شکار ماهی پارت ۳
کمی بعد کلافه حوله را از روی سرم میکشم:
وای خفه شدم.
صدای الهه می آید:
تو تا منو خفه نکنی خفه نمیشی نترس.
به سمتش میچرخم و پر خنده میگویم:سلام عزیزم، مرسی منم خوبم.
شانه بالا می اندازد:
خوبی که خوبی، به من چه، من الان گشنمه زود باشین.
سفره را می اندازیم و قیمه ی خوشمزه ی سوگند پز را به نیش میکشیم.
_کجا بودی حالا تا این ساعت؟
سوگند میپرسد و قبل از من الهه جواب میدهد:
کجا رو داره بره؟باز رفته جنبشی، راهپیمایی ای، کوفتی، زهرماری چیزی شروع کرده مجله نوشتن.
اخمی میکنم و میگم:
اولا مجله نه و دلنوشته ی اجتماعی، دوما چرا انقدر عصبی میشی؟سوار تو که نمیشم برم، بیرون رفتن من چه آسیبی به تو میزنه که تو این همه حرص میخوری؟
_از این حرص میخورم که تو خودتو این همه به در و دیوار میزنی کسی میاد بگه فلانی دستت درد نکنه؟
اون دختربچه که گم شده بود هی فراخوان دادی مردم جمع شین کمک کنین، بچه رو پیدا کردین چیشد بعدش؟معلوم نیست چیکار کردن پیجت پرید.
لیوان دوغ را سر میکشم:
مگه من بخاطر دستت درد نکنه ی ملت اینکارارو میکنم اخه قربونت برم؟بعدشم پیج من فیلتر شد چه ربطی داره به اون بدبختا؟
سوگند میانجی گری میکند:
_ول کن الی تو تا فردا حرف بزنی اون باز کار خودشو میکنه،
آخر بخاطر این کاراش خودشو به کشتن میده اون موقع اس که میگه الی تو راست میگفتی، غذاتو بخور حرص نخور.
خنده ای میکنم:
_مرسی بخاطر این دفاع جانانه.
چشم غره ای به من میرود و این دو نفر امروز شمشیر را از رو بسته اند.
کمی بعد که سفره را جمع کردیم و ظرف هارا شستیم خود را روی تختم پرت میکنم و گوشی ام را به دست میگیرم
کمی عکس ها و فیلم هایی که امروز گرفتم را ادیت میزنم و سعی در نوشتن یک کپشن مناسب برای پستم میکنم در نهایت پس از کمی کلنجار رفتن تنها آیه ای متناسب با محتوای پست شده پیدا میکنم و مینویسم:
_الحَجَرُ الغَصبُ فی الدّارِ رَهنٌ عَلی خَرابِها!
وجود یک آجر غصبی در بنای یک خانه، رهن بر ویرانی آن خانه خواهد بود! (نهجالبلاغه، کلمة ٢٣٢)
گوشی ام را به شارژ میزنم و پتو را روی خودم میکشم و خواب در عصر بارانی به جان مینیشند، نه؟
حدس میزنم کنجکاویش آخر سر کار دستش میده
اقااا
دیگه مدل نوشته هام دستتون اومده هااا😭😂
این ماهی خانم به جای شکارکردن آخر خودش شکار نشه صلوات😂🤣
ممنون فاطمه بانو🩷🌸.خسته نباشی دختر🙏❤️.
قول نمیدم بهتوننن😂😂
مرسی عزیزم♥️
سایت حیات وحش شده ماهی و گربه و ..😂
😂😂😂
فقط یه ذره بیشترش کن کوتاهه تا میایم وارد داستان بشیم تموم میشه 🙆🏻♀️😄
چشمممم♥️
دلمسوخت به حال ماهی🥺
اگه دفعه بعد کم بدی کلتو میکنم فاطمه زیااااد بده💔
هعی
چشم چشم😂♥️
شخصیت داستانت قویه و اینکه هدف داره باعث میشه کشمکش توی داستان ایجاد شه و اتفاقاتی که در آینده سر راهش قرار میگیره به جذابیت داستان افزوده میکنه.
خداقوت جانانه، قلمت ماندگار باشه عزیزم🌱
مرسی لیلا جونمم♥️