رمان بخاطر تو
-
رمان بخاطر تو پارت سی و هفت
پا روی پا میندازم و با قفل کردن دستام روی زانوهام سعی میکنم لرزشش رو متوقف کنم .نگاهش از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی ک شش
صدای پر ارامشش به گوشم میرسه و میگه:سلام عزیزم.جانت بیبلا.حالِ شما خوبه؟ پا روی پا میندازم و به نرگسی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و پنج
برای اینکه نهایت تلاشمو کرده باشم رو به مالکی میگم:میشه شما باهاشون حرف بزنید؟خواهش میکنم. از جا بلند میشه و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و چهار
پاهامو رو زمین تکون میدادم و به آرشی نگاه میکردم که سمت میز سفارش رفته و داره چیزی سفارش میده…
بیشتر بخوانید » -
در بخاطر تو چه خواهد گذشت
توی دسته ی رمان ها یه رمانی رو دیدم که اونچیزی که قراره اتفاق بیوفته رو تقریبا تعریف کرده بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و سه
با صدای نرگس به خودم اومدم:که گفت ازت خوشش اومده _وای نرگس..حامله ام کردی با این جمله آرش یه حرفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و دو
_من که خوبم…تو چرا نگاه نمیکنی؟…عه خجالت کشیدی؟ انقد با لحن بامزه ای میگه که خودمم خندم میگیره و میگه:فک…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و یک
حدود یه ربع بعد جلوی در خونشون نگه میداره و پیاده میشیم با تردید به خونه نگاه میکنم که دستشو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی
و همینطوری هم شد تک تک بازی هار و با آرش امتحان کردم و کلی مسخره اش کردیم مخصوصا موقعی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت بیست و نه
مطمئنم خودش بود .همون عکسی که تو اتاق دیدم. مدل نگاه کردنش هم همون بود همونقدر سرد و مغرور و…
بیشتر بخوانید »