-
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 55
نمیدونستم این آدم راست میگه یا نه. فقط یکم خیالم راحت بود که با خانوادمم. هیچ چاره ای جز این…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 54
حرفاشو زد از اتاق عصبی بیرون رفت نمیدونستم باید بهش اعتماد کنم یا نه اما چاره ای جز اعتماد نداشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 53
واقعا دیگه برام خسته کننده شده بود اینکه روی تخت بمونم و تکون نخورم. چاق شده بودم به خاطر بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 52
چند تقه به در زدم و وارد اتاق شدم. با دیدنم اول مکث کرد و بعد با لبخند نگاهم کرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 51
تو کل مسیر دیگه حرفی نزدیم. انگار آروان هم حال روحی خوبی نداشت. وارد محوطه ی عمارت که شدیم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 50
بدون هیچ فکری از ماشین پیاده شدم و به سمت دانیال دویدم. جلوی ماشین افتاده بود و شونه ی سمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 49
با درد چشمامو روی هم فشردم و اجازه دادم اشکام ببارن. یاده پاشا جیگرمو آتیش می زد. به سمتم اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 48
لب های داغشو به لاله ی گوشم چسبوند و گاز ریزی گرفت که تند به عقب هلش دادم و گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 47
زیپ کت چرمم رو بستم و به سمت میز آرایش رفتم و نامه ای رو که روش قرار داشت برداشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 46
خیلی ریلکس به سمت طبقه بالا رفت و من رو با یک دنیا سوال تنها گذاشت. لعنتی… اصلا درک نمیکرد…
بیشتر بخوانید »