رمان طلا (ققنوس)
-
رمان طلا(ققنوس) پارت _هفتم
پارت _هفتم ✨آرکا ✨ چی چی میگفت این دختر من هنوز کار داشتم با اون کجا میخواست بره نه نمیداشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا(ققنوس) پارت _ششم
پارت_ ششم _ببخشید جناب بولوت من دوست قدیمی و دیدم نشستن یادم رفت +چه خبرا طلام وقتی الیاس اینو گفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا(ققنوس) پارت_ پنجم
پارت_پنجم رفتم سمتش :به آقا امین زنده دل چه دافی شدی ندزدنت پسر امین قهقهه ای زد گفت:شما رو ندزدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا(ققنوس) پارت_ چهارم
پارت _چهارم با خنده گفت : اره به توی نیم وجبی حسادت میکنم عمت چپ میره ،راست میاد میگه دوردونم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا(ققنوس) پارت _سوم
پارت _سوم با این به سمت اتاقم راه افتادم تا وارد اتاق شدم بابا رو دیدم که با اقتدار همیشگیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا(ققنوس) پارت دوم
آرکا همینکه از اتاق اومدم بیرون تا ببینم این دختره کجاست که دیدم داره از آسانسور میاد بیرون رفتم جلو…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا (ققنوس) پارت یک
من طلام ، طلا فلاح دختری که زیر دست پدری سخت گیر بزرگ شده و مادری که اصلا منو…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا (ققنوس) مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم شروع رمان طلا (ققنوس) ۱۴۰۰/۰۹/۱۷ مقدمه .من طلام دختری که از هر ظلمی جون سالم به…
بیشتر بخوانید »