-
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 5
رزان:برو گمشو اونور طاها.. تو فقط یه دختر باز کثیفی طاها: چی داری میگی رزان؟! توی پیاده روی نزدیک خونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 4
هنوز دست از زدن دخترک بر نداشته بود که صدای آیفون بلند شد. طلوع: بابا تو رو خدا..کاریش نداشته باشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 3
طاها حاج احمد (پدر طاها): مادرت دکتر نمی خواد.. بهش بگو دارو دواهاشو بخوره زود خوب میشه با خودم کلنجار…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 2
_ اسلحه ها رو بیشتر از این می فروشم! طاها: به درک! برو جای دیگه ای بفروش شون مرد با…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت ۳۰
راوی نویان در اتاق کارش داخل عمارت نشسته… رونیا در می زنه و اجازه می گیره. رونیا: می تونم بیام…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 1
#عاشقانه_ جنایی و چه بسیار نیاز ها که با وجود انسانها در کنار هم، نه مقابل هم، برطرف می گردد..…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 29
راوی در خلوت عمارت، توی اتاق زیر شیروونی در کنار یکدیگر نشسته اند.. ایل ماه درحال بستن زخم روی بازوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 28
ایل ماه در می زنم، کسی باز نمی کنه.. صدای قدم های بابا رو می شنوم. مطمئن بودم خودشه ولی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
نظرسنجی ♥️🙏🏻
دوستان گفتین عکس رمانم رو تغییر بدم تو کامنت ها بگید کدوم قشنگ تره، همونو بذارم💛💖 عکس اول(ایل ماه)👇 https://s6.uupload.ir/files/lumii_۲۰۲۳۰۹۰۲_۱۴۱۷۳۳۵۲۰_2b3o.jpg…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 27
روزتون به زیبایی خورشید♥️ راوی _آقا غلط کردیم.. به خدا غلط کردیم نویان: بلند ترررر.. ده حرف بزن آشغال.. _…
بیشتر بخوانید »