-
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۹
توی جاده ای تاریک ، با سرعت میراند … حرف هایش برای خودش هم آزاردهنده بود … انگار با عقل…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
دیالوگ های رمان حس خالص عشق پارت ۱۹
دیالوگ های پارت ۱۹ حس خالص عشق -داد میزد ، اعتراض میکرد ، حق رو برای خودش میدونست … -میخوام…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت۱۸
جلوی درب اتاق ایستاد تا با آخرین چرخش کلید درب باز شد … مردی پشت درب اتاق ایستاده بود ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
دیالوگ های پارت ۱۸ رمان حس خالص عشق
سلام دوستان خوبم … برای پارت ۱۸ رمان حس خالص عشق ، حالت تیزری آماده کردم … چندبار توی سایت…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت۱۷
قطرات آب روی سرم فرود می آمدند … انگار چیزی توی سرم سنگینی میکرد . سوال هایی از ناکجا آباد…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۶
چشمهام رو چند دفعه باز و بسته کردم و بالاخره از روی تخت بلند شدم … از استرس یا نگرانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۱۱
کسی فکرش را نمی کرد که لی لی خودش بتواند لیام کوچولو را بدنیا بیاورد … آقای برکتون به چهره…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
دلنوشته !
الان حس میکنم کاملا یک آدم بدبخت هستم چون به جایی رسیدم که حتی یک نفر نیست که بیاد بغلم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۵
شاید آرزوی خیلی آدمها ، داشتن یک خانواده خوبه …! یک خانواده خوب ، یک نعمته … تعیین کننده سرنوشت…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
دلنوشته …. من کیستم ؟؟ به قلم هلیا
من کیستم ؟؟ خیلی ها وقتی از آن ها سوال می شود که چه کسی هستند ، شاید در جواب…
بیشتر بخوانید »