-
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 25
صبح رفتیم باشگاه و کیان و رایان هم قرار بود به ما ملحق بشن. بدنم واقعا قوی شده بود و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 24
پاشا یه خونه نزدیک اون منطقه خرید. خیلی بزرگ بود و دست کمی از عمارت نداشت. مارال وقتی این موضوع…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 23
کاش کاری از دستم بر میومد. آخه لعنتی تو خودت دختر داری حداقل وجدان داشته باش. سر درد گرفته بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 22
+اگه اینکارو بکنی تا ابد مدیونتم می خواستم از کنارش بگذرم که صدای پاشا اومد _تو مگه خودت قبول نکردی؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 21
+چی رو میدونم که دارم انکارش میکنم؟ _فعلا بیا بشین صبحانه بخور نشستم پشت میز و نگاهش کردم. _چیه؟ +باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 20
کاش میدونستم وقتی خنده ی یه نفر،نگاش یا حتی حالت حرف زدنش قلبتو به تپش میندازه یعنی پا گذاشتی تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 19
الان نباید همچین اتفاقی میوفتاد. من مطمئن نبودم پاشا کیه و چیکار میکنه. +نمیشه، من آمادگیشو ندارم _آمادگی نمی خواد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 18
لپ تاپ پاشا رو روشن کردم. اول همین جوری چکش کردم اما چیزی پیدا نشد. خداروشکر برنامه نویسیم عالی بود،…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 17
چند قدم از ترس رفتم عقب. از لحنش حرف زدنش ترسیدم. چطور میتونست انقدر راحت درمورد کشتن حرف بزنه. _بازم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 16
+هیچی گفتم فکر نمیکردم دفعه دوم اینجا ببینمت اونم گفت بهم نمیخوره؟ داشتم برای پاشا تعریف میکردم که رایان رفت…
بیشتر بخوانید »