-
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 11
بدون انتظار برای پاسخ مرا کشان کشان میکشد، حتی فریادهای دل خراش عمویم در آن نیروی دستانش که قلاب بازویم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 10
با رسیدنمان، ماشین عمو حسنم و موتور مهران و داد و قالی که حتی از درون ماشین هم شنیده میشود…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 9
حتی دردش هم احساس نکردم، پنبه را فشار دادم و با سرگیجهای که عجیب به سراغم آمده بود بلند شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 8
سری تکان دادم و در دیگر را که باز کرده بودم را بستم و کیفم را چنگ زدم از ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 7
تن خشکام را تکان دادم، قفل در را باز کردم.. مهتاب همانطور که رویا را در آغوش داشت، نگاهش بند…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 6
چندبار حرفش را حلاجی میکنم، من صلحاش را دوست داشتم منتها قوه عقلانیم این را نمیفهمید که چرا من باید…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
غرامت پارت 5
دستش روی سرم مینشیند و بعد با صدای آرومی میگوید: درست میشه همچی یامور! این یاغی گری های پسران قاسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
غرامت پارت 4
*** نمیدآنم دقیق چقدر میگذرد، ولی دیگر صوت قرآن از خانه عمو قاسم نمیآید انگار هفتم میثاقم هم گذشته! در…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 3
ندیدم… چرا برعکس خوبم شنیدم چطور بر سینهاش میکوبید میثاق را میخواند… آن مرد متکبرترین پسر قاسم بود که آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
رمان غرامت پارت 2
زن عمو با حااتی وا رفته، بر روی خرده شیشه ها نشست و اشکانش بر روی صورتش روانه شد. -خدا…
بیشتر بخوانید »