معرفی و خلاصه رمان «موعد هچل»
«به نام خدا»
رمان «موعد هچل»
ژانر: معمایی، عاشقانه
نویسنده: ویدا.ش
خلاصه:
همه چیز از یک تماس تلفنی عجیب و هراسانگیز از سوی فردی آغاز شد که با حال خ*را*ب و صدایی از ته چاه انگار میخواست بگوید: «من از همه چیز خبر دارم! از گذشتهات خبر دارم!» زندگی مردی که پنج سال پیش گذشتهاش به طور کامل از ذهنش پاک شده بود، از این رو به اون رو شد؛ جنونوار به هر کجا چنگ میزد تا یک نشانی از هویتش جویا شود؛ بیخبر از اینکه چشمهای پشت پرده کارهای او را نظارهگر و هر قدم به او نزدیکتر میشوند. چشمهایی که حال از رگ گر*دن به او نزدیکترند و در تلاشند تا بازیای پیوند خورده با قتل و خون برایش به ارمغان آورند. اینجاست که بند بند وجودش فریاد میزند: «موعد هچل فرا رسیده…نابود خواهم شد!» و آیا کسی در این مسیر با دستهای ظریفش دستهای او را خواهد گرفت؟!
خسته نباشید داستان فکر کنم معمایی باشع چون خیلی مبهم بود مقدمه
حمایتت فراموش نشه❤🫂
بله معمایی هست. چشم
خسته نباشید خانوم نویسنده با این مقدمه رمان جذابی داریم انگار😍🤩
انشالله عزیزم
انقدر رماناتون رو نصفه ول کردید که با وحود قلم زیباتون به خودم قول دادم این رمان رو تا تموم نشده نخونم
اخه عزیزم اینجا زیاد نمیخوندن منم دلسرد شدم که اینجا ادامه بدم. اما این یکی رو چون میخوام بازدیدش رو ببرم بالا قراره همه جا بذارم و تا اخر قرار داده میشه. قربونت برم
خلاصه مبهم و هیجان لازم رو داره، البته قلم گیرات هم تو این میون بیتاثیر نیست👌🏻 جلد رمان هم واقعاً مناسب و زیباست🙂
خیلی ممنونم