رمان مقهور پارت ۳
طلا:
گوشه ی اتاق نشسته ام … ناخون می جوم … می لرزم
صدای داد و فریاد می آید … صدای شکستن شیشه … بد و بیراه … و من دختری بودم که باید در کنج اتاق می نشست و خوار شدن های پدرش را می شنید
– کل راسته ی اون بازار مال بزرگ آقاست … ت.خم داری بیا بیرون حاج احمد رسولی … بیا بیرون بی ت.خم و ترکه
گوش هایم را می گیرم … نمی خواهم بشنوم … کدام دختری دوست داشت گوش هایش شاهد فحاشی به پدرش باشند؟ … آن هم پدری که پاک ترین بود
زمان می گذرد و تن نحیفم کنار پنجره می لرزد … هشدار بیرون نیامدن داده بودند … به یک دلیل:طلا تو ناموسی! … چون ناموس بودم حق نداشتم از پدرم دفاع کنم؟ … چطور افراد بزرگ آقا می توانستند باد در گلو بی اندازند و هر چه از دهانشان در می آید بگویند … اما من حق نداشتم از پدرم دفاع کنم چون ناموسم؟
بالاخره صداها فروکش می کنند و درب اتاق باز می شود … گردنم به سرعت سمت بی بی بر می گردد که در چهارچوب ایستاده … صورتش جای چنگ دارد … خدا می داند چقدر خودش را زده!
– طلا مادر خوبی؟
اشک در چشمانم حلقه می زند
– تموم شد؟
چشم هایش را روی هم می نهد … بی بی هم دیگر به ستوه آمده
– آره دخترم … تموم شد … بیا بیرون … محمود اینجاست
سری تکان می دهم … اگر عمو محمود اینجاست پس یعنی … به دنبال چاره جویی هستیم!
از جا بلند می شوم … روسری ام را سفت می کنم و مقصدم می شود پذیراییِ خانه ای که بی شباهت به محل جنگ نبود
سلام و احوالپرسی در این شرایط سخت بود … اما من انجامش دادم
یک راست راهی آشپزخانه می شوم … اما گوش هایم تیز اند
– اگر این اوضاع ادامه پیدا کنه یا راسته ی بازار منحل میشه یا میفته دست بزرگ آقا … فقط یه راه میمونه احمد!
استکان روی کابینت می گذارم تا چای بریزم
– چیزی به ذهنم نمی رسه … اون خدا نشناسا اگر بازار و بگیرن یه لقمه نون به دست تنگا نمی رسه
صدای عمو آهسته می شود و ناچار گوشم را به درب آشپزخانه می چسبانم … کاش در بی خبری می ماندم!
– باید دوتا طایفه یکی بشن … باید نسل بعدی … از هر دوتا طایفه باشه … متوجه حرفام میشی خان داداش؟ … برای تموم شدن این خون ریزیا … باید تحفه بدیم … یه تحفه ای که سودش به خودمونم برسه
بدنم سست می شود … کم و بیش می فهمم … کم و بیش اما فقط
دلشوره می گیرم … معده ام می پیچد
– پاشو از اینجا برو … نمی خوام چشمم بهت بیفته … اون بازارو دو دستی میدم ولی بی ناموسی نمی کنم
یک واژه در وصف پدر دارم … با شرف … او شریف ترین مردی است که دیده ام
– بی ناموسیِ چی کشک کی … پیونده … ازدواجه … سنت پیغمبره … حاجی تنها راهشه … می خوای نون یه عده بدبخت بیچاره قطع شه؟
صدای فریاد پدر در و دیوار را می لرزاند
– برو بیرون!
لبخند می زنم … عمیق و پر از معنی … او کسی را قربانی نمی کند … من پدرم را خوب می شناسم … هرگز راضی به قربانی کردن کسی نمی شود
****
راوی:
یقه ی کت مشکی رنگش را مرتب می کند … دکمه های پیراهنش را تا نیمه بسته است … پیراهن قسمت اصلی سینه اش را پوشانده است … همانجایی که آن خالکوبیِ معروف است … نام مادر را سمت چپ سینه ی ورزیده و سفتش کوبیده بود
دست در جیب می زند و نزدیک می شود … نزدیکِ ستون بازار … بزرگ آقا!
– گرگِ پیر داره چه نقشه ای سر هم می کنه؟
گوشه ی چشم بزرگ آقا چین بر می دارد … این پسر … نوه نبود … یک ولدِ چموش بود
– شنیده بودم الوات شدی … باور نکردم … الان می بینم یه لاتِ بی سر و پا شدی
مرد با قهقهه خودش را روی مبل می اندازد … از آن خنده های پر از تمسخر
– لات بی سر و پا به دردت نمی خوره پیرمرد؟
بزرگ آقا هیکل چروکیده اش را روی صندلی همیشگی اش می نشاند و بی مقدمه می گوید
– رسولی تن داده به وصلت … خون بس می خواد بفرسته توی طایفه تا شر بخوابه
رمان در کانال تلگرامی به پارت ۲۶ رسید
https://t.me/+2fpRo47NiZcxYTg0
🥺🥺🥺
بغض چرا؟🥺
منم میخام
چی می خوای؟😂
من عضو گروه بودم اما الان نمیتونم وارد بشم چراااا
تلگرام بدون فیلتر شده یانه؟
خیر فیلتره
من نمیتونم صبر کنم دو روز یکپارت نویسنده جان رحم کن❤️🥺
بغض کار بدیه🥺😒
من داخل تلگرام میخوندم رمان مقهور اما الان که جستحو میزنم اصلا اسم رمان نمیاد چیکار کنم من رماناتون خیلی دوس دارم عالیه 😔😔😔😔😔😔
لینک کامنت اول ساحل رو بزن وارد میشی من از همین لینک رفتم
میزنم اون لینک ولی میزنه جستجو بدون نتیجه میشه منم عضو کانال کنین
باید با فیلتر شکن وارد شی
اصلا ربطی به فیلتر شکن نداره عضو بودم بعد یه روز میخواستم وارد بشم نوشت این کانال خصوصی است دیگه نمیاد برام
از همون لینکی که قرار دادم وارد بشید
نمیشه بخدا.. تو رو خدا درست کن من خیلی دوسش دارم
من با پروکسی وارد میشم
من بلد نیستم🫣😞
کاشکی اینجا هرروز مذاشتی
اینجا نمیشه من می خوام هر وقت که زمان داشتم پارت بدم که اینجا متاسفانه نمی شه
میشه من داخل تلگرام عضو کنی ممنون
به آیدی من پیام بدید تا ادتون کنم❤️
@Shahdokht2004
ممنون داخل تلگرام پیام دادم
ساحل جان چرا قراوول رو نمیذاری