رمان چشم های وحشی فصل دوم (مقدمه)
مقدمه
گفتی تا آخرش ایستاده ام.
فندک خشمت را روشن کردی و تمام خاطراتمان را به آتش کشیدی.
لحظه های با تو بودن در برابر چشم هایم خاکستر شد و تنم مثال بید لرزید.
آسمان بغضش ترکید و من و تو خیس باران شدیم.
داغ تر از آنی بودی که ابر فکرش را میکرد، شاید برای خاموش کردن آتشفشان وجودت باید برف می بارید.
باران تو را بی احساس تر میکرد وقتی که سیاهی یک چتر به التماس دستهایت، سایهای میشد ستودنی در پس آخرین آرزوی دلم. آه چشمهایت!
آری، بالا تر از سیاهی که دیگر رنگی نبود، بی خیال تمام خیال هایم خواستم که مثل تو باشم.
احساساتم را کشتم و تن روهایم لباس مشکی
کردم.
تلخ شدم !
تلخ تر از طعم قهوه فنجان همیشگی ام.
سکوتم را به پای لج بازی های کودکانه ام گذاشتی و نفهمیدی دست های حلقه شده بغض بر روی گلویم قاتل حرف هایم بود.
شاید اگر وطنت بودم بخاطرم میجنگیدی
و اگر مادرت بودم بخاطرم جان میدادی.
اما افسوس
من دیگر هیچ کست نبودم.
هیچ کس.
( خیلی با خودم کلنجار رفتم اما در آخر نتونستم که ادامه این رمان رو ننویسم. امیدوارم مثل من برای شروع فصل دوم هیجان داشته باشید )
با این مقدمه عجیب دوست دارم زود بذاری تا بخونمش🤒 خیلی تکون دهنده بود حسم میگه یه اتفاقی میفته کامیار عوض میشه وایی نه ولم واسه گلی میسوزه واسه زندگیشون😥 حدسم میگه بابای گلی هم میمیره این وسط دختر بیچاره تو یه کشور غریب دووم نمیاره لطفا کامیار رو بد نکن😑😢
راستش باید صبر کنی تا ببینیم حدس هایی که زدی درسته یا نه.
ممنون که مثل همیشه همراهی عزیزم
به میل خودم همراهی میکنم مگه میشه قلم تو رو نخوند یه جوری پرکشش و جذابه😉
ممنون لطفا هر روز پارت بزارین 🙏
باتوجه به این که رمان بگذار پناهت باشم رو هم تازه شروع کردم برام سخته هروز پارت بزارم اما قول میدم همه تلاشم رو بکنم تا در پارت گذاری وقفه ایجاد نشه ❤️
الا مقدمه رو خوندم بیشتر کنجکاو شدم و شوقم برای پارت فصل دو بیشتر شددد
موفق باشی
ممنون عزیزم دل💗
واییی ممنونمممم🥰🥰
❤️💗❤️
اخجووننن فصل دوممم
🌹❤️