-
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۶
_ ماری ! ماری . نگران نباش آروم . من پیشتم . ولی دختر مثل همیشه خوب میدوییا 🙂 ماری…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۰
با خشم به متین خیره شده بودم ، به هزارتا اتفاقی که ممکنه بیوفته فکر کردم ، چهرم پر از…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی )
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۱۴
با لبخند به آرتا نگاه کردم و بهش نزدیک شدم و خودم را به گوشش رسوندم ، توی این فاصله…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۵
+ لیام بیدار شو . رسیدیم … صدای بوق کشتی همه را از خواب بیدار میکند . بالاخره کشتی امداد…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۹
هعییی ، همه دستم درد میکرد … یه ماهی بود که کار میکردم ولی پول خیلی کمی دراوردم بودم ……
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت۴
دو سال قبل … ۱۷ آوریل … مادر لیام برای تولدش میخواست شام زیادی درست کند و تمام دوستان و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی )
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۳
سریع سمت درب رفتم و بازش کردم …. شتتتتت …..!!!! اینا دیگه از کجا دراومدن… آنتونی – سلام بر هارلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت۳
دوساعت قبل … + لیام ببین چقدر نور ماه قشنگه… زیر این نور درخشان یک آرزو بکن . مطمئنم براورده…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۸
با صدای درب اتاق از خواب میپرم اوففففف انگار فقط یه دقیقس خوابم برده ولی وقتی آسمون روشن رو دیدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۲
_ ماری اولین دوست بچگیم بود پدر و مادرم برای خانه ارباب آقای برکتون کار می کردند و ماری دختر…
بیشتر بخوانید »