رمان پرتویِ ظلمت پارت ۸
محمد بی خیال غش کردن رفیقش، وارد آشپزخانه شد.
البته کثافتخانه واژه بهتری بود!
جعبه های خالی پیتزا از دو شب پیش روی میز بودند.
لیوان های چایی همینطور کنار سماور ردیف شده بود.
وضعیت رو اُپن که چندان خوشایند نبود؛ سقف هم که تحت عملیاتی ناموفق در راستای پختن آبگوشت، با روغن طراحی کردند.
یخچال هم که قطعاً هیچ کوفتی نداشت!
با تاسف زمزمه کرد:
– چطور تونستی انقدر عظیم گند بزنی؟!
سهراب زمزمه اش را شنید و در حالی که کتش را روی شانه می انداخت، گفت:
– تنها نبودم که!
این را گفت و از پله ها بالا رفت.
محمد چندش وار جعبه های خالی پیتزا و لیوان های کاغذی را در پلاستیک انداخت.
با کیسه بزرگ آشغال، بالای سر سهراب که خودش روی تخت انداخته بود، ایستاد.
الکی به دروغ پراند:
– مامانت دیروز بهم گفته از دور خونه فیلم بفرستم!
بفرستم؟
سهراب نوچی کرد و کیسه آشغال را از دستش گرفت.
مگر به همین تهدید های دروغکی از او کار می کشید!
کف آشپزخانه را پیر شدند تا تمیز کردند!
سهراب داشت خروار ظرفی که روی میز ریخته بود را مرتب می کرد.
ساعت دو و نیم شب بود و آنها مشغول تمیزکاری!
محمد دستی به پیشانی پر عرقش کشید و نالید:
– الهی خفه بشی سهراب!
حیوونم به حیوونی طویله شو ماهی یکبار هوف می کشه!
سهراب تندی جواب داد:
– حالا یکبار اومدی کمک کنی!
محمد- پس اونی که هر ماه التماس دعا داره بیام خونه تمیز کنم تو نیستی؟!
خواست جواب محمد را با طعنه به وضعیت اتاق خودش بدهد، که در زدند.
سهراب رفت در را باز کرد و با پریسا مواجه شد.
همان دخترک بی آرایش داخل آسانسور، که البته الان صد کیلو مواد به صورتش پاشیده بود!
کاسه آش بزرگ را از دستش گرفت و گفت:
– دستتون درد نکنه
پریسا با چشمانی که داشت داخل خانه را چک می کرد لب زد:
– مادرم گفت براتون بیارم مثل اینکه آش خیلی دوست دارین!
سهراب بله ای گفت و خواست در را ببند که پریسا تندی پرسید:
– ببخشید من نمیدونستم دوستتونم هستن یا نه که دوتا بیارم
هستن؟
بی ربط پاسخ داد:
– غذا زیاد تو یخچاله دستتونه درد نکنه!
و در را بست!
کله محمد از پشت دیوار آشپزخانه بیرون آمد و گفت:
– نفهمید که من اینجام؟
ابرویی بالا انداخت و کاسه آش را به او داد.
محمد با دیدن تزئینات روی آش، سوتی زد و زمزمه کرد:
– دختره سطل کشکو خالی کرده!
ظرف هارا که جمع کردند، کاسه آش را دو نفری خوردند.
خوردنشان در یک کاسه از روی علاقه نبود؛ حوصله ظرف درآوردن نداشتند!
محمد نگاهی به موهای قهوه ای تقریباً روشن او انداخت و گفت:
– سهراب؟
بیا برات رنگ بزارم!
رشته ها در گلوی سهراب، چوب خشک شد.
چندباری محکم سرفه کرد و سپس توپید:
– محمد!
دست از سر من بردار!
محمد نبود اگر سرش را رنگ نمی کرد!
سهراب با اخم به اتاقش رفت و باقی کاسه را برای شکم فراخی به اسم محمد گذاشت.
جلوی آینه اتاقش ایستاد و کمی به خودش نگاه کرد.
چشمانش و موهایش که همرنگ بودند؛ ريشش هم که قهوه ای بود.
پوستش گاهی سفید بود گاهی تیره تر میشد!
ولی ابروهایش را دوست داشت!
چهره اش را مهربان می کرد!
کمونی بود اما میانش پیوندی نداشت.
جون چه داداشم خوشتیپه 😍🤤آقا ته تیریپه 😍🤤
البته تعجبی نداره که خواهری به خوشگلی من داره😍❤️💋.
آقا مگه من نگفتم این پریسای ورپریده رو از رمان حذف کول که دروبر محمدژون😍💋 من نپلکه🤨😠😡.
وگرنه خودم میام تو رمان به قطعه های قیمه ای و قورمه ای تبدیلش می کنم 😡🤬🔪محمد ماااااااااااااال منه😍🥺😭.
ها بابا😂
موقعی که داشتم مینوشتمش علی اکبر قلیچ تو گوشم بود😂
اوففففف🙄🤣
خبرای خیانتت میرسه خوشگلم محمد دیگه لا لا لا
من البرز و محمد و یه جا میخوام 😍💋حرفیه نرگسی🤨😂؟
هات هاتم 🤤گنگم بالاس خواهر😎💪.
خب بخوا ولی کی گفته من میدمش؟😂
در اسلام ذکر شده زن یک شوهر زن دو شوهر حرام است
پس من از محمد ناامید شدم برم همون البرز رو بچسبم تا اونم نپریده 😂🥺.
حالا گزینه ها زیاده نامیدنشو😂
نه انگاری نمیشه نرگسی 😍❤️ اساسی شکست عشقی خوردم 🖤🥺🙁💔.فکرکولم از بی شوهری کپک بزنم بهتره خواهر🙁🥺🤦.
نگران نباش تورو میدم به فرهادمعتمدی
اگه بهتر از اون ممد سرخورده اس😡😠🔪. بده بده خواهر😍❤️💋🥰.
وای فامیلیش عجیب منو یاد این خواننده محمد معتمدی انداخت 😂🤣امیدوارم ریخت و قیافشم مث اون باشه 😂🤣😍.سر نوشتن فرهاد معتمدی بشین آهنگای محمد معتمدی گوش کن تا فرهاد رو به قیافه محمد معتمدی خلق کنی خواهر😂🤣🤦.
چشم شما امر دیگه ندارین اگر آپشنی بهترم سراغ داشتین بگین ما اضافه میکنیم به آپشنای دیگش🤣🤣🤣
اگر به آهنگای اون بود که باید میزاشتم سیاوش🤣
مهر سیاوش تنهااااا بگذر از این جوشن هاااا
نه قربون دستت خواهر فقط قیافش شکل محمد معتمدی باشه مرا بس است😂🤣😍.
سیاوش 😐؟خوبه به ستاره میومد اسمش 😂🤣🤦.
ولی حالا فرهادم خوبه فرهادم دوست میدالم اسم قشنگی است😍💋❤️.
سهراب چرا اینقدر عصاقورت دادهست؟😒😂 بیچاره دختر مردم آش آورده بود خب. این عاشق شه ما بخندیم فقط
بچهههههه🤣🤣🤣🤣
هنوز یخش وا نشده دیگه انقدر چوب خشکش نکنین دوسش داشته باشین بچه رو😂
جمعآوری نکات
آموزشی نکات ریز نویسندگی
نویسنده موضوعMahsa.m تاریخ شروع2023/11/01
#1
قراره با نکات ریز اما بسیار تأثیرگذار نویسندگی
همگی قلم پختهتری داشته باشیم
#2
1- بهتره در نوشته واژگانی رو که دارای نشانهی عربی تنویناند، به کار نبرید.🖌
نمونه:
او ناچاراً خواهد پذیرفت.❌
او به ناچار خواهد پذیرفت.✅
اولاً باید ادبت را رعایت کنی.❌
پیش از هر چیز، باید ادبت را رعایت کنی.✅
تلفناً به دوستم گفتم.❌
تلفنی به دوستم گفتم.✅
#3
2- نذارید به شخصیتهای داستانتون خوش بگذره.🖌
در داستان همواره کشمکشی وجود داره که لازمه حل بشه؛ کشمکش میتونه درونی یا بیرونی باشه. میتونه آشکار یا پنهان باشه.
☀️|• مسائل سیاسی، جنسی، محل زندگی، شغلی، خانوادگی، مالی، جسمی، روحی. مسائل بین دوستان و دشمنان.
☀️|• دل نویسندهها نباید برای شخصیتهاشون بسوزه.
#4
3- بذارید شخصیتها گفتوگو داشته باشند، نه سخنرانی!📝
🖌|• نذارید شخصیت چند صفحه مدام حرف بزنه، بدون استراحت یا کنش و واکنش.
🖌|• در گفتوگو، سعی کنید دیالوگهای کوتاه و قوی بنویسید. بهتره سمت چپ صفحات کتابی که دیالوگ داره، کلی فضای خالی ببینید. (تصور کنید رمانتون چاپ شده)
#5
4- به شخصیتها امداد غیبی نرسونید.
🔖| فرض کنید شخصیت داستان صبح تا شب میخوره و میخوابه.
🔖| کنارش سیلی از اتفاقات شانسی و تصادفی هست. کمک همیشه از روی هوا میرسه، اون هم بدون دلیل.
🔖| شخصیت همیشه تنبله، کنش و تکاپویی نداره.
🖍| در صورتی که دلیلی قوی براش نداشته باشید یا موضوع پیرنگ و کشمکش داستانتون نیست، انجام چنین کاری بزرگترین گناه در حق داستان و خوانندهست.
#6
5- گاهی یکی از مزاحمترین عناصر جملات، قیدها هستند.
به جای اینکه با قید «بگید»، در دیالوگ «نشون بدید».
نمونه:
زن با عصبانیت گفت: «برو بیرون!»❌
زن فریاد زد: «گم شو بیرون کثافت!»✅
🌩| البته قیدهای زبان فارسی بسیار گستردهاند و استفاده نکردن از بعضیها بسیار سخت خواهد بود. اینجا، منظور قیدهاییه که در نمونهی بالا دیدید.
🌩| «با خشم، با ناراحتی، بیحوصله، با لحنی آمرانه و…»
🌷| اینها میتونن حذف بشن و به شیوه بهتری نمایش داده بشن و به نوشته آسیبی نرسونن.
🌷| داستانتون رو ویرایش کنید و بهجای قید گذاشتن، نشون بدید.
#7
6- وسط نوشته جای خودنمایی با دانش بیربط به داستان، نیست.📍
شیوههای خودنمایی:
استفاده بیدلیل از کلمات قلنبه سلنبه🔴
به رخ کشیدن اطلاعات بدون نیاز🔴
استفاده از کلمات زبان دیگر در جایی که لازم نیست را استفاده نکنید.
#8
7- چطوری بلندی یا کوتاهی داستان رو مشخص کنیم؟
♨️| برای تشخیص تعداد واژگان، در برنامه وُرد تایپش کنید. تعداد واژگان و نوشته، در پایین سمت چپ برنامهاند.
8- از بخشهای بیمعنی بپرهیزید.✂️
به تفصیل ننویسید: «سه سال بعد هم هیچ اتفاق مهمی نیفتاد» فقط بپرید سمت صحنه جذاب بعد و خلاص!
#9
9- برای ایجاد کشش در روایت سعی کنید همیشه فشار زمانی ایجاد کنید.🕰
مثال:
زوجی فقط دو هفته برای دادن دو میلیون دلار به یک آدم ربا وقت دارند.✅
دختری فقط یک ماه برای جلب کردن نظر عشقش وقت دارد.✅
#10
10- عبارتهای اضافه رو حذف کنید. وجود داشت، خیلی، تا حدودی، به شماره، به اندازه و…🥀
مثال:
آنجا مردی وجود داشت که کنار در بود.❌
مردی کنار در بود.✅
پس از نشستن پشت میز، غذا خوردند.❌
غذایشان را پشت میز خوردند.✅
چشمان او به رنگ آبی بود.❌
چشمان او آبی بود.✅
لیلا خانم خیلی نکات مفیدیه دست شما درد نکنه من که توی یادداشت های گوشیم ذخیره شون میکنم🙏😍❤️🌸🪻🪷🩷.
جمعآوری نکات
آموزشی نکات ریز نویسندگی
نویسنده موضوعMahsa.m تاریخ شروع2023/11/01
#11
11- درک ضرباهنگ نثر نوشته مهمه.📚
مثال از ضرباهنگهای متفاوت:
🌱|• وارد اتاق شد در حالی که فکر میکرد آیا کسی آنجا بوده و انتظار کشیده؟
🌱|• وارد اتاق شد. آیا کسی آنجا بود؟ شاید ساعتها انتظار کشیده باشد.
ضرباهنگ نوشته رو با توجه به نوع نوشته تنظیم کنید.
تاییدگزارش
#12
12- در فارسی «را» نشانه مفعوله و باید «دقیقا بعد از مفعول» بیاد.🍷
کتابی که هفته پیش خریده بودم را خواندم.❌
کتابی را که هفته پیش خریده بودم خواندم.✅
#13
13- خواننده نباید احساس کنه که سانسور کردید.🥀
🔆|• صحنهی کشمکش رو خلاصه نکنید. لحظهلحظه تعریف کنید، پرهیجان تعریف کنید.
#14
14- در زبان عربی واژههای مونث با نشانه «ه» در آخر واژه مشخص میشن. اما در زبان فارسی نشانهی خاصی برای دو جنس وجود نداره و لازم نیست نشانههای عربی رو استفاده کنید.📚
مثال:
حاجیه خانم از سفر برگشت.❌
حاج خانم از سفر برگشت.✅
✨ – دقت کنید، بعضی جاها «ه» نشانه مونث نیست ولی گاهی باهاش اشتباه گرفته میشه:
✨ – اون دختره رو دیدی؟
#15
15- لازم نیست فقط هواشناسها از وضعیت آب و هوا آگاه باشن!⚡️
🌪|• وضعیت آب و هوا میتونه روی حس و حال شخصیت یا داستان تاثیر بذاره.
⛈|• برای همین خیلی از داستانهای ترسناک در طوفان و رعد و برق اتفاق میافتن.
✨|• یا صحنههای عاشقانه در هوایی صاف و آفتابی.
☔️|• صحنههای سرد و بارانی هم میتونن نشوندهندهی افسردگی یا عشق باشن.
پ.ن: البته ممکنه کلیشه بشه و باید حواستون رو جمع کنین.
#16
16- همیشه هوا شدیدا بارانی یا طوفانی یا سرد و گرم نباشه!📝
🌙|• گاهی هوا رو معتدل کنید. وضعیت ابرها هم مهمه.
🌨|• ابرهای عظیم و سیاه، با ابرهای نرم و پفکیِ کوچیک فرق دارن.
🌪|• تغییر هوا میتونه در داستان تاثیرگذار باشه، مثلا طوفانی بیموقع، پرواز مهمی رو لغو کنه یا قرار ملاقاتی رو عقب بندازه.
#17
17- در نوشتن گفتوگوها دقت کنید که بیش از حد اسم شخصیتها رو تکرار نکنید.🖌
مثال:
– سلام رزا. دیروز ندیدمت. کجا بودی؟
– حالم بد بود، نگران شدی رادین؟
🔎|• اگر میخواید نشون بدید راوی چه کسی رو خطاب قرار داده، کافیه اشاره کنید داره با کی حرف میزنه.
🔍|• البته این کار همیشه هم اشتباه نیست اما همینطوری بدون دلیل هنری قوی این کار رو نکنید.
#18
18- واژههای فارسی رو بهتره با نشانههای فارسی جمع ببندید، نه زبان دیگهای.
آزمایشات❌
آزمایشها✅
گزارشات❌
گزارشها✅
تا جایی که میتونید جمع مکسر هم نبندید.
کتب❌
کتابها✅
#19
19- شخصیتهای داستانتون ویژگیهای داشته باشن که از دیگران متمایز بشن.✨
مثلا:
• وسواس نسبت به چیزهای مختلف
• تکیهکلام خاص
• علایق ویژه
• حمایت از چیزهای گوناگون
#20
20- حتما به شخصیتتون ایرادی بدید.🌱
📘|• قرار نیست همهی آدمها الهههای زیبایی با جذابیت بیش از حد باشن.
📗|• اگه بینقص بودن ظاهر شخصیت ربطی به داستان نداره، پس ایرادی ظاهری بهش بدید.
📕|• البته در تضاد بودن ظاهر و باطن شخصیت هم میتونه ایدهی خوبی باشه.
من حس میکنم اینا رو هیچکی نمیخونه
آقا زحمت میکشم این مطالب آموزشی رد کپی میکنمااا🗡
من میخونم اتفاقا هر بار میذاری
با تشکر از زحماتتون 😂😍❤️
آقا بخونین بچه زحمت میکشه❌💕
من کپی می کنم تو یادداشتام🫠🤦🏿♀️
من کانال زدم از اولین بارایی که لیلا میزاشت یه مدتم خودم کپی میکردم میزاشتم توش
خب وقتی لایک نمیشه فکر میکنم کسی نمیبینه
آفرین😍😄
فک کنم پست بزاری بهتره چون مطالب پراکندس بچه ها گم میشن
یا مشکل میشه برات؟
ماشاالله به کد بانوان خونه خدا قوت به قهرمانان تمیز کار🤣🤣🤣
وای این پریسا چه رو مخه اه 😬
محمد دیونه حالا برگشته به رنگ کردن موهای سهراب 😂😂😂
کد آقایان😂😂😂
کد نظافت دوستان یادداشت کنین:
123456789
پس میریم که با پریسا مغزتونو اسفالت کنیمممممم🤝🏻😁
محمده دیگه😂
پریسا الان عاشق سهرابه یا محمد؟
خسته نباشی گلم
همه موارد 🤣
ممنون عزیزم💕
هوی هوی هوی 😠😡🔪.
زن داش سهراب من نشه این چندش خانوما🤢🤮😡.
داداشم حیفشه گناه داله نرگسی 🙁🥺.
پس منم حسابی سرش خارشوعل بازی درمیارما از همین حالا گفته باشم😎🤨🔪.
زن سهراب نشه زن محمدم نشه چشم میزاریمش واسه فرهاد🤣
ها دیگه اصن چون محمد گناه داره به تو نمیدمش ت بی گناهی🤣
بچه رو ابزار تخلیه خشمت نکن ملعون
نه اتفاقا بدم اومده از ممد 🤢🤮پریسا رو بنداز به ممد تا بره☺️.
وای وای فرهاد من کوش😍❤️💋؟ممد بیاد آبجوش می ریزم روش😡😠🔪.
قشنگ سرتا پای ممد رو آتیش میزنم 🔥😡فقط فرهاد رو میخوام تلوخدا فرهادجونو به کسی نده فقط شوهر خواهر سهراب بشه😍❤️💋🥺.
سلام بچه ها
اگه کسی اینجا هست که به کارای هنری اعم از خوانندگی گویندگی نویسندگی نوازندگی دوبلاژ هرچی، علاقه داره و دوست داره توش پیشرفت کنه
@Ordaaakkkkبه این آیدی تو روبیکا پیام بده