رمان آنام کارا
-
رمان آنام کارا پارت 51
تو کل مسیر دیگه حرفی نزدیم. انگار آروان هم حال روحی خوبی نداشت. وارد محوطه ی عمارت که شدیم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 50
بدون هیچ فکری از ماشین پیاده شدم و به سمت دانیال دویدم. جلوی ماشین افتاده بود و شونه ی سمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 49
با درد چشمامو روی هم فشردم و اجازه دادم اشکام ببارن. یاده پاشا جیگرمو آتیش می زد. به سمتم اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 48
لب های داغشو به لاله ی گوشم چسبوند و گاز ریزی گرفت که تند به عقب هلش دادم و گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 47
زیپ کت چرمم رو بستم و به سمت میز آرایش رفتم و نامه ای رو که روش قرار داشت برداشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 46
خیلی ریلکس به سمت طبقه بالا رفت و من رو با یک دنیا سوال تنها گذاشت. لعنتی… اصلا درک نمیکرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 45
با سوالم ناگهانی از جاش بلند شد. _تو باید کمکم کنی منم به تو کمک می کنم برگردی کنار خانواده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 44
از تو آینه نگاهی به لباس زرشکی براق که دار و ندارم رو بیرون انداخته بود کردم. به دسته ویلچر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 43
عرق روی پیشونیم می غلتید اما دست از تلاش نکشیدم. باید بلند میشدم، باید از این جهنم دره فرار میکردم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا پارت 42
وقتی دیدم خبری از کسی نیست اسلحه رو بالا بردم و شلیک کردم. پشت بندش با لحن محکم داد زدم:…
بیشتر بخوانید »