با شهوت سینشو گاز گرفتم
_ جنده فقط بفهمم با یکی دیگم هستی از کصت اویزونت میکنم

خمار هومی گفت بالا پایین شد روم

~~~

مبینا

چمدونمو از زیر تخت بیرون کشیدم در کمدو باز کردم دست به کمر خیره مانتوهام شدم

بیشترو آرمین برام خریده بود آهی کشیدم یک درصد هم دوست نداشتم چیزای که برام گرفته رو با خودم ببرم ناراحت چند دست مانتو ایی که برا خودم بودو تو چمدون پرت کردم
خیره شدم به اتاقم تمش سفید و صورتی بود به سلیقه آرمین دلم نمیومد از اتاق دل بکنم
تنها چیزای که برداشتم همون چند دست مانتو بود با اخم موهامو گیس کردم مانتو شلوار مشکیمو پوشیدم شالی رو سرم انداختم خیره شدم به ساعت دیواری تازه ساعت ۵:۱۵ بود

انگار دزدا دارم فرار میکنم همش تقصیره آرمینه مطمعن بودم اگه بفهمه دارم میرم برم میگردونه شیراز ولی من اینو نمیخواستم

الان یعنی باید میرفتم خوابگاه؟!با لبای آویزون به یک نقطه زا زدم با یاد آوری خونه ایی که مامان برام رهن کرده بود لبخندی زدم انقد اونجا کم میرم که دیگه یادم رفته بود جایی هم برای زندگی دارم

_گور حرفای آرمین که میگه نرو

چمدونمو بغل گرفتم یواش بدون کوچکترین صدایی درو باز کردم پاورچین پاورچین سمت پله ها رفتم

که صدای عاحو ناله ضعیفی به گوشم رسید هر پله ایی کع پایین تر میرفتم صداها بیشتر میشد

با دیدن صحنه مقابلم هینی کشیدم فوری دستمو رو دهنم گذاشتم انقد تو حس رفته بودن که حواسشون به من نبود اول صبحی سکس ی چیز مسخره بود!

آرمین رو مبل نشسته بود دختری که نمیدیدم رو پاهاش بود دستای آرمین رو باسن دختره بود فشار میداد با شنیدن حرف آرمین نزدیک بود رو پله ها پهن شم حقارت از کلامش میبارید

+جنده فقط بفهمم با یکی دیگه هستی از کصت آویزونت میکنم

درونم آشوب شد چطور دختره چیزی بهش نگفت!

بیای بدی فحشم بشنوی فقط بخاطر یه لذت چند ثانیه ایی اخمی کردم کارشه دیگه حتما دوست داره جنده خطاب بشه وگرنه حداقل از خودش دفاع میکرد
یعنی منو این دختره رو یکی میدونست که بهم گفت خراب؟ زهر سری به نشونه منفی تکون دادم تو مخم هنوز نمی گنجید حرفش

یهو با فکری که به ذهنم رسید تندی خودمو به اناق رسوندم
_جوری گند بزنم به حستون که دیگه سر صبحی هوس سکس نکنین

ادامه دارد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 64

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

selvina

‌ ‌ ‌اینکه بدونی کجا باید رها کنی،هنر بزرگیه. ‌️
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x