-
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 31
نبودِحلیمه بود! وقتیهم مهران آرام از مالک پرسید مالک گفته بود که مریض است! ولی صورت دمغ مریم چیزی دیگری…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 30
نایلون را از دستاش گرفتم و بدون حرف وارد اتاق شدم یک چادر سیاه رژ لب صورتی و ریمل و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 29
در اتاق باز شد و سایهاش از روشنایی تابیده شده از خونه داخل اتاق افتاد، کمکم خودش پیداش شد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 28
-من میگیرم بالا تو تآ بزن.. سری تکان دادم و بی حواس نسبت به سینی روبه رو زانو زدم تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 27
*** با استرس پلکام تا آخرین حد باز کردم و نیم خیز شدم، گلوم برهوت خشکی بود و صورتم دریایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 26
پایانی جملهاش باد سردی زمستونی داره که اینطور بدنم یخ میزنه.. چندبار توی جمله اش”خفهات کنم” تکرار شد با این…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 25
بالشت نرم بود و اصلا آسیبی بهم نرسوند ولی ازقصد لب زدم: دماغم و شکوندی.. صدای فنرهای تخت اومد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 24
مامان حاجی تموم شد؟ حاج خانوم در حالی که دستای خیساش رو به چادر دور کمرش میکشید گفت: تمومه، بریم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 23
در خودم جمع میشوم جرعت نگاه کرد به او را ندارم، سریع دستانم آن مایه ننگ را چنگ میزند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 22
در رو باز کرد و با صدای رسایی گفت: یاالله.. کنار در ایستاد و منتظر موند که من برم قبل…
بیشتر بخوانید »