سرنوشت تغییر کرده (قسمت چهارم)
داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم.. اتاقی که مربوط من میشد تویی طبقهای 16 بود.. هوا ابری بود و آسمان تاریک… چراغ های اتاق خاموش.. نمیدونم چند دقیقه یا چند ساعت داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم.. که صدای باز شدن درِ اتاق مرا به خودم آورد. همه جا تاریک بود.. همه چیز تیره.. نمیدیدمش اما میفهمیدم کسی که اینجوری بدون ملاحظه در اتاق منو باز میکنه کیه…
با صدای دورگه خطاب بهش گفتم: تو آدم نمیشی؟
آروم خندید و زیر لب گفت: ببخشید..
چقدر خندیدنش شبیه خندیدن او بود…
کلید و زد و همه جا رو روشنایی پر کرد.. چشامو بستم و بعد از چند دقیقه دوباره بازشون کردم..
هنوز داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم.. صدای قدم هاشو شنیدم که داشت نزدیک میشد..
شروع کرد به حرف زدن: خب من چند تا پرونده آوردم.. که دستتون رو میبوسه.. دیروز کار تون عالی بود… داریم کم کم به اونا نزدیک میشیم.
چیزی نگفتم حتی برنگشتم نگاش کنم..
اینبار در صداش خبری از انرژی قبل نبود: راستی دوباره حال ندارین که.. نکنه دوباره همون کابوس..
بالاخره نگاش کردم… یکمی نگام کرد و با دست راستش اشاره کرد به چشم هایش و گفت: قرمز شدن.. حدسم درست بود؟
لبخند زدم و گفتم: یکمی سر درد داشتم الان خوبم.. درست نخوابیدم قرمزی چشام واسه اونه.. پرونده ها در مورد چی هستن حالا؟
دوباره با همون انرژی قبلی خود گفت: این پرونده ها هم مربوط مِحمَت امیر میشه.. کلَک یه بار داره به چی بزرگی اونجا انتقال مواد.. آدم فروشی.. و هر چیزی که فکر میکنید انجام میدن… اگه ثابت کنیم که بار واسه محِمَت هست دیگه گرفتنش خیلی آسونه.. آخه بار رو به اسم یکی دیگه خریده.. ولی از اونجایی که من خیلی باهوشم فهمیدم که بار واسه محِمَت بود نه کسی دیگه..
وقتی حرفاش تموم شدن پرسیدم: خب چجوری فهمیدی بار واسه محِمَت هست؟
دوباره آروم خندید و گفت: خب شما سرتون گرم پرونده های بزرگ تر بود منم گفتم حالا که تموم کار ها رو ریس انجام میدن منم یکمی کمک کنم.. هر شب میرفتم تو اون بار ولی خب با کمی تغییرات در قیافه.. متوجه شدم هر کسی که اونجا کار میکرد به محمت میگفتن ریس.. آقا.. حالا نه فقط این که محمت یه اتاق مخصوص داره.. اینم دلیل نمیشد.. اونجا با یه دختر ایرانی آشنا شدم.. همونجا کار میکرد.. اونجا تویی بخش نوشابه، الکل و خب ساقی بود دیگه .. یه روز دیدم که با آرایش غلیظ..
خداقوت عزیزم😍 وقتی داری رمان میفرستی داخل بخش عنوان، فقط اسم رمان و شماره پارتش رو بفرست. به نام خدا و چیزهای دیگه مورد قبول نیست🙂
قلمت ماندگار
ممنون عزیزم🌹
سلام لیلا جان من تو رمان دونی رمز عبورم تایید نمیشه نمیتونم کامنت بذارم نه رمانای اشتراکی برام باز میشن عزیزم نمیتونی درستش کنی یا به فاطمه بگی ممنونم
سلام عزیزم خوبی؟ از گوگل فایرفاکس استفاده کن، شاید شد. درخواست رمز جدید هم میتونی بدی اگه نام کاربری یا رمزت رو بفرستی. برای منم چند بار پیش اومده بود. والا من تلگرامم خرابه توی رماندونی کامنت بذار شاید فاطمه دید مشکلت رو حل کرد چون مدیرها میتونند حل کنند😍
نفهمیدی چی شد بیچاره اصلا نمیتونه تو رمان دونی کامنت بذاره…سلام خوبی چه خبر خانومی؟
اصلا نمیتونم کامنت بزارم وارد شدن رو که میزنم رمز عبورم تایید نمیشه تو رمان وان برا اقای رنجبر کامنت گذاشتم جوابی نداد
خب یه کاری کن دوباره اشتراک بخر
نمیشه عزیزم اگر رمانای اشتراکی پارت بیاد هم دیگه برام باز نمیشن
حالا من رمان دونی کامنت میذارم شاید فاطی دید پیگیری کرد
لطف میکنی عزیزم
خواهش میکنم عزیزم واسه فاطی زیر رمان دلارای کامنت گذاشتم گفت به قادر میگه که پیگیری کنه
دستت درد نکنه دیدم کامنتو فکر کنم کلا سایتشون مشکل داره خواستم مجددا اشتراک بگیرم اونم نمیشه ببینم کی درستش میشه بخاطر اووکادو و هامینم
خیالت راحت اونا حالا حالا ها پارت نمیذارن 😕 ولی دیدم قادر برات کامنت گذاشته بود که آیدی تلگرام براش بفرستی
تلگرام ندارم
سلام منیژه جان، نازی جان
چیشد؟ یعنی هنوز مشکلت حل نشد؟ مگه به عنوان کاربر مهمان نمیشه کامنت گذاشت؟!
سلام عزیزم نه رمز جدید هم برام اومد به ایمیلم ولی باز نشد قبلا مثل همین سایت ایمیل وارد میکردم کامنت میذاشتم الان نمیشه فقط گزینه وارد شدن و اشتراک داره که رمز تایید نمیشه بخاطر اون دوتا رمان کوفتی اشتراکیم وگرنه مهم نبود