رمان رزا
-
رمان رزا پارت بیست ۲۰
گرشا خیلی خیلی تعجب کرده بود از حرفام..از طرفی هم معلوم بود گیج شده.. _ادم بوده؟!توی فسقلی ادم کشتی؟مگه کشکه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت نوزده ۱۹
حالم گرفت وقتی گفت تا دوماه دیگه عروسی رو برگزار میکنه از اومدنم و نیتی که داشتم کلا پشیمون شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت هیجده ۱۸
میدونستم خیلی تعصبیه اینجوری هم که من گفتم و اون سکوت کرده یعنی حرفام روش تاثیر گزاشته برای سیانمایی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت هفده ۱۷
رزا الان یک هفته شده که تمرینام با گرشا رو شروع کردیم بگذریم چقد دعوام که کل پول رو زدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت شانزده ۱۶
عزیزای دلم کمی پارت ها دیر به دیر شد🙏🏻🙏🏻 بهش کم محلی کردم عنتر.. با کمک خودش هر چی وسایل…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت پانزده 15
چشمش که من خورد حرفش نصفه موندمنم خیلی عادی و ریلکس ایستاده بودم بودن هیچ کرم ریختن و شیطنتی چند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت چهارده 14
هم من با چشمایی اندازه نلبکین نگاش میکردم هم اون به من _چیه مگه جن دیدی حاجی؟ کله سحر اومدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت سیزده 13
گوشامو تیز کردم ببینم داره واقعا میاد سمت اتاق یا میره بیرون صدای قدماش نزدیک تر میشد پس داره میاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت دوازده (12)
دختر لوس و ترسویی نبودم که بخاطر تن صدای بلند بترسم یا ناراحت بشم ولی چکار کنم که این کرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت یازده (11)
تو چند لحظه ای که داشت هشدار امیز باهام حرف میزد و خط و نشون میکشید من داشتم به این…
بیشتر بخوانید »